حاجی آقا به عادت معمول، بعد از آن که عصا زنان یک چرخ دور حیاط زد و همه چیز را با تیز‌بین خود ورانداز کرد و دستورهائی داد و ایرادهائی از اهل خانه گرفت، عبای شتری نازک خودش را از روی تخت برداشت و سلانه سلانه دالان دراز تاریکی را پیمود و وارد هشتی شد. بعد یکسر رفت و روی دشکچه‌ای که در سکوی مقابل دالان بود نشست. سینه‌اش را صاف کرد و ... .

فایل(های) الحاقی

حاجی آقا hajiagha.pdf 621 KB application/pdf