مذهب

مردم شهرها، روستاها و عشاير ايران معتقد به دين مبين اسلام بوده و به ارزش آن سخت پاى‌بند مى‌باشند به‌طورى که هر يک از آحاد جامعه، کليه اعمال و رفتارهاى فردى و اجتماعى و حتى ظواهر خود را از جمله ”پوشاک“ با آن موازين هماهنگ مى‌کند.


خط‌مشى و دستورات اسلام در مورد پوشاک افراد و به‌خصوص جامعه نسوان کاملاً مشخص است و به‌طور فطرى مطابق با روش زير لباس مى‌پوشند:


لباس زنان پوشيده و بلند است تا حدى‌که به پشت پاى آنها مى‌رسد.


پيراهن آنان با دکمه بسته مى‌شود که در مواردى تا يقه ادامه دارد.


عموماً آن دسته از زنان ايرانى که در جوامع کوچک و به‌صورت سنتى زندگى مى‌کنند به‌جاى روسرى يا مقنعه از سربند يا لَچک براى پوشش موهاى سر استفاده مى‌کنند، لباس‌ها نيز گشاد و راحت است و از پارچه‌هاى ضخيم دوخته مى‌شود. روى پوشاک زنان معمولاً زيورها و پيرايه‌هائى نيز بسته مى‌شود، از جمله زنان قشقائى براى زيبائى بيشتر يک پيراهن تورى نازک پرچين و بلند روى پيراهن اصلى خود مى‌پوشند که حدود پانزده متر پارچه براى آن مصرف مى‌شود، لباس زنان هر چند در مواردى بسيارى مجلل و تزئينى و رنگارنگ است ولى در همه حال اصالت، سنگينى و وقار آن محفوظ است.


پوشاک مردان هم کاملاً پوشيده و سنگين است.


پيراهن آنان بلند و تا بالاى زانو مى‌رسد، در بعضى از فصول سال، شال به کمر دارند و پاتاوه به ساق پا مى‌پيچند و مچ دست را مچ‌پيچ مى‌بندند، آستين پيراهن مردان بلند و يقه پيراهن آنها دکمه‌دار و شلوارها راحت و گشاد است.


در گروه‌هاى قومى ايران مردان بدون کلاه و سربند به‌ندرت ديده مى‌شود و شايد هم بى‌کلاهى عار باشد و کاکل‌نمائى نوعى سبک‌سرى تلقى شود.


به هر حال شکل کلى پوشاک زنان و مردان به‌نحوى است که در کل جامعه، نظام رفتارى و اخلاقى آن خدشه‌دار نمى‌شود.

شرايط و عوامل طبيعى

عمده‌ترين جنبه کاربردى پوشاک، علاوه‌بر بُعد مذهبى و پوششى آن، حفاظت تن در مقابل عوارض آب و هوائى و نيز خطرات و ضربه‌ها و تماس‌هاى ناشى از فعاليت‌هاى روزمره است. لذا لباس‌هاى سنتى در قالب کاربردى آنها عمدتاً ساده و بى‌پيرايه هستند و فقط به جنبه کاربردى آنها توجه مى‌شود، مثلاً مردم مناطق کوهستاني، از پاتاوه استفاده مى‌کنند تا پا را از خطر نيش گزندگان، ضربه سنگ‌ها، پيچ‌خوردگى و غيره مصون سازند يا چوپان‌ها به اين دليل پستک (نمدين) با خود به کوهستان مى‌برند تا در مقابل باد و باران و برف و سرما و حتى تابش شديد نور خورشيد خود را محافظت نمايند. ضمناً جنس و نوع پارچه به‌کار رفته در پوشاک و حتى تعداد آنها در هر منطقه‌اى با شرايط و عوامل طبيعى مطابقت دارد، به‌طورى که در هر فصلى از سال پوشاک ويژه‌اى مورد استفاده قرار مى‌گيرد و اساساً بلندى و کوتاهى لباس و رنگ آنها در ارتباط مستقيم با نوع آب و هواى هر منطقه مى‌باشد. مثلاً شلوار مرد بلوچ بلند و گشاد و به رنگ روشن است تا مانع نفوذ گرماى تابستان به بدن شود. در مناطق کوهستانى نيز که هوا سرد و متغير است، براى محافظت از سرما از پوشاک پشمى استفاده مى‌کنند منتها به مقتضاء هر فصل به تعداد پوشاک افزوده و يا کاسته مى‌شود.


پوشاک مردان ساکن جنوب مازندران، پيراهن، شلوار، جوراب، پاتاوه، کت، شال کمر و کلاه است که عمدتاً از پشم بافته شده و کلاه هم نمدى يا کرکى است.


در کوهستان‌هاى سرسبز شمال و مزارع چاى زنان غالباً رنگ لباس خود را طورى انتخاب مى‌کنند که تضاد شديدى با رنگ محيط داشته باشد تا از فاصله دور هم در معرض ديد رئيس خانواده باشند. همين امر در مورد زنان ساکن کوهستان‌هاى خشک نيز صادق است و رنگ پوشاک زنان تضاد شديد با رنگ مسلط محيط دارد.

