
آلبرت در ۱۸۷۹ در آلمان و در خانواده ای یهودی متولد می شود مادرش معلم بود و پدرش یک جورهایی مهندس الکترونیک محسوب می شد
● اینشتین نو گل باغ زندگی!
آلبرت در ۱۸۷۹ در آلمان و در خانوادهای یهودی متولد میشود. مادرش معلم بود و پدرش یک جورهایی مهندس الکترونیک محسوب میشد. آلبرت کوچک دوران تحصیل خودش را در یک مدرسه کاتولیک در مونیخ شروع میکند. با وجودی که لکنت زبان داشت، از دانشآموزان باهوش مدرسه به حساب میآمد. یک دوست خانوادگی که دانشجوی پزشکی بود، برای اولین بار آلبرت را با کتاب و فلسفه آشنا کرد و در واقع شد اولین مشوق او.
● نوجوانی که اصلا نابغه نبود!
اینشتین ۱۲ ساله بود که در یک کالج شبانهروزی ثبتنام کرد. پدرش اصرار دارد که آلبرت مهندس الکترونیک شود اما آلبرت بازیگوشتر از این حرفها بود. او در همان سال اول با درسها، معلمها و قوانین کالج به مشکل برمیخورد و درس را رها میکند. اینشتین هم مثل ما، همیشه از اینکه روحیه خلاق و مبتکر در قوانین خشک آموزشی خفه میشد، گلایه و شکایت میکرد! آلبرت ۱۵ ساله بود که پدرش درتجارت ورشکسته شد، زیرا جریان الکتریسیته اختراع شده بود و دیگر نیازی به الکتریسیته ساکن نبود. برای همین آنها به ایتالیا مهاجرت کردند؛ البته بدون آلبرت! در همین سال بود که آلبرت اولین مقاله خودش درباره الکترومغناطیس را منتشر کرد.
● پس کی نابغه میشوی پسر؟!
آلبرت که کلا قید رفتن به ایتالیا را زده بود، در دانشکده فنی زوریخ ثبتنام میکند. اما چون دوره دبیرستان را تمام نکرده بود، با پارتیبازی فقط میتوانست در امتحان ورودی شرکت کند تا بتواند وارد دانشکده شود. با وجود نمرات استثنایی فیزیک و ریاضی، بقیه نمراتش آنقدر کم است که در آزمون ورودی رد میشود. اینشتین حالا ۱۶ ساله شده و دومین مقاله خود را در زمینه باریکه نور منتشر میکند. در همین سال باز هم با پارتیبازی! توسط دوست پدرش به سوئیس فرستاده میشود تا دبیرستانش را تمام کند. البته من حدس میزنم دلیل اینکه مجبور شدند او را به سوئیس بفرستند، این بوده که در اروپای قدیم فقط در سوئیس مدرسه غیرانتفاعی اختراع شده بوده!! بالاخره بعد از مشقات فراوان و با کمک دعای خیر پدر و مادر، آلبرت در ۱۷ سالگی گواهی پایان دوره دبیرستانش را به سلامتی دریافت میکند. سپس دانشجوی رشته ریاضی-فیزیک دانشگاه پلیتکنیک زوریخ میشود.
● مرد خانواده میشود!
در سال ۱۸۹۶ آن شتری که بالاخره یک روزی در خانه همه مینشیند، گذرش به دور و بر آلبرت میافتد و او با همکلاسیاش ازدواج میکند. در سال ۱۹۰۰ اینشتین فارغالتحصیل میشود و در همین سال است که سومین مقاله خود را منتشر میکند. او تابعیت سوئیس را میپذیرد و وقتی میبیند زندگیاش نمیچرخد، به کمک پدر یکی از همکلاسیهایش در دفتر داراییهای علمی فدرال کاری پیدا میکند. او در این اداره به عنوان کارپرداز ثبت اختراعات و دستیار آزمایشگاه مشغول به کار میشود.
● حالا نابغه است!
انگار اداره ثبت اختراعات همان فرصتی است که اینشتین انتظارش را میکشیده. او در آنجا دوستان مخترعی پیدا میکند و وقتی میبیند آنها هم پایه هستند، جلسات هفتگی بحث و پژوهش به راه میاندازد. اینشتین آنچنان با مباحث علمی جدید فیزیک سر و کاری ندارد و بیشتر وقتش را به تحقیق درباره سیگنالهای الکتریکی و زمانبندی ماشینهای الکتریکی میپردازد. در این راه او به مشکلات زیادی برمیخورد که تلاش او برای رفع آنها به یک زلزله علمی منتهی میشود. قانون نسبیت اینشتین در سال ۱۹۰۵ به دنیا میآید. اینشتین تئوریاش را در ۴ مقاله توصیف و منتشر میکند تا سال ۱۹۰۵، سال شگفتانگیز اینشتین نام بگیرد.
● او دیگر یک کارمند معمولی نیست!
در سال ۱۹۰۶ آلبرت به دانشجوی اختصاصی دانشگاه برن تبدیل میشود. ۲ سال بعد مقالهای درباره شکست نور مینویسد و در آن توضیح میدهد که چرا آسمان و دریا آبی هستند. در سال ۱۹۱۱، اینشتین در دانشگاه زوریخ رسما به مقام پروفسوری میرسد و دانشگاه پراگ هم مرام میگذارد به او مقام فول پروفسوری میدهد. در سال ۱۹۱۴ بعد از این موفقیتها اما آلبرت در زندگی شخصی شکست میخورد و از همسر اولش جدا میشود. اینشتین به عنوان استاد در دانشگاه برلین مشغول به کار میشود. روزها به سرعت گذشت و جنگجهانی شروع شد. اینشتین در این سالها بیشتر روی لیزر کار میکند و در سال ۱۹۲۱ برنده جایزه نوبل میشود. او دوباره ازدواج میکند و به آمریکا میرود. او در سالهای پایانی عمرش دچار افسردگی میشود.