اگر پسرى در ايل به دنيا بيايد معمولاً افراد فاميل در همان شب تولد جشن مفصلى برگزار مى‌کنند، گوسفندى مى‌کشند و تمام افراد فاميل دور هم جمع مى‌شوند و تا پاسى از شب به شادى و سرور مى‌پردازند که به اين مسئله ”کشيک“ مى‌گويند و معمولاً اين شادى و نشاط تا چند روز ادامه دارد ولى اگر مولود دخترى باشد مراسم آنچنانه‌اى برپا نمى‌شود اگرچه نسبت به دختر هم بى‌ميل نيستند.


پس از چهل روز از تولد کودک و گاه پيش از تولد نامى بر طفل گذاشته مى‌شود که بيشتر موقتى و بى‌مسما است مثل دگو dago، دهلو dahlo، کشى kasi و پس از سه چهار سال اين نام تغيير مى‌کند و نام ديگرى بر او مى‌گذارند که نام هميشگى او است.


ناميدن افراد تنها با ذکر نام شخص نيست بلکه اسم هميشه با پسوند نام پدر همراه است و نام پدران معرف فرزندان است و گاه اسمى نيز شکسته گفته مى‌شود که در کودکى اين نام بر آنان نگذاشته نشده و به‌راستى نوعى تجيب است نه تصغير، مانند قموبراخان qamo bavaxan که در اصل قمصور فرزند باباخان است. در مورد نام‌گزارى بر فرزندان سران قوم، تلقى نام بر اين اساس نيست و اختلاف در کامل بودن نام فرزند است که شکستگى ندارد اين همگنى با نام توده مردم در پيوستگى نام فرزندان به پدر يکسان است يعنى پدر معرف است نه مادر.


اين ناشکستگى نام ناشى از احترام درونى است که به‌ويژه در مورد زنان جارى است، اين سان ناميدن ملهم از زبان و فرهنگ عرب است که اختلاف آن فقدان کلمات بِنْ و اِبْن است که کسره جانشين آن مى‌شود مانند: محمد شمشير که پس از کلمه دال در محمد، کسره علامت انتساب پدر است، اسامى در اين منطقه بر اساس وزن نام‌گزارى شده و گاه رديف هم دارد اگرچه بى‌مفهوم باشد و آغاز اين وزن از نام فرزند بزرگ‌تر شروع مى‌شود.


کسانى‌که عنوان ريش‌سفيدان مى‌يابند اسامى آنان اغلب داراى پيشوند ”کا“ يا ”ملا“ مى‌شود، اين پيشاوند حس احترام مردم نسبت به آنان است.


در توجيه کلمه ”کا“ مى‌توان چنين استنباط کرد که ”کا“ همان کلمه ”کي“ است که خالى از اشرافيت است مثل، کاعلى‌خان، کاگرجى و کلمه ”ملا“ از ”مولي“ به معناى سرور و آقا مشتق است مثل: ملاوارث، ملاعلمدار، پيشوند کلمه ”کي“ ويژه سران قوم و اعتلاء اشرافيت است و پسران آن نيز داراى اين عنوان هستند. براى زنان و دختران سران قوم و همهٔ زنانى که مورد احترام هستند، پيشوند کلمه ”بي“ يا ”بى‌وي“ bivi که همان ”بى‌بي“ مى‌باشد مورد استعمال است مثل: بى‌گلابتون، بى‌سلطنت و گاه از ذکر اسامى خوددارى و به‌همان کلمه ”بي“ يا ”بى‌وي“ اکتفا مى‌شود و اين هنگامى است که مخاطب باشد.


در اسامى تفاوت جنسيت، خود متأثر از زبان و فرهنگ عرب است و تشابه اسامى ميان مذکر و مؤنث وجود ندارد، بسيارى از اسامى به احترام گذشتگان يا نام‌آوران منطقه يا برحسب دشمنانگى گزارده مى‌شود، نام‌گزارى بر فرزندان ترجمان طرز تلقى مردم و ارزيابى آنها از وضع خانوادگى طفل نمى‌تواند باشد، چه برخى از افراد با مناصب نظامى و لشکرى از قبيل: تيمسار، سرهنگ، سروان تسميه نشده‌اند.


اسامى فرزندان مذکر سران قوم اغلب اسطوره‌اى و عربى و مؤنث آنان علاوه بر واژه‌هاى اسطوره‌اى و عربى ناشى از نجوم لکى است، اخيراً با گرايش به شهرنشينى و نفوذ ماشين، اسامى به‌رسم شهريان نيز ناميده شده است.


اسامى توده مردم از لغات بومى و داراى رديف است، اسامى مذکر اين گروه گاه ملهم از ائمه و منسوبان دينى يا پسوند نام آنها و نيز شاه و امير است و گاه منسب به حيوانات درنده مى‌باشد، در اسامى مؤنث، انتساب به درخت و گل و گياه است که وضعيت طبيعت غالب را مى‌رساند.


از برداشت‌هاى فرهنگى در اين سامان مى‌توان چنين استنباط کرد که روند خاصى در نام‌گزارى حاکم نيست و غالب آنچنان است که توضيحى بر آن رفته است.