میرزا حسینعلی هر روز صبح سر ساعت معین، با سرداری سیاه، دگمه‌های انداخته، شلوار اتوزده و کفش مشکی براق گامهای مرتب برمی‌داشت و از یکی از کوچه‌های طرف سرچشمه بیرون می‌آمد، از جلو مسجد سپهسالار می‌گذشت، از کوچه صفی علیشاه پیچ میخورد و به مدرسه می‌رفت. در میان راه اطراف خودش را نگاه نمی‌کرد. مثل اینکه فکر او متوجه چیز مخصوصی بود. قیافه‌ای نجیب، با وقار و ... .

فایل(های) الحاقی

مردی که نفسش را کشت the Man who Killed him Ego.pdf 113 KB application/pdf