
عابدین پاپی، زادهٔ 1/3/1350در شهرستان خرم آباد است.
عابدین پاپی (زادهٔ 1خرداد1350در شهرستان خرم آباداست). متخلص به آرام ،شاعر، نویسنده، نظریه پرداز ومنتقد ایرانی است.نوشتارهای زیادی دارد که می توان در دایرهٔ نظر و اندیشهٔ ادبی و اجتماعی به کتاب"گفتاورد قلم و تااندازهٔ واژه ها می نویسم از این نویسنده اشاره نمود.شاعری معناگرا بارویکردی اومانیسماست واعتقاد دارد که گفتمان شعر با تکرار معنا مواجه شده و نوشتارهای نثر آن بیشتر رئالیسم و ذهنیت گرایی است .
زندگی نامه
عابدین پاپی زادهٔ 1/3/1350در شهرستان خرم آباد است.وی می گوید: تا سن 30 سالگی در شهرستان خرم آباد زندگی می کردم و بعد از آن با مشکلات فراوانی از لحاظ زندگی شخصی و اجتماعی مواجه شدم و چاره ای جز ترک وطن و مهاجرت نداشتم واین شد که به ناچارموطن خود را ترک گفتم و همین مهاجرت به شهرهای ایران و کسب تجارب مختلف بنده را به یک فرددیگر تبدیل کرد. وی در ادامه می گوید: زندگی شخصی و اجتماعی بنده و زندگی هنری ام با کسی قابل قیاس یا شباهت نیست و می توان گفت که ده ها رمان و داستان متفاوت را دربارهٔ زندگی پر فراز و نشیب من می توان نوشت و شاید همین زندگی پر درد و آکنده از مخاطرهٔ بنده خود عاملی بود تا که سُرایش و نویسندگی را به صورت نابه هنگام بیاموزم و همین عوامل باعث شدند تا زندگی نامهٔ خود رابا عنوان :« فقط خودم را نوشته ام»را بنویسم .وی می گوید: نوعی تولد بی صدا هستم به گونه ای که شعر و نوشتن را از هیچ دانشگاه و یا کانون علمی و یا استادی یاد نگرفته ام و یا همراهِ با هیچ پیش زمینه های مطالعاتی قبلی هم نبوده است و تنها معلم من طبیعت بوده است . پاپی در ادامه می گوید که قبل از این که مطالعه را آغاز کنم به صورت ذاتی و تجربی شعر گفته ام و مطلب می نوشته ام و بعدا" وارد دنیای مطالعه و تخصص شده ام که مطالعهٔ آغازین و جوانی من از 18 ساعت کمتر نبوده است و اکنون نیز کمتر از 5 ساعت نیست و جالب این جاست که دانشگاهِ من طبیعت بوده است و اغلب اشعار و نوشتارهای من با طبیعت کلافی عمیق خورده اند اما از طبیعت هم عبور کرده ام و جور دیگری به دنیا نگریسته ام»
پاپی درباره ی زندگی هنری خود می افزاید : « زندگی هنری من با زندگی شخصی ام در تفاوت عمده است و هرگز آن طور که با خانواده زندگی می کنم با هنر زندگی نمی کنم و همیشه زندگی هنری من بر زندگی شخصی و اجتماعی ام چربش داشته است . وی می گوید : تنها کسی هستم که دوبار متولد شدم : یکی در زِهدان مادر که تا سن ۳۰ سالگی ادامه داشته و زیست بوم من شهر خرم آباد بوده و دیگر در زِهدان قلم که این مهم در سن 30 سال اتفاق افتاده است و کاملن زیست اجتماعی و زیست فکری من با تولد ِ اولم در تفاوت عمده است . وی زندگی حرفه ای خود را مدیون شهر تهران می داند و بافتار مدرن این شهر که او را در نیل به اهدافش کمک نموده است . پاپی فعالیت فرهنگی و ادبی و روزنامه نگاری خود راابتدا در کرج آغازنمود و با نوشتن مقالاتی در هفته نامه های این شهر خود را به جامعه معرفی نمود و بعد از آن در دو حوزهٔ گفتگو و مقاله نویسی فعالیت خود را با روزنامه های ایران اعم از روزنامهٔ مردم سالاری، زمان، عزت ،روزنامه اطلاعات، روزنامه آرمان ، روزنامه شهروند و ... تا به امروز ادامه داده است و مقالات فراوانی از این نویسنده نیز درهفته نامه های استانی و به ویژه لرستان و رسانه های خارجی به مانند پرشین لندن، مجلهٔ رسانه در کالیفرنیا و رسانه های مجازی ایران به چاپ رسیده است که در مجموع شمار نوشتارهای این نویسنده در حوزهٔ علوم انسانی به بیش از ۵۰۰ مقاله می رسد . فعالیت این منتقدو شاعردر ۵ حوزهٔ گفتار نویسی،طنز، دیالوگژورنالیستی، نثرو شعرمی باشد .
آثار شعر
1 -طلوعی دربستر غروب
2- در آینهٔ مرداب
3- غم اشک
4- مرگ سبز
5- فریاد خون
6- ناز شعله
7- تبسم طوفان
8-گزیده اشعار میوه ی احساس
9-چشم تر از سپیده
10- شعورخاک
11- طوفان بی باد شمشیر می کشد
12- تولدی بی صدا
13- احساس شبیه باران می میرد
14- سایبان شعور(غزل ، رباعی و ..)
