چيدن سفره
سفره در نزد لرکىها احترام خاصى دارد و پا گذاشتن روى سفره را گناه بزرگ مىشمارند بههمين لحاظ براى چيدن سفره پا روى آن نمىگذارند در صورتىکه مشاهده شده در بعضى مناطق طوايف ديگر براى چيدن سفره روى سفره راه مىروند. سفره غذاى لرکىها شامل مجمعههاى پر از پلو و گوشت است که در کنار آن نان فطير مىگذارند. روى سفره آب و دوغ ماست مىآورند. روى دوغ پونه خشک نرمکرده مىريزند.
براى شروع به خوردن غذا رسم بر اين است که بههم تعارف مىکنند تا بزرگتر از همه (ريشسفيد) شروع به خوردن غذا مىکند آنگاه ديگران هم با گفتن بسماللهالرحمنالرحيم به خوردن غذا مىپردازند، سر غذا کمتر حرف مىزنند سعى مىکنند لقمه بزرگ نگيرند و دهان آنها صدا نکند و به خوردن ديگران نگاه نکنند اگر زودتر سير شدند از غذا خوردن دست نکشند و آنرا مزهمزه مىکنند تا ديگران هم سير شوند وقتىکه دست از غذا کشيدند مىگويند: الهى شکر، ما کم کرديم تو زياد کن. بعد از صرف ناهار باز به صحبت و صرف چاى و کشيدن قليان مشغول مىشوند. ساعتى مىگذرد تا اينکه کسى که حرف او بيشتر در مجلس خيدار دارد سر صحبت را باز مىکند و منظور را بدين ترتيب بيان مىکند: ما براى کار خيرى آمدهايم، دختر بايد شوهر کند و پسر هم بايد زن بگيرد قوم و خويش هستيم، مىخواهيم قوم و خويشِتر بشويم. پسر ما را مثل پسر خودتان فرض کنيد چهار تا پسر داراى اينهم يکي، اين پسر هم که وصله خودت است خوب او را مىشناسى واقعاً پسر خوبيه و ما خواهش مىکنيم او را به نوکرى خودت قبول کنى و خلاصه بهاين طريق با يکديگر صحبت مىکنند. پدر اگر تمايلى داشته باشد يا حتى صددرصد راضى باشد در وهله اول جواب قطعى نمىدهد. مىگويد نه از ما خانواده پسر زيادتر هستيم نه آنها از ما اين بسته به نصيب و قسمت، بايستى با برادرهايم هم مشورت کنم.
اگر موافق نباشد، بهاين ترتيب جواب قطعى مىدهد: اير انار دارُم بيمارم دارُم (اگر انار دارم بيمار هم دارم) يعني، درست است که دختر دارم اما اين دختر حق پسر ديگرى است که از شما مقدمتر است. يا جواب دندانشکنترى مىدهد: تُف کُن برد بنه ريش (تف کن سنگ بگذار روى آن) يعنى حرف او را هم نزن که راه ندارد. يا بخواهد فخر کند و خودش را بر تو وانمود کند مىگويد: پشم من وُيک با نيخُوره (پشم و موى بز با همديگر قابل نخريسى نيست) يعنى ما مردمان اصيلى هستيم و شما نااصل.
اگر پدر دختر راضى شد در وقت ديگر مجلس کاغذگيرانى (نامزدي) را تشکيل مىدهند.
کاغذگيرانى (نامزدى)
اين مجلس از ريشسفيدان، معتمدين محل و ميرزا (نويسنده) در خانه پدر عروس تشکيل مىشود مردان در مجلسى با يکديگر مىنشينند و زنان در اطاق ديگرى بالاى سر عروس مشغول شادى و بزن و بکوب مىشوند و گاهى زنى نيز ترانههاى عروسى مىخواند و ديگران با کف زدن و پايکوبى خواننده را همراهى مىکنند و در خلال اين مدت به دست و پاى عروس حنا مىبندند، عدهاى از زنان هم سرگرم پخت و پز و تهيه ناهار يا شام مىشوند.
