قبیله آناریاکها
استرابونيز از قبيلهاى به اسم آنارياکها ـ Anariaks نام برده که طبق عقيدهٔ وى در سواحل درياى خزر مىزيستهاند. چه بسا اين نام، همان کلمهٔ تغيير شکل يافته ان آريا ـ Anarya يا غير آريائى باشد، که ايرانيان به بوميان اطلاق نموده و غيرخودىها را با اين نام کلى مىخواندهاند.
ساکنان مناطق مزبور اکثراً به نام ديوا Daiva يا ديوها ناميده شدهاند. در نزد ايرانيان راست کردار، ساکنين طبرستان و مازنداران پيکرههاى زمينى موجودات فوق بشرى بودهاند که از آنان تنها ظلم و جور، شقاوت و سنگدلى ساخته است. در ريگوداى هندوان نيز به وضعى کاملاً مشابه از اين ديوها و دشمنان که نمايندهٔ بوميان مخالف بودهاند، ياد شده است؛ وتشخيص درک و تفکيک آنان از يکديگر چندان آسان نيست، و به سادگى نمىتوان روشن نمود که کداميک از آنان موردنظر سراينده بوده است، ولى در قالبى کلى دربارهٔ اين ديوها، چه در اوستا و چه در ريگودا، جزء اينکه اينان همان بوميان اصلى بوده و به معناى مردم شرير و بدهکار بودهاند نمىتوان نظر داد و ساکنان اصلى پنجاب را که معروف به داس هستند و داستان جنگهاى آريائيان و مهاجرينى که بهسوى جلگهٔ پنجاب سرازير شدهاند با آنان در ريگودا آمده است، عموماً در مقابل طايفهٔ منو Manu و نژاد بشرى قرار داده شده است.
به اين مطلب بايد کاملاً توجه نمود که ديوهاى اوستا، موجوداتى در قالب بشرى بوده و از گوشت و پى و خون، همچون ساير ابناء بشر، ساخته شده بودند؛ حتى مىتوان نتيجه گرفت که زرتشتيان و اهوراپرستان و پيروان آئين بهى نيز هرگاه که مخالف دستورات مذهبى عمل نموده و مبادرت به عملى که موجب بىاحترامى و بىادبى نسبت به شعائر مذهبى مىگرديده، مىنمودند، از درجهٔ انسانيت فرو افتاده و در رديف ديوها داخل شده و در زمرهٔ فرومايگان، اراذل و نابکاران محسوب مىگشتند. مقصود از واژهٔ تيوفل Teufel نيز در آلمان به همين معناى (ديو ـ شيطان و بدکار) باشد.
مبارزهٔ بین آریاییان و دیوها
مبارزهٔ بين آريائيان و ديوها و در نتيجه بهدست آوردن زمينهاى خوب و مناسب جهت اقامت، سرآغاز دورهٔ نوين و شروع تاريخ زندگى اين نژاد در ايران مىباشد. داستانها و افسانههاى ملى که از سلطنت جمشيد سخن مىرانند، اين تاريخ ابتدائى را به وى نسبت داده و از او شروع مىنمايند، پرورش و نگهدارى احشام و رمهها را به وى نسبت داده و تاريخ زندگى وى نمودارى از تمدن و فرهنگ بسيار کهن آن روزگاران مىباشد.
براى بهدست آوردن مزارع و چراگاههاى خوب، مبارزاتى دامنهدار و بىامان بين آريائيان و رقباء آنان ادامه داشته است، جمشيد نيز به منظور فوق و براى تهيهٔ کشتزارهاى حاصلخيز و زمينهاى مناسب جهت سکونتگاه رعاياى خويش، دست به اين نبردهاى طولانى و بزرگ زده است. بدون ترديد علت تمامى جنگهاى ابتدائى به همين منظور بوده است؛ و اين روش و دليل کليهٔ جنگهاى نژادى جهان از بدو تاريخ تاکنون بوده و هست.