15- اومانیسم هجاهایی بلند دارد
16- واژه ها زندگیشان ساده است
17- عشق را مونولوگ ها بازگو می کنند
18- انگشت ها برای دست ها کف می زنند
19- بادزیر هر ورقی را امضاء نمی کند
20- اِلمان ها با فصلی دیگر آغاز می شوند
21- شبیه ویرانگی یک زن
آثار نثر
1- چشم انداز گردشگری ایران و جهان
2- کرشمهٔ سایه
3- همسایهٔ تنهایی (مقدمه ای بلند بر اشعار سهراب)
4- گفتاورد قلم ( نظر ،اندیشه و نقد ادبی)
5- تا اندازهٔ واژه ها می نویسم (اندیشه و نقد ادبی)
6- مفهوم شناسی بافتار و ساختار شهرستان کرج
7- با صریر قلم (گزیده گفتارها)
8- چشمه ای از سرچشمه(گزیده گفتارها)
9- برف گفته ها(گزیده گفتارها)
10-حرف های غوره (گزیده گفتارها)
11- آزادی های فربه
12- آوای زلزله (داستان کوتاه)
13- نیم صدا در لبخند خورشید (داستان کوتاه)
14- فقط خودم را نوشته ام(داستان زندگی نگارنده)
15- اتیمولوژی اندیشهٔ ادبی احمد شاملو
16-آرخیسم در عرفان و فلسفه
سبک شعری ونوشتاری
عابدین پاپی یک شاعر پیش رو یا آوانگارداست. پیشرو یا آوانگارد به هنرمندان، نویسندگان و شاعرانی گفته می شود که در یک دوره معین، پیشروترین اسلوب ها یا مضامین را در آثارشان استفاده کرده اند و اغلب بانی جنبش های نو بوده اند. در این بین "پاپی "به عنوان موضوع شناسای این مقال همچنان بر دغدغه عدالت ودرد های اجتماعی اصرار می ورزد از این چشم انداز می تواند شاعر آوانگارد به معنای واقعی و در تغایر با آوانگاردیست های مقتبس باشد.چراکه از دیر باز از همان عصر اساطیرتاکنون؛ هر آن کس که بر عدالت ودرد دیگری ابرام ورزید لاجرم آوانگاردی فراتر از زمان ومکان خود است.براساس نظام فلسفی کانتی وعطف عنان به احکام فرا تاریخ و نفی اسلوب های منفعت محورانه وخود نمایانانه وبه تعبیری در شرایطی که موقعیت برای به وجود آوردن وضعیت بهینه وجود ندارد!! احکام درون انسان همچنان آوانگاردترین گزاره ها هستند و کسانی که بی توجه به این مساله باشند می توان آنها را به مقوله مغفولین متصف نمود. . مهم ترین اثر این شاعر دفترِ شعر«اِلِمان ها با فصلی دیگر آغاز می شوند » می باشد . به گفته خودش این دفتر از حیث زبان و محتوا با سایر دفاتر شعری شاعر متفاوت است زیرا که صنعت واژه گزینی در این دفتر رعایت شده است و شاعر از واژه های طبیعی استفاده نمی کند . پاپی معتقد است که گفتمان شعر با تکرار معنا مواجه شده و یکی از این مشکلات فرا رو گزینش واژه های طبیعی در شعر است. این نظریه پرداز ادبی و اجتماعی اعتقاد دارد که در اغلب اشعار شاعران جهان واژه هایی طبیعی و آرکائیک وجود دارد و همین امر خود مسببی مبنی بر عدم تغییر زبان و معنا در شعر شده است. وی دربارهٔ سبک شناسی توضیح می دهد که سبک یک سلیقه نیست بلکه یک اندیشه است و در هر زمانی تغییر می کند و بستگی به زیست بوم فکری شاعر هم دارد و البته آن طرف شاعر مردم هستند که چه سبکی را دوست دارند اما ممکن است که هم شاعر در تعیین سبک اشتباه کند و هم مردم و اعتفاد این است که برای نیل به یک سبک خاص راه های دشوار و طویلی را بایستی طی کرد و فکر می کنم همهٔ دفاتر شعری ما شاعران که شاید به 30 جلد یا بیشتر هم برسد تنها به خاطر این است که شاعر به یک دفتر درست حسابی و مانا دست یابد و در آنجاست که سبک ایجاد می شود. اغلب شبیه سازی ها سبک نیستند سبک یک عالم واحد است که از حیث زبان و مفهوم با هیچ مفاهیمی در طبیعت ذهن و محیط کلاف نمی خورد.به گفتهٔ خودش مهم ترین دفتر شعری اش «اِلِمان ها با فصلی دیگر آغاز می شوند» است . این شاعر در این دفتر از اغلب واژه های طبیعی و نوستالژیک احتراز و اجتناب می کند واین مهم را یکی از راه های جلوگیری از تکرار معنا درشعر می داند. اِلِمان ها با فصلی دیگر آغاز می شوند از بن مایه هایی انتقادی -فلسفی بهره مند شده است. ماهنامه ی فرهنگی و ادبی سخن نیز در شماره ی پانزدهم خود در ص 7 درباره ی عابدین پاپی چنین می گوید:«دانشور عابدین پاپی در سه دهه کوشش خود توانست پرسش های بسیاری را در ادبیات ،اجتماع و فرهنگ پاسخ دهد و کارنامه ی وزرین ایشان خود گواه این سخن است که شش ماه گفتگو با او شد بررسی کارنامه ی این نویسنده ، سُراینده و پژوهشگر امروز که بخش نخست گفتگو را در این شماره به چاپ داریم که دربرگیرنده ی سروده شناسی ایشان است و بخش دوم گفتگو که بررسی دفترهای سنجش یا نقد و گفتارهای ایشان است را در شماره ی آینده به چاپ می بریم.»
در همین راستای به جهت تبیین استنادی چند قطعه از ایشان آورده خواهد شد.
نمونه اشعار
شعر شماره 1
کنار یک ویرگول نشسته ام
دبا خود کاری در دست که دست به دست
به دستم رسیده است
یک دست آن تاریخ
و دست دیگر آن دترمینیسم جامعه است
و من که می خواهم
چهره ی اولی از معنای دومِ جمله را بنویسم
چهره ای از ناگفته های تن که حرفی از آخر سفیداست
کاشکی تو را در خیابان های مدرِن یقین می دیدم
نه در وجودِخود با خودآگاهی دکارت
وبه دستانم می گفتم
چقدرزندگیشان پیر شده است
تنِ من همه جای من زیست می کند
اما جانِ من از جوانی من دوراست
دور از دکمه های پالتوی پدر
دور از واژه ی نیست
که انگاری نیست انگار شده است
من از خانه تا مدرسه دور شدم که نامِ مستعارم دور شد
من دور از دکمه های زندگی زیسته ام
اما همیشه به پالتوی پدر نزدیک بوده ام
دلتنگی من شبیه روزهای داغ است
شبیه یک مردانگی ترجیحن سرد که به ویرانگی زن نزدیک است
چه کسی تمام قسمت های آباد شده ی ما را می نویسد
از روی کدام کتاب های درسی می فهمید که مُرده ایم
تنِ ما همه جای ما زندگی می کند
مانند ویرگول هایی که همه جای کتاب زندگی نمی کنند!
