اعتقادات، رسوم و افسانههای ایران باستان در مثلها و قصهها
در بسيارى از عادات، مثلها و قصههاى امروزهٔ عوام نشان اعتقادات، رسوم و افسانههاى ايران باستان بهخوبى ديده مىشود. هنوز در اغلب شهرهاى خراسان به عادت هخامنشيان جشن سده مىگيرند و چراغانى مىکنند (صفحهٔ ۲۱۰ spiegel Memorial Volume). مثل معروف خشک به خشک نمىچسبد، در اوستا آمده وندايداد هدتم ۳۴. عادت سلام کردن به چراغ، قسم خوردن بهسوى چراغ، آداب چهارشنبه سورى و غيره برگهاى از عادات باستان است و قصهٔ سيمرغ و اژدها بازماندهٔ افسانههاى ماقبل تاريخى ايران مىباشد.
چيزى که آشکار است ساختمان اين ترانهها اثر تراوش روح ملى و تودهٔ عوام است که بدون تکلف و بدون رعايت قواعد شعرى و عروض سرودهاند. و مانند اشعار فارسى پيش از اسلام از روى (سيلاب) و آهنگ درست شده. مىتوان گفت که برخى از اين ترانههاى ملى بدون قافيه نمونهاى از طرز ساختمان قديمترين شعرهاى فارسى و شايد از سرودهاى ماقبل تاريخى نژاد آريا است. جاى تعجب نيست که بگوئيم ماقبل تاريخي، زيرا شعر اختراع تمدن نمىباشد بلکه نخستين تراوش روح بدوى است. هنوز خيلى از قبايل وحشى با جملات موزون و شعر مانند، احتياجات محدود خودشان را به هم مىفهمانند، چه شعر زادهٔ احساسات، اسير لفظ و قافيه است و به همين جهت هر چه تمدن جلوتر مىرود و دايرهٔ احتياجات بزرگتر مىشود، از اهميت شعر کاسته شده بر اهميت نثر افزوده مىگردد که دقيقتر و بيشتر به درد آثار فکرى و علمى مىخورد.
مطابق اسنادى که در دست است، مىدانيم که بيشتر تکههاى اوستا منظوم بوده و مانند سرود خوانده مىشده. در اسناد مذهبى ترسايبان آمده که کليساهاى مسيحى که در ايران بوده از حيث ساختمان، نظم، سرود و ساز بر ساير جاها برترى داشته، يعنى عدهاى از ايرانيان که به کيش مسيحى گرويده بودند، ساز و ترکيب کليسا را از روى آداب دين زرتشتى مرتب کرده بودند.
بنا به دستور سن بازيل اسقف کاپادوس سن امبرواز اسقف ميلان، دو نفر هيربد مسيحى ايرانى را به سمت مستشار موسيقى به شهر ميلان وارد مىکند و آنها به بهترين طرزى اينکار را انجام مىدهند بهطورى که طرف توجه عام مىشوند(Histoire du Breviaire Romain ـ Mgr. Batifftol). سن اوگوستن مىنويسد که ساز و سرود کليساى ميلان به اندازهاى در او تأثير مىکند که بىاختيار اشک از چشمهايش سرازير مىشود. (confessions de St. Augustin)
اين تغيير مطابق سرودههاى اوستائى زمان ساسانيان بوده است. از طرف ديگرى مىبينم که آهنگ سرودهاى اوستا بدون قافيه و مانند همين ترانههاى عاميانه است. مثلاً در اين تکه از (گاتها) آهنگ جملات آن بهخوبى نمايان است:
و هو خشترم وريم | با غم ابى بريستم. |
سکيه و ثناى مزدا وهيستم |
تت نه نو چيت ورشانه (Avesta. Par C. de Harlez).
همهٔ اشکال دانشمندان سر اين است که اغلب اشعار اوستا داراى يک وزن و آهنگ معين نيست. يعنى آهنگ هر بيتى ممکن است با ديگرى فرق داشته باشد. در اين شعر مصراع اول داراى شش سيلاب [است]، دومى هفت، سومى هشت و چهارمى هفت سيلاب دارد. اين آزادى قافيه و آهنگ عيناً در ترانههاى عاميانه ديده مىشود. مثلاً ترانهٔ ذيل داراى همين وزن و آهنگ است:
هاجسم و واجسم | تو حوض نقره جسم، |
خانومى به قربونم شد | نقره نمکدونم شد. |
دو نمونه دير از قديمىترين شعرى که به زبان فارسى سروده شده در دست است که از همين ترانههاى عاميانه مىباشد. اولى آنها ابيات معروف ابن مفرغ است که در حدود سنه ۶۰ يا ۶۴ هجرى هنگامى که او را به دستور خليفه بند کرده بودند و در شهر بصره مىگردانيدند مىگفته:
آبست نبيذ است | عصارات زبيبست |
سميه رو سبيذ است. |
و ديگرى را طبرى در ضمن حوادث ۱۰۸ هجرى مىنويسد که: ابو منذر اسد بن عبدالله القسرى به ختلان لشکر کشيد و با خاقان ترک جنگ کرد و شکست خورده به بلخ گريخت؛ اهل خراسان براى او اين ابيات را ساخته و بچهها مىخواندند:
از ختلان آمذى | برو تباه آمذى |
بيدل فراز آمذى. |
جاى ديگر نوشته:
از ختلان آمديه | برو تباه آمديه |
ابار باز آمديه | خشک نزار آمديه |
آقاى ميرزا محمد خان قزوينى مىنويسد: اين ابيات اگرچه آنها را شايد از قبيل شعر ادبى به معنى متعارفى مصطلح نتوان محسوب نمود بلکه ظاهراً از قبيل اشعار عاميانه است که اکنون تصنيف گويند ولى در هر صورت نمونهٔ بسيار دلکش غريبى است از اين جنس شعر در هزار و دويست سال پيش از اين در خراسان. و وزن اين اشعار را اگرچه مىتوان از بعضى مزاحفات بحر رجز مطوى مخبون بر وزن مستفعلن مفتعلن و مفاعلن مفتعلن و مفتعلن مفاعلن استخراج نمود ولى به يقين است که اين توافق وزن از قبيل تصادف و اتفاق است، چنانکه بعضى از اشعار انگليسى يا فرانسه را هم مثلاً مىشود بهطور تصادفى بر يکى از بحور عرب حمل نمود.
چنانکه ملاحظه مىشود در شباهت اين ابيات با ترانههاى ملى امروزه جاى ترديد نيست و همين نشان مىدهد که تودهٔ مردم شيوه و قاعدهٔ شعرى ايران پيش از اسلام را از دست نداده است و آمذي که در آخر اين بيتها تکرار شده حکم رديف را دارد و نبايد با قافيه اشتباه شود.
مجلهٔ کاوه و بيست مقالهٔ قزويني صفحهٔ ۳۵