پس از انقراض دولت صفوى و استيلاى افغانها، اگرچه ابتدا عدهاى از بلوچها به آنان ملحق شدند، ولى زمانى که از نادر شاه شکست خوردند، بلوچها به اردوى نادر پيوستند و افغانان را به سختى گوشمالى دادند. زمانى که نادر شاه با ياغيان در حدود هرات در جنگ بود، محمد مؤمن بيک را نزد عبدالله خان حاکم بلوچستان فرستاد و براى فتح قندهار تقاضاى کمک کرد. وى با اين تقاضا موافقت نمود، ولى در همان زمان در جنگ با حاکم سند کشته شد و پسران او موضوع را به اطلاع نادر رساندند. نادر شاه از آنان دلجويى نمود و حکومت بلوچستان را به امير محبت خان پسر بزرگ عبدالله خان واگذار کرد و ساير برادران را نيز خلعت بخشيد.
طبق سوابق تاريخي، در قرن دهم سياحان معروفى چون مسعودي و اصطخرى و ابن حوقل و در اواسط قرن دوازدهم ادريسى و ... اين منطقه را ديده و شرحى درباره آن نوشتهاند. از نوشته اين سياحان چنين برمىآيد که مکران ناحيهاى وسيع و باير بوده و بزرگترين شهر آن کر ناميده مىشد. و ادريسى آن را گروس ضبط کرده است و وسعت آن را به اندازه ملتان مىنويسد. به هر حال مکران در قرن دهم شاهراه بزرگى به شمار مىرفت و به مراتب زيادتر از مکران قرن بيستم بود، طبق سوابق تاريخى بخشى که امروزه بلوچستان پاکستان ناميده مىشود، جزء خاک ايران بود و پادشاهان مقتدر ايران منطقه مزبور را از بقيه خاک ايران جدا نمىدانستند و فرمانروايى خود را تا رودخانه سند مىدانستند. چنانکه بعد از فتح هندوستان، نادر مقرر داشت که قسمت جنوب غربى سند هم جزء بلوچستان شود و بر همين اساس با محمدشاه گورکانى پيمان منعقد کرد.
در دوران حکومت قاجار منطقه بلوچستان وضع آشفتهاى پيدا کرد. ماليات آن درست نمىرسيد و عشاير آن خودسر شدند و اين زمانى بود که حکومت انگليسى هند تسلط خود را بر ناحيه سند برقرار ساخته بود. ميرزا تقى خان اميرکبير با درايت و تدبير توانست مجدداً امراى سرکش بلوچستان را مطيع حکومت مرکزى نمايد. طهماسب ميرزا، فرستاده اميرکبير به اين منطقه، توانست سلطه و قدرت ايران را تا سرحد هندوستان اعمال کند و براى تثبيت نفوذ ايران و تأمين راهها، پاسگاههاى مرزى ايجاد نمايد. پس از وقايع زيادي، برخلاف ميل دولت انگليس، خطه سيستان و بلوچستان امن و امان گرديد. فرمان دولت روان گشت، مالياتهاى عقب مانده وصول شد، زراعت و تجارت رونق گرفت و فرمان حاکميت دولت در سرتاسر سيستان و همچنين بلوچستان روان بود، پس از اميرکبير وضع سيستان و بلوچستان دگرگون شد.
به شهادت تاريخ، بلوچستان همواره تحت حکومت دولتهاى مرکزى ايران بوده و در حفظ و حراست مرزهاى ايران جان بر کف داشته است. بعد از مرگ اميرکبير و بىسياستى دولت قاجار، بلوچستان به لحاظ حضور روس و انگليس دچار تجزيه شد. در نيمه دوم قرن هجدهم با تسلط امپراطورى انگليس به هندوستان، روسيه نيز در صدد برآمد تا از راه ايران به کشورهاى ترکمنستان و افغانستان دست يابد. اين مسأله باعث نگرانى انگليس از آينده هندوستان شده و به همين دليل تصميم گرفت سيم تلگرافى از لندن به هندوستان بکشد. اين سيم تلگراف بايد از کراچى به جاسک در ساحل مکران به بندر بوشهر کشيده مىشد. اين مسأله باعث شد تا انگليس نسبت به بلوچستان طمع نمايد و در نهايت بخشى از بلوچستان را از خاک ايران جدا کرد.
با اين که اغلب سياحان قديم بلوچستان را سرزمين اسرارآميز دانستهاند و اوضاع طبيعت بلوچستان را به لحاظ آب و هوا و موقعيت جغرافيايى و سختى معيشت توصيف کردهاند، ولى پژوهندگان معاصر که با دقت و اصول علمى و فنى به ارزش و اهميت اين سرزمين توجه نمودهاند. بلوچستان را از لحاظ استعداد طبيعي، هندوستان کوچک دانسته و معتقدند که صرفنظر از منابع زيرزمينى آن از قبيل نفت و ذغال سنگ، آهن و غيره، اين قسمت از فلات ايران به دليل تنوع و اختلاف آب و هوا، مستعد پرورش هر گونه محصولات گرمسيرى و سردسيرى و معتدل بوده است. تنوع و تضاد اقليمي، يکى از مزاياى طبيعت اين منطقه محسوب مىشود.