شعر شماره 2
این جا
آدم بیش از اشتاین بک درد می کشد
برنده جایزه نوبل هم که باشی
اهالی شهر
خنده های سبز تو را نوازش نمی کنند
اگر قرار است بمیریم
بهتر است مثل خودمان زندگی کنیم
مانند موش ها و آدم ها
من همیشه
خودکارم را غم انگیز تر از جرج میلتون و لنی اسمال
بر تن زندگی کشیده ام
و ما بر گرفته از یک گریه ی در به دریم
و رنگ ها
ذهنیتی فاشیستی دارند
و هرگز سیاه پوست ها را سفید نمی بینند
یک بار
از باری دیگرمُرده ایم!
چنان ابر مردی که شباهتی به«نیچه» ندارد
مادورِجاودانِ
تکرارِتاریخ بودیم که تکرارنشدیم
سیرنشدیم
مانند«داداری» که شباهتی به مُردن ندارد
وشاید
همه ازنسل یک واژه ی سرگردانیم
که
درهماوردِ باهستی
شکست خورد!
نگرش ها
*نقد ادبی
این نویسنده دربارهٔ نقد و بررسی آثار شاعران و نویسندگان پر کار نشان داده است به طوری که بیش از ۴۰۰ اثر را از شاعران و نویسندگان دیروز و امروز ایران و جهان نقد و بررسی کرده است. وی در سه حوزهٔ نقد کلاسیک، نقد مدرن و پست مدرن فعالیت داشته اند. در حوزهٔ نقد دارای قلم سلیس و زیبایی است به گونه ای که قدرت تمیز و تشخیص و پردازش آن در معرفی دیدگاهها و مدل های معنایی ادبیات و تسلط بر این مدل ها به سهم خود سرآمد است. قلم این نویسنده در حوزهٔ نقد کاملا علمی و تحلیلی است و بیشتر منتقدی معلم است تا زیبا شناس. این منتقد ادبیات معاصر در گفتگو با ماهنامهٔ سخن در ص ۱۶ همین ماهنامه دربارهٔ گفتمان نقد می گوید: « آنچه متبادر به ذهن است نشان می دهد که نقد ادبی به معنا و ابعاد امروزی که مقصود ما می باشد در ادبیات قدیم ایران پر سابقه نیست و موارد نقد گونه ای که در برخی کتاب ها و در رسانه های قدیمی به چشم می آید از قبیل چهار مقاله ی نظامی عروضی یا رساله ی رشیدالدین وطواط و یا حتی کتب فنی تر نظیر المعجم فی معائیر اشعار العجم (شمس قیس رازی)و یا لباب الالباب (محمد عوفی)و یا معیار الاشعار (خواجه نصیرالدین طوسی) این ها همه محدود به شمردن برخی صفات و خصائل کلی است و توجه سراسری به خاستگاه و جایگاه نقد را در دنیای امروز باز گو نمی کند لذا اگر چه در اواسط قاجاریه با توجه به آگاهی و شعور اجتماعی و سیاسی مردم ما با مقالات و رسالاتی موجه هستیم که در خود شائبه ای از تقدیر امروزی را نشان می دهد اما این گونه اظهار نظرها چون بر پایه و بنیادی اصولی و عملی متکی نیستند بیشتر نقد ذاتی به شمار می روند تا نقد فنی و نقد فنی را می توان با آثار فتحعلی آخوندزاده باز شناخت که به عنوان یک روشنفکر به صنعت نقد در ایران با رویکردی تازه می پردازد. وی در ادامه ی همین گفتگو می افزاید که نقد و نقادی در ایران را می توان بر اساس شواهد و مستندات به دو بخش سنتی و مدرن تقسیم کرد که در حوزه ی سنتی می توان به محمد قزوینی ، سید حسن تقی زاده، علی اکبر دهخدا، احمد کسروی، محمد تقی بهارو ... اشاره نمود و در حوزه ی مدرن می توان به عبدالحسین زرین کوب، غلامحسین یوسفی، لطفعلی صورتگر، بهاء الدین خرمشاهی، جلاالدین کزازی، سیروس شمیسا و ... اشاره داشت و این سیر فکری خود مسببی شد که تداوم یابد و در پی آن نقد نو به سکانداری تقی رفعتکه طرفدار تجدد بنیادی بود نضج و بارور شد که بعدا" با حضور نیما یوشیج'' ، فاطمه سیاح، احسان طبری، محمد حقوقی،یدالله رویایی، اسماعیل نوری اعلاء ، رضا براهنی و ... ادامه یافت. وی در ادامه می افزاید :« به نظرم یک منتقد خوب و حرفه ای می بایست هر اثری را در هر جایگاه و زمان و جریان فکری که هست را نقد کند اما در حد و نصاب همان اثر و از بودها و نبودها و مادینگی ها و نرینگی ها و بده و بستان های ادبی احتراز و اجتناب نماید. دمکراسی در نقد و نقادی بسیار مهم است و این فهم را باید در دایره ی نقد وارد و لحاظ کنیم . نقد به معنی سره را از ناسره جدا کردن است به معنی برخورد درست با متن است نه صاحب متن که در این شرایط می توان خوبی ها را در اثر بیشتر تقویت کرد و به بدی ها و ضعف ها نیز رنگ و لعابی دیگر را بخشید به طوری که صاحب اثر بتواند به جلو حرکت کند و از زمان حال اثر به زمانی دیگر با پارامترهایی نوتر پرتاب شود . فکر می کنم با این که سابقه ی نقد در ایران تقریبا به 150 سال یا بیشتر نمی رسد اما در مجموع نقد در دنیای امروز بهتر از دیروز خود را نشان داده است و دلیل عمده نیز این است که منِ اجتماعی جایگزین منِ فردی و شخصی و منطقه ای شده است و این جهان شمولی نقد باید تداوم داشته باشد . اطلاعات و امکانات رفاهی و علمی و روشمندباید محققانه و نقادانه باشند و رویکرد منتقد به نقد امروز می بایست رویکردی روانشناسانه و جامعه شناسانه توأم با ایده هایی نو و فلسفی باشد . نقد می تواند جامعه را به رشد فرهنگی و علمی و حتا اقتصادی فرارونده ای هدایت نماید به شرطی که آن جامعه نقد پذیر باشد و منتقدین هم نگاهی بی طرفانه به موضوعات همه جانبه داشته باشند. نقد را به انواع مختلفی تقسیم کرده اند و هر اثر بر اساس محتوای آن که می تواند تاریخی، روانشناختی، جامعه شناختی و یا اعتقادی و زبانشناختی می باشد توسط منتقد مورد بررسی قرار می گیرد و در هر کدام از این ژانرهای نقد منتقد وظیفه و رسالتی خطیر و منصفانه و عالمانه را برعهده گرفته است .»