افسانه دیوها و جنگ نیکوکاران و راستکرداران
افسانهٔ ديوها و جنگ نيکوکاران و راست کرداران با آنها از زمان زرتشت آغاز مىگردد. قبل از تولد و ظهور زرتشت، آنان در قالب و هيئت بشرى در گوشه و کنار جهان مىزيستهاند، اما پس از زاده گشتن زرتشت پيامبر، آنان ناپديد گشته و تنها در قالب موجودات ناپيدا و نامرئى مبادرت به انجام کردارهاى زشت و خرابکارىهاى گوناگون نمودند. از همين موقع نيز ايرانيان سر از ميان افسانهها به در آورده و پاى به داخل دايرهٔ تاريخ نهادند؛ در حالىکه به عکس بوميان و مخالفين زرتشت با نبردهاى آريائيان، از صفحهٔ تاريخ زدوده گشته و جزء افسانهها و اساطير درآمدند. در اثر اين جنگها بوميان به کلى استقلال خود را بهعلت از دست دادن زمينهاى خويش از دست داده و در تاريخ گم شدند. اينان در دورهٔ پيشرفت آئين مزداپرستى به کلى نابود و منقرض گشتند و بازماندگان آنها نيز به ناچار براى ادامهٔ زندگى تحت انقياد پيروزمندان آريائى درآمده و به اخلاق، خوى و عادات ملت فاتح گردن نهادند. اينان در نهايت آسايش و بدون آنکه کوچکترين ستم و آزارى بر آنان وارد آيد، در ميان آريائيان ايرانى به زندگى ادامه داده و تنها از بعضى از امتيازات اجتماعى محروم بودند.
مازندران ، مأمن و پناهگاه دیوان
بر اساس آنچه در ديوان مازندرانى آمده است، اينک نامهاى آنان نسبتى با کشور مازندران دارد يا نه و اينکه آيا در واقع اين ديوان در سرزمين مازندران مىزيستهاند يا نه، بهطور يقين قابل تائيد نيست؟ جز با دقت و کنکاشى کافى نمىتوان دربارهٔ اين موضوع نظر داد. چنين بهنظر مىرسد که مازندران، بهعلت بدى آب و هوا، وجود باتلاقها و مردابهاى فراوان و زيادى جنگلهاى انبوه که بهطور حتم متراکمتر و زيادتر از زمان حال بوده است، مورد سکونت، کشت و دامپرورى آريائيان قرار نگرفته است و بهعلت خالى از سکنه بودن، مورد استفادهٔ بوميان مخالف قرار گرفته و اين ديوان اوستا با زشتکاران و دروغپردازان، آنجا را مأمن و پناهگاه خويش قرار دادهاند. فردوسى نيز در شاهنامهٔ خويش مازندران را مکمن و پناهگاه ديوان ذکر نموده است و اين مطلب از داستان لشکرکشى و پيکار کيکاوس در آن خطّه روشن مىگردد.
همچنين افسانهٔ پيکار هوشنگ پيشدادي، سرسلسلهٔ شجاعان تاريخى ايرانى که موفق به مطيع نمودن ديوان مازندرانى گشته و اهالى دروغپرداز و فريبکار آن خطه را که به نام وارونا در اوستا خوانده شدهاند، وادار به اطاعت نمود، مؤيد ايدهٔ فوق است.
... وجود طوايف غير آريائى در سرزمين ايران، محرز و مسلم است. علاوه بر اين دو نکته، مواردى بر همين منوال و در تائيد دو مورد فوق، با تفسير جديد و ريگودا بهدست آمده است. در اغلب سرودهها، ما نه تنها با اين ديوان و دروجها و جنگها و پيکارهاى همگونه روبهرو مىشويم، بلکه اين سرودهها را داراى معنا و زيربنائى تاريخى و واقعى نيز مىيابيم. با همان بيانى که از نيروهاى وحشتناک دوزخى و دشمنان ديوسيرت روشنائى و ربالنوعهاى راستى و فروغ، صحبت شده، از دشمنان بشرى بهويژه از مخالفين آريائيان نيز سخن گفته شده است. بنابراين، مىتوان بر دشمنى و کينهتوزى ايرانيان عليه بوميان غيرآريائى دو علت موجه و قابل قبول ارائه داد. نخست آنکه آنان ساکن زمينهاى مناسب و خوب بههنگام کوچ بودند که به ناچار جنگ با آنان اجتناب ناپذير بود؛ دوم آنکه با آئين بهى آنان و راه جديد اقتصادى آنها که بر کشاورزى و دامپرورى نهاده شده بود، موافقت نداشتند.