اشعه تابناک آفتاب تازه بر روی شهر کوچک بندر شاه پرتو افکنده و آهسته آهسته فعالیت روزانه در بین مردم شروع می‌گردید، مسافرینی که می‌خواستند با قطار مسافرت کنند خود را برای حرکت آماده می‌کردندو صدای ناهنجار چرخ درشکه‌ها که در خیابان ایستگاه مشغول حمل مسافرین بودند به گوش می‌رسید، ساعت حرکت قطار نزدیک می‌شد. در این هنگام پیرمردی که کلاه نمدی به سر و چمدانی در دست داشت و دارای ریش سفید و انبوه و قیافه‌ای جذاب و نورانی بود، از درشکه پیاده شد و در حالی که گردن و مقداری از صورت خود را در یقهٔ پالتو برای حفظ از نسیم خنکی که می‌ورزید پنهان کرده بود برای گرفتن بلیط در آخر صف قرار گرفت تا بالاخره نوبت به او رسید. واگن چهارم، صندلی شمارهٔ ۴۴...

فایل(های) الحاقی

مناظرهٔ دکتر و پیر monazereye dr va pir.pdf 2,546 KB application/pdf