*ادبیات و شعر
پاپی دربارهٔ ادبیات وشعر نظر و اندیشه های متفاوت و بسیاری دارد به طوری که بر دمکراسی واژه ها در شعر اعتقاد راسخی دارد.وی با گزینش واژه هایی روانشناختی، جامعه شناختی، سیاسی ، فلسفی و .. در شعر بر آزادی شعر تأکید دارد و انحصاری کردن شعر و فردیت در شعر را رد می کند . این منتقد در یکی از گفتارهای ادبی خود دربارهٔ شعر چنین می گوید:«درهردوره ای از تاریخ همیشه پدیده ای به نام شعر خود را در قد و قواره هایی مختلف و متفاوت نشان داده است . بر این پایه و تدبیر، ممکن است در یک دوره جامعه با شعری کوتاه قد مواجه بوده و یا در دیگردوره ای شعری بلند قد و یا احیانا" متوسط را به خود احساس کرده است . با این نگاه می توان چنین برداشت کرد که شعر نیز به مانند آدم ها دارای قد و قواره هایی مختلف می باشد . اما این فرآیند هنری (شعر) از حیث ِ معنا ومفهوم و برداشت ها و باورداشت های اجتماعی با آدم ها از لحاظ قد و قواره در تفاوت عمده می باشد به گونه ای که آدمِ قد بلند در بین مردم دارای اهمیّت و جایگاه بیشتری نسبتِ به آدمِ قد کوتاه است و بی گمان آدم هایی که دارای قدی متوسط هستند نیز نسبت به آدم های قد کوتاه از جایگاه و اهمیّت بیشتری در جامعه برخوردار شده اند .
از جانبی دیگر مقولهٔ قد می تواند نوعی ویژگی ظاهری باشد که اهمیت خود را در جامعه نسبت به ویژگی های درونی و باطنی بیشتر نشان می دهد . لذا هویّت و شاخصه های انسانی نیز می تواند این نوع خصیصهٔ ظاهری را پر بار تر و پرمعنا تر جلوه نماید . این رویکرد از شیخ ِ مصلح سعدی شیرازی نیز که می سُراید :
تن آدمی شریف است به جان آدمیّت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیّـت
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیّت
خود مصداقی مبرز است که ممکن است یک فرد دارای قدی بلند و اندام وچهره ای زیبا باشد اما از باطنی زیبا برخوردار نباشد . بنابراین لباس ظاهر تنها شاخصه مبنی بر برتری انسان نیست بلکه لباس باطن نیز که می تواند شامل : فرهنگ ، تفکر ، اندیشه و تکامل انسانی باشد خود عواملی در جهت تکمیل تکامل های انسانی در ابعاد مختلف به شمار می روند.در شعر « قد معنایی» چربش بیشتری را بر « فدساختاری » دارد ، بر خلاف آدم ها که قد ساختاری آن ها از اولویت و قابلیت های بیشتری نسبت به قد محتوایی آن ها بهره مند شده است! با این تفاسیر شعر را می توان به سه قسم کوتاه ، متوسط و بلند منقسم نمود . قد و اندازهٔ شعر از چارچوبی عمودی و افقی تشکیل می شود به شیوه ای که ممکن است اندازهٔ عمود یک شعر بر افق آن چربش بیشتری داشته باشد و یا اندازهٔ افق یک شعر بر عمود آن . افزون بر این که قد بلندی و قد کوتاهی هم در عمود شعر وجود دارد و هم در افق شعر . بدین سان که ممکن است یک شعر دارای قدی کوتاه از حیث عمودی باشد اما از بار معنایی بلندی برخوردار باشد و یا احیانا" دارای قدی بلند از حیث افقی باشد اما از بار معنایی کوتاهی بر خوردار باشد . قد شعر کوتاه را می توان همان شعر کوتاه هم نامید، زیرا که شعر کوتاه دارای واژگان و ساختاری کوتاه است اما از محتوایی بلند برخوردار است . لذا مهم ترین عنصر فرآرونده در شعر قد کوتاه این است که دارای لباس معنایی بلندی است و از حیث زیباشناختی بیشتر به اندرون آن توجه می شود نه ایدرون آن .» این منتقد معاصر در گفتگو با ماهنامه فرهنگی و ادبی سخن که کارنامه وزین وی را در دو شماره منتشر نموده است درباره ادبیات می افزاید:«ادبیات یک گزاره ی پر فراز است که به مانند قله ای بلند و مستحکم خود را به هستی نشان می دهد. لذا به نظر می رسد که بایستی دو تاخوانش از این گزاره ی فرآروند داشته باشیم.