مردان هم، مجلس گرمى دارند يکنفر آواز مىخواند ديگرى نى مىزند تا اينکه بزرگتر محل به ميرزا مىگويد: يواش يواش شروع کنيم ميرزا قلم و دوات و کاغذ را حاضر مىکند و با گفتن بسماللهالرحمنالرحيم شروع مىکند سپس شرحى مىنويسد که در تاريخ ... در حضور ... اسم دختر... فرزند... با اسم پسر... فرزند... به همسرى داده شد. پشت قباله (مهريه)... شيربهاء... جهازى (جهيزيه).
شيربهاء شامل چندين رأس گوسفند، گاو، اسب و گاهى هم مبلغى پول مىباشد. پشت قباله (مهريه) تا ۴۰ سال پيش مبلغى در حدود ۱۰ يا ۲۰ ريال تا ۱۰ تومان بوده است.
جهازي (جهيزيه) شامل وسايل خانهداري، گليم، جاجيم، قالي، خرسک، خور، خورجين، شله، لباس، طناب، بندرنگ (بند رنگ شده) بالش مىباشد.
کاغذ نامزدى که نوشته شد حاضران در جلسه مطلب آن را گواهى و امضاء مىکنند و با مهر برنجى که دارند آنرا مهر مىکنند، بعد با هم کف مىزنند و مىگويند: مارک، مارک به کسر ـ ر ـ (يعنى مبارک، مبارک) اين کف زدن را اصلطلاحاً کف مارکي (کف مبارکي) مىگويند.
از اين تاريخ بعد دختر نامزد پسر مىشود. اما مواردىکه درباره شيربهاء بايد يادآور شد: پدر هنگام تعيين مقدار شيربهاء که آنرا اصطلاحاً شير باهابُرون مىگويند از مبلغى که عرف است و موردنظر او مىباشد، ۵، ۶ برابر بيشتر مىگويد علت آن هم اين است که حاضرين در جلسه توقع دارند براى خاطر هريک از آنها مبلغى از شيربهاء کاسته شود.
اگر پدر دختر يکدندگى کند و از مبلغ شيربهاء چيزى کم نکند به حاضرين در جلسه بريمخورد و به پدر دختر مىگويند: ايويديمه آش گوشت بخوريم؟ (آمدهايم پلوگوشت بخوريم)؟ وقتى پدر دختر مبلغ شيربهاء را تعيين کرد مىگويد: به خاطر کهخدا (کدخدا) اين مبلغ کم بقيه حاضران در جلسه هريک پول قبائى از پدر دختر مطالبه مىکنند، پدر دختر مبلغى بهخاطر حرمت مجلس کم مىکند و هرچه که از مبلغ شيربهاء باقى ماند در کاغذ صورت مجلس قيد مىشود بعد از بستن قرارداد شيربهاء حاضرين در مجلس نقل و شيرينى مىخورند سپس اگر ظهر باشد ناهار و اگر شب باشد شام مىخورند و پس از آن ساعتها برنامه شادى ادامه دارد و بعد کمکم مجلس پاشيده مىشود. و ميهمانانى که راه آنها يکى است ضمن خداحافظى و آرزوى موفقيت براى عروس و داماد مىگويند: وُ پا پير اُوين (به پاى همديگر پير شويد) و زنان به عروس مىگويند: اينشالا سال ديه يه کَّرُىمنه بغلت بو (انشاءالله سال ديگر پسرى توى بغلت باشد). خلاصه با گفتن اين جملات راهى خانههاى خود مىشوند.
