یادداشتی بر 'مغزهای کوچک زنگ زده'

هنگامی که 'مغزهای کوچک زنگ زده' ساخته هومن سیدی در جشنواره سی و ششم به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت روشن بود که در اکران عمومی نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.

هنگامی که "مغزهای کوچک زنگ زده" ساخته هومن سیدی در جشنواره سی و ششم به نمایش درآمد و مورد استقبال قرار گرفت روشن بود که در اکران عمومی نیز مورد توجه قرار خواهد گرفت.
از لحاظ ژانری "مغزهای کوچک زنگ زده"را می توان در رده فیلم های گانگستری و تبهکاری قرار داد. خشونت، جنایت و خلاف کاری، صحنه های اکشن و پر التهاب زمینه اصلی این گونه از فیلم ها می باشد.
داستان فیلم روایت خانواده ای است که پسران آن شکور (فرهاد اصلانی) شاهین (نوید محمد زاده) و شهروز خلاف کار و گرداننده ی باند تولید و پخش مواد مخدر هستند این وقایع در محله های فقیر نشین حاشیه ی شهر روی می دهد. بدین ترتیب فقر، حاشیه نشینی و افراد بی سرپرست دستمایه ای برای نمایش چرخه تبهکاری در "مغزهای کوچک زنگ زده" می شود.
راوی و محور فیلم شاهین است و نقطه عطف های اصلی نیز به نوعی به او که شخصیت اصلی است، باز می گردد.فیلمساز به گونه ای رویدادها را پیش می برد که راه برون رفت از این تباهی ها را می بندد و با بازگشت برادر کوچک، شهروز، نشانه هایی از بازتولید آن چرخه را برای مخاطبین ارائه می دهد - حتی اگر شاهین بعد از ماجراهای که در فیلم خواهید دید بطور استثنایی بتواند خود را از این میدان به در آورد.و نقطه ی روشن وامیدی در این فیلم باشد- هومن سیدی از زبان شاهین علت اصلی حیات و بقای این چرخه را رابطه چوپانی/گوسفندی معرفی می کند. چوپانی که گوش می برد، خون می ریزد و حق هدایت گوسفندان به هر مسیری را دارد و گوسفندانی که مغز انتخاب راه، ندارند و به هر جهتی که چوپان آنها را ببرد می روند.فیلمساز نه تنها در گفتار متن بلکه در تصویری از یک طویله، گوسفندان، کودکان بی سرپرست و مزد بگیران شکور را در زیر یک سقف جمع می کند، همه را یک کاسه کرده و مصداقی برای مغزهای کوچک زنگ زده می کند.
سکانس افتتاحیه با درگیری دو گروه به وسیله چوب و چماق و انواع سلاح های سرد شروع می شود علت این درگیری با نمایش مجدد همین سکانس بعد از نقطه عطف اول برای مخاطب روشن می شود. تصور کنید هومن سیدی این امکان برایش فراهم باشد که ابعاد همین درگیری و نفرات آن را میلیون ها برابر کند، توپ و تانک و هواپیما را جایگزین سلاح سرد نماید و مکان درگیری را از یک قطعه زمین کوچک در حاشیه شهر به تمام اروپا انتقال دهد، آنگاه فیلمی خواهیم داشت درباره جنگ جهانی دوم که یک طرفش به چوپانی پیشوا آدولف هیتلر و نازی های نژادپرست با مغزهای کوچک زنگ زده است و طرف دیگر هم، آن روی سکه. بدین ترتیب همه رویدادهای تاریخ بشریت که همانا شامل لشکرکشی ها و جنگ ها می شود را می توان با همین رابطه چوپانی/گوسفندی یا به عبارت دیگر ارباب/رعیتی به تصویر کشید.
اربابهایی که لذت قدرت را چشیده اند و از موهبت ها و منافع بیشمار آن بهره مندند به قیمت تیره روزی رعیت، خودشان را برای رعیت به چوپانانی دلسوز تشبیه می کنند که "اگه چوپان نباشه گوسفندا تلف میشن یا گرگ بهشون میزنه یا گم میشن ...." اما سؤال اینجاست این چوپانان چرا برای این گوسفندان بی مغز دل می سوزانند و خود را به خطر و زحمت می اندازند؟