نخست مطالعه و مداقه ی فراوان در این گزاره مبنی بر رسیدن به زیرلایه های معرفت شناسانه ی آن که در هر زمانی با مؤلفه هایی متفاوت ظاهر می شود و دیگر پذیرفتن آن به عنوان یک پارادایم ملی و جهانی. از این منظر پاردایم ملی این گزاره مرتبط با تاریخ، هویت و زبان یک کشور است و با این پارامترها کلافی عمیق خورده است و می بایست این گزاره را رنگ و لعابی ملی و تاریخی داد و ازحیث پارادایم جهانی نیز نیاز به تبلیغ و تکثیر شاخک های متعدد آن در اقصی نقاط جهان را می طلبد. پنداشت این است که ادبیات ایران با این همه قابلیت مدون هنوز به معنی واقعی خوانش نشده است و دلیل عمده ی این مهم نیز بر می گردد به عدم آموزش و پرورش صحیح آن و دیگر این که به ادبیاتی تطبیقی تبدیل شده است که این تطبیق ، جوهره و سرشت ما را نسبت به زبان و ادبیات بومی کم رنگ می کند. حرکت مدرنیته و ظهور نابه هنگام آن را به طور جِد در بطن کشورهای متمدن و به ویژه این کهن بوم )آریان) را می توان به دهه ی 80 و 90مرتبط دانست به طوری که در این دو دهه تأثیر رسانه های الکترونیکی و مجازی بر زبان و ادبیات ایران امری پرشتاب و مبرهن است. با توجه به این که جهان به سمت جلو و در راستای سرمایه داری و صنعت و تکنوکراتیک در حرکت است و حتا خودِ ادبیات هم صنعتی شده است لذا باب شدن و مد شدن دردی از ادبیات و فرهنگ دیرینه ی ما را دعوا نمی کند بلکه جامعه ی ادبی و اجتماعی ایران نیاز به اندیشه شدن دارد. اگر کشورهای آسیای شرقی و اروپایی و ایالات متحده ی آمریکا توانسته اند به مراحلی از جایگاه فرهنگی و ادبی خود دست یابند و این جایگاه را به جهان مصادره نمایند بی تردید حاصل این کار اندیشه کردن فراوان در اوضاع و احوال طبیعی و اجتماعی و تاریخی خویش بوده است و از گذشته ی خود پند گرفته اند.دکارت می گوید: من می اندیشم پس هستم، پس ما نیز می توانیم بگوییم: من هستم پس می اندیشم.» پاپی در ادامهٔ گفتگوی خود به ماهنامه سخن دربارهٔ نقش زبان در شعر چنین می گوید:« فردینان دو سوسوردر تعریف زبان می گوید: زبان مجموعه ای از نشانه هایی است که مردم هم زبان به کار می برند. به نظر می رسد که این تعریف یک تعریف همه جانبه ای است که هر کسی را در هر مکانی متوجه این فهم می کند که تنها زبان یک عالم واحد نیست که با آن بتوانیم هم بخوانیم و هم بنویسیم بلکه این تعریف از زبان از جانب عقلای زبان مرتبط با زبان رسمی یک کشور است. بنابراین نگاه سوسور یک نگاه جامع الاطراف به مقوله ی زبان است که هر فردی را نسبت به شناخت از زبان در هر مکانی که باشد آگاه می کند. بر همین پایه و زیر ساخت از سوسور ، زبان از این نگاه نیز مجموعه ای از دال ها و مدلول های طبیعی و اجتماعی است که کاربرد این دال ها و مدلول های طبیعی و اجتماعی در هر منطقه با منطقه ی دیگر فرق می کند زیرا که بستگی به نوع فرهنگ و آداب و رسوم و باورداشت ها و البته بافتار طبیعی یک منطقه با منطقه ی دیگر دارد. لذا دال ها را می توان زبان شفاهی مردم نامید و مدلول ها را زبان نوشتاری یا اندیشه ای ،چون زبان نوشتاری با پشت بند اندیشه و مفهوم شکل می گیرد. اما از نگاه فلاسفه زبان وسیله ای است برای بیان فکر. انسان اول به یک منظر می اندیشد و نشانه های آن منظر را کشف و بعدا" تبدیل به مفاهیم می کند و این مفاهیم را در قالب زبان بیان می دارد. اهمیت زبان در تبدیل آن، به نوشتار است. ماندگاری یک اثر زمانی است که نوشته می شود. اندیشهٔ شفاهی چون از خاستگاه و جایگاهی برخوردار نیست و سینه به سینه به مردم منتقل می شود ناپایدار است اما اندیشهٔ کتبی چون مستند است پایدار.
*جامعه شناختی و روانشناختی
عابدین پاپی از جمله نویسندگانی است که درباره ی اجتماع، فرهنگ و ... نظراتی را داده است که می توان به گفتارهایی چون 1-واکاوی و بررسی فرهنگ پذیرفتن 2-برنوشتی بر مقوله ی تجربه و مرگ و گفتاری از هگل 3-پست مدرن نشانه ای به هنگام یا نابه هنگام4-نگره ای جامعه شناسانه به مقوله ی گذشته در زندگی اجتماعی و زندگی هنری و5-رهیافتی به مقوله «راه رفتن» و کاربرد آن در طبیعت و جامعه اشاره نمود.وی در مقاله ی راه رفتن و کاربرد آن در طبیعت و جامعه می گوید:«واژه ی راه رفتن به معنی طی کردن راه و یا پیمودن راه است و این راه می تواند هنری باشد ویا علمی و اجتماعی و
راه به عنوان بستر شناخته می شود و رفتن نیز به معنای حرکت در این بستر . به حرکت در آمدن مبنی بر رسیدن به مقصدی معین را می توان راه رفتن نامید. راه رفتن رفتاری است متداول و معلوم که هر بشری ازآن بهره مند شده است و به تعبیری هر انسانی برای زیستن نیازِ به جنب و جوش دارد و وسیله ای که انسان را به حرکت در می آورد پا می باشد . پا مهم ترین عضو بدن است که به عنوان یک وسیله انسان را به مقصد معلوم می رساند . علاوه بر موجودی به نام انسان که از آن به عنوان موجود «دو پا» یاد می شود به سایر موجودات نیز به مانند دو بال و چهار پا نیز می توان اشاره نمود که این موجودات هم به نوبهٔ خود از نوعی راه رفتن بهره مند شده اند . به عنوان مثال: موجودات دوبال با پرواز کردن به سوی آسمان راه رفتن خود را به نمایش می گذارند و موجودات چهار پا با استفاده از چهار پای خویش راه رفتن خود را به تصویر می کشند و گروه خزندگان نیز با خزیدن بر روی زمین نوع راه رفتن خود را به نمایش می گذارند . در یک تعریف جامع از راه رفتن می توان گفت راه رفتن عبارت است از نوعی رفتار طبیعی که از جانب بشر و سایر موجودات زنده به انحای متفاوت تصویر می شود . آغاز و