
هیچوقت دوست نداشتم به نمایشگاه کتاب بروم. شلوغی بازارمکاره را دوست ندارم. انگار کتاب معشوقی است که فقط میتوان با او در کنج خلوتپذیر یک کتاب فروشی قرار گذاشت. دستی در زلف او فرو برد و به چشمهایش خیره شد و دریافت در دلش چیست.
هیچوقت دوست نداشتم به نمایشگاه کتاب بروم. شلوغی بازارمکاره را دوست ندارم. انگار کتاب معشوقی است که فقط میتوان با او در کنج خلوتپذیر یک کتاب فروشی قرار گذاشت. دستی در زلف او فرو برد و به چشمهایش خیره شد و دریافت در دلش چیست.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است