شيوه معيشت مسلط و فعاليت‌هاى غيرزراعى

معيشت مسلط جامعه دو نوع تأثير کاربردى روى پوشاک ساکنان هر منطقه دارد. اولاً بيشتر مواد اوليه‌اى که در پوشاک بومى و سنتى منطقه به‌کار مى‌رود، از توليدات محلى تأمين مى‌شود، ثانياً نوع فعاليت مردم، پوشاک‌هاى ويژه‌اى را اقتضاء مى‌نمايد، لذا معيشت هم در کيفيت پوشاک مردم تأثير مى‌گذارد و هم در شکل ظاهرى و در تعداد قطعات آن مؤثر واقع مى‌شود. بنابراين مردمى که معيشت مسلط آنها دامدارى است، مواد اوليه و اصلى پوشاک آنها را پشم تشکيل مى‌دهد (يا پشم به‌صورت چيده و ريسيده و تابيده، بافته شده و يا اينکه به‌صورت پوست و پوستين و غيره) و يا اينکه پشم‌هاى درهم تنيده شده به‌صورت لباس‌هاى نمدين. ضمناً گشاد يا چسبان بودن لباس و ضخيم يا نازک بودن آن هم با شيوه معيشت مسلط هر منطقه تناسب دارد. مثلاً دامداران معمولاً جوراب‌هاى پشمى ضخيم، شلوار و کلاه پشمى و کفش‌هاى محکم پوستى مى‌پوشند.


در گذشته نه چندان دور کليه پوشاک مردم در محل توليد و استفاده مى‌شد به‌جزء آن دسته از افراد که به‌علت رفت و آمد زياد به شهر و تأثيرپذيرى از فرهنگ شهرنشينى ترجيحاً بعضى از پوشاک‌ها مثل کلاه يا کفش و يا شال را از ساير مناطق تهيه مى‌کردند، کيفيت پوشاک مردان و مواد آنها غالباً در ارتباط با نوع معيشت و حاصل از آن است، ولى در مورد پوشاک زنان معمولاً چنين نيست و بخشى از درآمد خانواده هميشه صرف خريدن پارچه براى پوشاک زنان معمولاً چنين نيست و بخشى از درآمد خانواده هميشه صرف خريدن پارچه براى پوشاک زنان مى‌شده است، همين موضوع نيز عاملى ابتدائى براى ايجاد ارتباط بين گروه‌هاى قومى منزوى و با مراکز اقتصادى و تجارى نزديک آن بوده است.

منزلت‌هاى اجتماعى

همان‌گونه که تنوع پوشاک مناطق گوناگون به منزله علامت و نشانه خاص براى معرفى اقوام مختلف است، جنس، رنگ و شکل لباس و زيورها و ضمائم آن هم به پوشنده لباس منزلت اجتماعى ويژه‌اى مى‌بخشد، زيورآلات زنان در گذشته به‌جزء جنبه‌هاى نمايش و زيبائي، دلايل اقتصادى و مالى نيز در پس‌انداز خانواده داشته است.


زن در کليه گروه‌هاى قومى و جوامع انسانى موجود در ايران يکى از محرمات است و از يک مصونيت اجتماعى ويژه برخوردار مى‌باشد، لذا در کشمکش قومى و قبيله‌اى از هر آسيبى در امان بوده است، بنابراين زيورهاى زنان به‌ويژه در گذشته پشتوانه اقتصادى هر خانواده به حساب مى‌آمد، زيرا همه اموال منقول و غيرمنقول مى‌توانست به تاراج رود جز زيورآلات که توسط زنان استفاده و حمل مى‌شد و اين به خاطر همان احترام و قداستى بود که زنان داشتند، بنابراين مرد خانواده ترجيح داد که بيشترين پس‌انداز خود را تبديل به زيورهاى گران‌قيمت نموده و به زن خود هديه نمايد. در واقع به يک کرشمه دو کار انجام مى‌شد و علاوه‌بر جنبه‌هاى محکم اقتصادى در کسب وجهه، تفاخر زنانه و برانگيختن تحسين و حسادت بقيه نقش داشته است.


در پوشاک زنان به‌خصوص در قشر نسبتاً مرفه به ظرافت‌ها، زيبائى‌ها و تزئينات توجه زيادى مى‌شود، که پارچه‌هاى زرى و ابريشمى و مخمل‌هاى رنگي، براق‌هاى پهن، سکه‌هاى قديمى و دامن‌هاى پرچين، نوارهاى پهن و تزئينى از جمله آنها گاهى اوقات هم سر‌آستين پيراهن و پائين شلوار و کلاه‌ها را سوزن‌دوزى مى‌کنند و با سرانگشتان خلاق خود، نقش‌هاى فراوانى مى‌آفرينند که از يک دنيا ذوق و سليقه و مهارت خبر مى‌دهد و در مجموع پوشاک زنان را به‌صورت مجموعه‌اى هماهنگ درمى‌آورد و وقار خاصى به زنان مى‌بخشد.


کسب منزلت اجتماعى از طريق پوشاک در بين مردان نيز وجود دارد. ضمن اينکه هر قطعه‌اى از پوشاک ممکن است بيانگر قشر و طبقه و رفاه و تحول خاصى باشد، مى‌توان بيانگر ميزان دانش، سفر، سياحت و زيارت نيز به حساب آيد. حاجى‌هاى ترکمن عمامه‌اى به رنگ زرد مى‌بندند، اشخاص مسن و متقي، عبا بر دوش مى‌اندازند و تشخص خود را به اين‌صورت نمايان مى‌سازند، مداحان حضرت على‌ (ع) کلاه سبز مخروطى بر سر مى‌گذارند. خوانين شال را زير چوقاى خود مى‌بندند، کارگران شال را روى چوقا مى‌بندند. يا اينکه کلاه بلند خسروى مخصوص خوانين مى‌شود و کلاه کوتاه مخروطى به رنگ قهوه‌اى مخصوص فقيران و کارگران و غيره.