پیدایش راه رفتن از زمانی است که بشر پا به جهان هستی می گذارد و راه رفتن را در کانون خانوادگی خویش و به طور تدریجی یاد می گیرد . ابتدا می آموزد که چگونه بنشیند و بعد چگونه با دو پا و دودست راه برود و بعد از آن چگونه بیاموزد که با دو پا راه برود و بعد چگونه آموختن دو پا، چگونه فرهنگ راه رفتن را در جامعه یاد بگیرد . نوع راه رفتن خود را چگونه با اوضاع و احوال جامعه وفق و همگون سازد . راه رفتن یک مقولهٔ اجتماعی است و از بدو تولد تا زمان مرگ برای همهٔ انسان ها لازم و ضروری است و موجودی به نام انسان که در حال تغییر و تکامل است نیازِ به آموختن های فراوانی دارد که یکی از این آموختن ها فرهنگ راه رفتن است . بشر بدون یادگرفتن فرهنگ راه رفتن ، فرهنگ خویش و جامعه را نمی تواند بسازد . بشر موجود اجتماعی است و راه رفتن یک فرهنگ اجتماعی است وبشربدون فرهنگ اجتماعی معنا و مفهوم پیدا نمی کند . علاوه بر بشر که به عنوان موجودی با فرهنگ شناخته شده است و فرهنگ راه رفتن نیز از ویژگی های انسانی آن به شمار می آید در سایر موجودات زنده به مانند دوبال ها و چهارپایان نیز فرهنگ راه رفتن امری متداول است به گونه ای که می توان فرهنگ راه رفتن را در اشکال متفاوت مشاهده نمود . به عنوان مثال: پرواز عقاب با پرواز کبوتر اگر چه هر دو پرواز می کنند اما نوع و حالت پرواز و کیفیت پرواز این دو متفاوت است و یا پلنگ و گرگ گرچه هر دو راه می روند اما نوع راه رفتن این دو با هم متفاوت می باشد . اسب و الاغ نیز به همین شکل است زیرا که نوع راه رفتن آن ها با هم متفاوت است . در یک جمع بندی کلی از مقولهٔ راه رفتن از لفظ تا معنا درمی یابیم که فرهنگ راه رفتن به همان اندازه که در بین مردم متفاوت بوده به همان اندازه نیز می تواند در بین موجودات دیگر متفاوت باشد و حضور آن به عنوان یک نیاز حتمی وذاتی در بین همهٔ موجودات احساس می شود .»وی در ادامه ی همین گفتار می افزاید : «راه رفتن انواع مختلفی دارد و هرکدام در فرهنگ مردم نقش سازنده ای دارند که می توان به: 1-راه رفتن اکتسابی2-راه رفتن موروثی3- راه رفتن ذاتی (فطری)4-راه رفتن اجتماعی5-راه رفتن فرهنگی وهنری6-راه رفتن علمی 7-راه رفتن عمومی8-راه رفتن عمر9-راه رفتن اندیشه10-راه رفتن آرام و آهسته 11-راه رفتن متوسط13-راه رفتن تند اشاره نمود.
*فرهنگِ مردم
عابدین پاپی در گفتگو با ماهنامه ی فرهنگی و ادبی سخن درباره ی فرهنگِ مردم می گوید:«فرهنگ مردم را می توان بارزترین بن مایه ی شناخت زیست جهان گذشته ما به شمار آورد . این مقوله نه تنها جامعه شناسانه است بلکه مردم شناسانه و روان شناسانه هم هست . لازم می بینم قبل از این که نگاهی به این جام جهان بین داشته باشیم ابتدا واژه ی فرهنگ مردم را ریشه شناسی حقیقی نمائیم . در زبان انگلیسی فرهنگ مردم به معنی فولکلور آمده است و فولکلور به معنی باور عامیانه است . باورهای عامیانه را می توان فرهنگ مردم برشمرد که شامل افسانه ها ، داستان ها ، موسیقی ، رقص ، تاریخ شفاهی ، ضرب المثل ، هزلیات و باورهای عامه و رسوم می باشد . این واژه از دو کلمه ی انگلیسی فولک و لور تشکیل شده است . فولک به معنی توده و لور به معنی دانش است و از ترکیب این دو اصطلاح توده شناسی به دست می آید . واژه ی فولکلور را برای اولین بار « ویلیام تامس» عتیقه شناس انگلیسی در مقاله ای که موضوع آن بحث درباره ی دانش عامیانه و آداب و رسوم سنتی بود ، بیان داشت . این اصطلاح از نیم قرن پیش نیز در ایران و به ادبیات ما راه یافته است و به تدریج به معنی عامیانه و دانستنی های توده ی مردم متداول گردید و در معانی « فرهنگ عامه» ، « فرهنگ عامیانه» ، « فرهنگ توده» ، « فرهنگ مردم» نامیده شد . وی در ادامه ی همین گفتگو درباره ی نامدارهای فرهمند که در حوزه ی فرهنگِ مردم پژوهش هایی داشته اند چنین می گوید: دهخدا یک فرهنگ نویس است و از جانبی دیگر یک فرهنگ دان . کتاب امثال وحکم که در سال 1310در چهار جلد تألیف شده است یک دائره المعارف در حوزه ی مردم شناسی است نه فرهنگ عامیانه. این اثر نزدیک به 50 هزار امثال و حکم ( ضرب المثل) و کلمات قصار و ابیات متفرقه دارد . به نظر می آید که این کتاب نمی تواند یک الگو ی کلی برای فرهنگ مردم باشد و عامیانه نویسی تفاوت عمده با فرهنگ نویسی و چنین گفتارهایی دارد ولی در جوانبی می توان گفت کمکی بایسته به کارهای تحقیقی و البته به نوبه ی خود در حوزه ی فرهنگ مردم به شمار می رود . اگر چه کتاب چهار جلد است اما بخش عمده ای از ضرب المثل ها ی مکتوب ،ادیبانه، کلمات قصار و اشعاری از شُعرای ایران را تشکیل می دهد که نوعی فرهنگ نویسی و فرهنگ شناختی است و تنها درصدی کم از این کتاب ضرب المثل های عامیانه است . تحقیق و پژوهش همه جانبه در بین مردم برای یک عام نویس کاری محسوس به نظر می آید . گمان می رود علامه دهخدا در این کتاب بیشتر یک فرهنگ شناس است تا عام شناس . عام شناسی کاری بس دشوار است که هم گویش های ایرانی را باید بلد باشیم و هم باورداشت های عامیانه را . بدون شناخت گویش ها و آداب و رسوم مردم نمی توان یک عام نویس شد. عام نویسی با هگل نویسی و دانشگاه نویسی فرق می کند. لذا دومشکل اساسی بر فرهنگ مردم احساس می شود و نویسندگان و پژوهشگران با این دو چالش روبرو هستند . نخست پژوهشگرانی که بر فرهنگ مردم احاطه دارند اما تخصص و تکنیک کار را بلد نیستند و دیگر افرادی که با فرهنگ عامیانه ی مردم کمتر ارتباط دارند اما از جانبی دیگر تخصص و تکنیک های عامیانه را خوب یاد گرفته اند .