بعد از اين جلسه چنانچه براى پدر امکانات مالى فراهم باشد و فصل هم مناسب باشد (هوا معتدل باشد) چند روزى که گذشت عروسى را روبهراه مىکند. وگرنه چند نماهى صبر مىکنند تا آمادگى بيشتر پيدا کنند و فصل مناسبترى مثل بهار پيش آيد اين صبر کردن را اصطلاحاً بردبافه مىگويند و اينطور مىگويند: قبلاً به بردبافهاى کرديمه تا بنيم خدا چه بخوره دوران نامزدى پسر نمىتواند آزادانه با دختر معاشرت داشته باشد، چنانچه دختر را در گوشهکنارى گير بياورد با او بُوزى گنگل (نامزدبازي) مُسه گرمُس حنک مذاق (بگو بخند) چقل مسي (عاشقانه و مستانه بگو بخند کردن) مىکنند.
اينگونه کارها براى آنها فوقالعاده لذتبخش و خاطرهانگيز مىباشد. اما دختر به خاطر حفظ آبروى خود که مبادا کسى آنانرا ببيند هرچه زودتر از پسر جدا مىشود و به خانه مىرود. چيز ديگرى که پسر در دوران نامزدى بهصورت خاطره براى او باقى مىماند اين است که وقتى پسر دختر را در يک فرصت کوتاه مىبيند پسر وشگونى از دختر مىگيرد که اين وشگون را اصطلاحاً کُنجر مىگويند و پسر به خودش مىگويد: به کنجرى ازش کندم دلم خنک اويد. (وشگونى از او گرفتم دلم خنک شد) و اين برخوردها و به اصطلاح نامزدبازىها تا زمان عروسى ادامه دارد.
تهیه خوراکی عروسی
برنجکوبى (سفيد کردن برنج)
سابقاً در بين لرکىها دو نوع برنج چمپا و گرده مورد استفاده قرار مىگرفت. برنج چمپا عطرى داشت که هنگام دم کردن برنج، بوى آن تا فاصله چندين خانه مىرفته است. برنج تا روز استفاده با پوست (نکوبيده) مىمانده است، هر روز که مىخواستند پلو بپزند زن خانه آنرا مىکوبيد و از پوست جدا مىکرد و پلو مىپخت.
آرد
براى تهيه آرد چند لنگه گندم را با الاغ و قاطر حمل مىکنند و به آسياب مىبرند و گاه يکى دو روز طول مىکشد تا به آسياب برسند و يکى دو روزى هم صرف گرفتن نوبت و آرد کردن گندمها مىشود تا به خانه برگردند.
نان
زنان بايد نان موردنياز عروسى را بپزند. براى اين منظور آرد را در لگن بزرگى خمير مىکنند بعد خمير را چانه مىکنند سپس چانه را با تبر، روى تخته پهن مىکنند بعد روى تاوه فلزى که زير آن هيزم مىسوزد پهن مىکنند، در مدت زمانىکه نان در حال پختن مىباشد چانه ديگرى بههمين طرز که گفته شد تهيه مىکنند و روى همان نان که روى تاوه در حال پختن است مىاندازند و با سسيخ پهنى به نام نُوارکُن از زير نانها را وارونه مىکنند در نتيجه نان دومى که در حال پختن است مشغول پهن کردن نان سومى مىشوند چانه که پهن شد روى نان اولى روى تاوه مىاندازند دوباره وارونه مىکند، و اينکار را همينطور ادامه مىدهند تا زمانىکه نانهاى روى تاوه سنگين شده همه آنها را برمىدارند و مثل اول اينکار را ادامه مىدهند تا چانهها تمام شود. از تخصص زنان در امر نان پختن اين است که وقتى چندين نان روى تاوه که روى هم قرار گرفت و نان زير که در حال پختن است به موقع آنرا وارونه مىکنند که نان کاملاً پخته شده باشد. و مثلى است که مىگويد مرد سادهلوحى گفت: قربونه زنا که ايدونن او بال نون ايپزه که وريش ايکنن (قربان زنان که مىدانند چه موقع آنطرف نان مىپزد که آنرا وارونه مىکنند) خلاصه اين نان پختن چند روزى وقت لازم دارد.