میوه <br /> وقتی زن به مرد گفت: «مدت‏هاست بچه‏ها میوه نخورده‏اند، مرد بی آن که پولی داشته باشد فوری لباس پوشید و گفت: «میوه چی‏چی می‏خواهید؟» و از خانه بیرون زد و تا نزدیکی میوه‏فروشی رفت و برگشت و به زن گفت: «میوه‏فروشی بسته بود.» <br /> مسابقه <br /> در جنگل بکری آهویی و لاک‏پشتی مسابقه دو دادند. قرار بود دویست متر را بدوند. آهو دائماً می‏گفت: من آهو هستم. حتماً برنده می‏شوم. لاک‏پشت می‏گفت: من فقط سعی خودم را می‏کنم، اگرچه آهو تندتر از من می‏دود. امّا آهو به بردش مطمئن بود و چنان که گفتیم خیلی هم مغرور بود و به محضی که مسابقه شروع شد مثل باد رفت و به آخر خط رسید و برنده شد

فایل(های) الحاقی

مثل همیشه نیست! mesle hamishe nist.shs 372 KB application/octet-stream