-- جمالزاده در ادبیات داستانی این کهن بوم همان نقشی را در داستان ایفا می کند که نیما در شعر پارسی در آغوش گرفت با این تفاوت که نیما وزن و قافیه را در شعر شکست که این روند هم ریشه در ادبیات کهن داشت و نیمه بدعتی را به وجود آورد اما جمالزاده بانی سبکی بود که تا آن زمان با سابقه ای از این سبک تصادم نداریم . به نظرم جمالزاده یک داستان نویس خوب است که طرحی نو را در داستان پایه ریزی کرد و اگر چه نخستین مجموعه ی آن داستان های کوتاه ایرانی است که با :«یکی بود، یکی نبود» رقم می خورد اما این پراکسیس های ادبی به منزله ی صاحب کرسی بودن در حوزه ی فرهنگ مردم نیست و تنها می توان گفت تلنگری به فرهنگ مردم زده است که ریشه در پارامترهای علمی هم دارد و هم ندارد بلکه بیشتر ریشه در موتیف های داستانی روز دارد که با فرهنگ مردم در تقابل است . جمالزاده به دنبال زدن پلی بین داستان امروز و فرهنگ دیروز مردم ایران است که در این رهگذر اگر چه خوش نشان داده اما یک داستان نویس است با پیدایی مؤلفه هایی از فرهنگ مردم در همین داستان ها. اززاویه ای دیگر جمالزاده را می توان یک سیاح هم قلمداد کرد که اغلب تجارب خود را از فرهنگ مردم با فرهنگ گردشگری به دست آورده است ولی نوع جهان بینی فرهنگی و فکری این نویسنده از روش غرب و شرق بهره مند شده است و به گمانم تمدن غرب و شرق همیشه در تقابل با هم بوده اند نه تفاهم. به هر روی جمالزاده یک داستان نویس می باشد که با نوشتارهای داستانی خود زبان فارسی را ساده تر کرد . بنیانگذار یک شاخه ی ادبی است که سابقه ی اکادمیک آن نزد فرانسه است و آرکائیک آن نزد ایران و یونان .
-- صادق هدایت دقیقن آنتی تز جمالزاده است برخلاف بزرگ علوی که با جمالزاده همگام است . جمالزاده یک تز را در ادبیات داستانی به وجود آورد که این نویسنده قبلن در دایره ی داستان آنتی تزی نداشت اما هدایت در سیر زمان آنتی تز جمالزاده شد وبه گمانم دارالمجانین در زوایایی جوابی است به رویکرد فکری صادق هدایت در داستان هایش و به ویژه بوف کور. هدایت اگر چه در دایره ی داستان ساختارها را می شکند و راهی مجزا را درادبیات داستانی طی می کند اما مقوله ی داستان را در ایران با بافتارو ساختار جمالزاده می شناسند . ازجانبی دیگر هدایت کتاب فرهنگ عامیانه ی مردم ایران را نوشت که این کتاب نوعی جامعه شناسی روستایی است و کم و بیش گونه های فرهنگ عامیانه را هم می توان در این کتاب دریافت . در این کتاب با ترانه های عامیانه ، توده شناسی فرهنگ مردم، امثال و اصطلاحات ، افسانه ها ، متل های فارسی و آثار چاپ نشده ای مواجه هستیم ونویسنده در این فرآیند نشان می دهد که دستی در ادبیات عامیانه داشته است و همین ادبیات عامیانه در رمان های آن حضور دارد. پژوهش صادق هدایت نه به مانند دهخدا است و نه جمالزاده بلکه پژوهشی تئوریک است که رنگ و لعابی پراگماتیسم ندارد . صادق هدایت را در فرهنگ مردم می توان به نوبه ی خود یک مفهوم شناس پنداشت و فرهنگ شناسی آن با پارامترهای علمی هم تصادم دارداما یک فرهنگ نویس به مانند دهخدا نیست .
-ابوالقاسم انجوی شیرازی معروف به نجوا از پژوهشگران ایرانی است که پژوهش هایی را هم در راستای فرهنگ مردم داشته است . این پژوهشگر فردی سیاسی بود که مطالب سیاسی خود را با نام «آتشبار» منتشر می کرد . نوعی جهان بینی فکری داشت و البته منابع زیادی را از فرهنگ مردم ایران گرآوری کرد که منبعد در یازده جلد منتشر شد . به اندازه ی دهخدا، جمالزاده و هدایت معروف نیست اما این یک اجحاف است در حق این پژوهشگر که در حوزه ی فرهنگ مردم کار کرده است . توجه بیشتر به آثار این پژوهشگر در دایره ی فرهنگ مردم امری لازم و ضروری است . با هدایت رابطه ی خوبی داشت و در ابعادی هم سیر فکری اش همگون با هدایت است . نوع زیست بوم آن یک جهان بینی دارد و نوع تفکر آن جهان بینی دیگری است که به افرادی چون هدایت نزدیک تر است .
-- روح الامینی یک مردم شناس بود و فرهنگ مردم ارتباطی دیرینه با علم مردم شناسی دارد . در آثار این پژوهشگر پیداست که یک تئوریسین در دایره ی مردم شناسی است و پارامترهای مردم شناسی را به صورت آکادمیک بلد است . این پژوهشگر یک زمینه شناس در حوزه ی مردم شناسی است و در آثارش رویکردی مردم شناختی را برای جامعه به تصویر می کشد . دانش آموخته ی علم مردم شناسی است و نمود ها و نمادهای فرهنگ مردم را به صورت آکادمیک خوب دریافته است اما تا چه اندازه بوم شناس است و گویش های مردم ایران و علم توده شناسی را می شناسد در آثار آن اگر چه کم و بیش دیده می شود ولی این به منزله ی عام شناسی نیست و با نگاهی جامعه شناسانه به فرهنگ مردم می نگرد که این نوع رویکرد توأم با تحلیل هم هست . فرق است بین مردم شناسی و جامعه شناسی . بررسی چگونگی و نوع زندگی مردم با فرهنگ و آداب و رسوم مردم اگر چه دارای وجه اشتراکاتی است اما از تفاوت هایی هم بهره مند شده است . رشته ی تخصصی آن زبان شناسی همگانی و زبان باستانی است و دستی در تدریس در دانشگاه های خارجی هم در حوزه ی مردم شناسی به مانند اکسفوردارد. پژوهشگری متخصص است که نگاهش به فرهنگ مردم تخصصی است و در این راستا به توفیقاتی هم دست یافته است . آشنایی با زبان و زبان های باستانی و تجربه زیستی آن در خارج از کشور از دلایلی است که این پژوهشگر را می توان پژوهشگر ی خوب در حوزه ی فرهنگ مردم قلمداد کرد . از این نویسنده کتبی به مانند: بازی های کهن در ایران، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگ های دیگر نگریستن ، قهوه خانه و قهوه خانه نشینی در ایران، شب یلدا، شبیه خوانی و ... به چاپ رسیده است که این آثار فرهنگ شناسی این پژوهشگر را نشان می دهند .
-- محمود کتیرایی یکی از نویسندگان ی است که در حوزه ی فرهنگ عامه کار کرده اند و کتاب زبان و فرهنگ مردم این نویسنده را بنده بیشتر می پذیرم زیرا که این نویسنده در ابعادی در تقابل با دهخدا ، جمالزاده ، امینی و صادق هدایت درباره ی اادبیات فولکلور در ایران برآمده است و این کتاب از گزاره های مهم این پژوهشگر در حوزه ی فرهنگ مردم است . کتاب دیگر این پژوهشگر از خشت تا خشت می باشد که با موضوع فرهنگ عامه تدوین شده است . این کتاب الگوهای سنتی رفتار مردم تهران را از هنگام تولد یعنی وقتی بر خشت متولد می شوند تا زمان مرگ که سر بر خشت می گذارند را روایت می کند . رویکرد کتیرایی به فرهنگ مردم مفهومی است و مفهوم شناسی را درفرهنگ مردم به خوبی لحاظ می کند . این نویسنده تحلیل گراست و گام به گام با فرهنگ مردم حرکت می کند و در زوایایی از گزاره های مهمی در حوزه ی فرهنگ مردم برخوردار شده است . پاپی می افزاید که فرهنگ های عامیانه ی مردم نیاز به باز پرداخت اساسی دارند زیراکه فرهنگ های عامیانه ی مردم ریشه در ذات و چگونه گفتن های مردم دارند ومردم این چگونه گفتن ها را از هیچ دانشگاهی ویا کانون علمی و پژوهشی دریافت نکرده اند . فکر می کنم بازپرداخت این فرهنگ ها که رابطه ای درونی با مردم داشته و جدایی ناپذیرند کاری بس دشوار است . لذا دو نکته ی اساسی فراروی ماست که ما را در باز پرداخت این فرهنگ ها در جوانبی باز می دارد و همیشه پژوهش ها و تحقیق ها در این زمینه یا ناقص است و یا غیر علمی و آماتور.
یکی خودِ مردم هستند که این فرهنگ ها را با خود حمل می کنند و نسبت به این فرهنگ های عامیانه تعصب خشک و غیر منطقی دارند به طوری که جانبداری از این فرهنگ ها همیشه امری مشهود است زیرا که هر قبیله ای باورداشت های عامیانه ی خود را قویتر و تاریخی تر از اقوام دیگر می پندارد به شیوه ای که همیشه فرهنگ عامیانه ی یک قوم با قوم دیگر در تقابل بوده است و هرگز اتحاد ، انسجام و هم فکری جامع الاطرافی در این زمینه ها دیده نمی شود . دیگر بانیان کار هستند که در این زمینه پژوهش گفتاری و نوشتاری می کنند که این پژوهش ها یا اکادمیک محض هستند و یا عامیانه ی محض و فکر می کنم تلفیقی از این دو بتواند پارامتر خوبی درجهت باز پرداخت به این فرهنگ ها باشد . نکته ی دیگر خودِ واژه ی باز پرداخت است که اگر به معنی پرداختنی دوباره باشد بی گمان این پرداختن باید از زبان و ساختار تازه تری برخوردار باشد اما از حیث مفهوم فرهنگ های عامیانه قابل تغییر نیستند زیرا که اقوام با این روش مخالفت می کنند و توجه به گویش های بومی و کتاب های علمی در این زمینه ما را به بازپرداختی سازنده تر با فرهنگ مردم آشنا می کند . بازپرداخت به خرده فرهنگ ها به مانند کلان فرهنگ ها نیست لذا بایستی از روشی استفاده کرد که صدمه ای به جان مایه ی این خرده فرهنگ ها وارد نشود . مهم ترین متد می تواند پرداختن به لباسیسم ظاهری این خرده فرهنگ ها باشد . خرده فرهنگ ها به مانند فردی می مانند که لباس اش کهنه است اما فکرش نو است .
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است