برپايه منابع تاريخى موجود، هلند بخشى از امپراتورى عظيم روم بود. رومى‌ها، حدود سال ۵۸ قبل از ميلاد، تحت فرماندهى ژوليوسزار سرزمينى را که امروز هلند و بلژيک و لوکزامبورگ خوانده مى‌شود تحت انقياد خود درآوردند. آنان در سال ۴۰۰ ميلادى يعنى هنگامى که اقوام سلت و ژرمن بدين سرزمين روى آوردند، ناگزير آنجا را ترک کردند. اقوام ژرمنى که فرانک‌ها خوانده مى‌شدند با بيرون رفتن رومى‌ها امپراتورى فرانک‌ها را برپاکرده و به گسترش آن پرداختند، اما اين امپراتورى در ۸۰۰ ميلادى برچيده شد. در ۸۷۰ ميلادي، سرزمين‌هاى پست به دو بخش شرقى و غربى امپراتورى فرانکى (که بعدها آلمانى فرانسوى نام گرفت) تقسيم شد و قسمت شمالى که هلند امروزى است، بخشى از امپراتورى شرقى فرانک‌ها شد.


طى قرون وسطي، ندرلاندز (سرزمين‌هاى پست)، گروهى از دوک‌نشين‌هاى گلر و بارابانت (Gelre and Barabant) محلى و کنت‌نشين‌هاى خودمختار (هلند و زيلند) و اسقف‌نشين اوترخت را تشکيل مى‌داد که روزبه‌روز بر قدرتشان افزوده مى‌شد. رهبران فرانسوى و آلمانى نخست توجه اندکى به اين سرزمين‌ها داشتند، اما از سال ۱۱۰۰ ميلادي، که تجارت و صنعت به شدت رو به گسترش نهاد و ماهيگيري، دريانوردي، کشتى‌سازى و بويژه صنايع کوچک اهميتى بسزا يافتند، توجه پادشاهان فرانسوى و آلمانى به اين سرزمين‌ها جلب شدو سرانجام شهرهايى را که مى‌خواستند در پى رونق تجارى آزاد باشند، براى رهايى از يوغ حکام خارجى به شورش واداشتند.


از آغاز دهه ۱۳۰۰ ميلادي، دوک‌هاى بورگاندى فرانسه، با ازدواج، وارث‌شدن و جنگ، کنترل بيشتر سرزمين‌هاى پست را به‌دست آوردند و مرکز حکمرانى خود را در آنجا برپا ساخته و به توسعه و گسترش واحدهاى سياسى و ملى پرداختند.


اوايل قرن شانزدهم ميلادي، سرزمين‌هاى پست (گلر، بارابانت، هلند، زيلند و بلژيک و لوکزامبورگ فعلي)، تحت لواى حکومت چارلز پنجم دوک بورگاندى (۱۵۵۸-۱۵۰۰م.) درآمد. در ۱۵۱۶، چارلز پادشاه اسپانيا شد و در ۱۵۱۹ ميلادى وى دوک اعظم اتريش و امپراتور مقدس روم گرديد. درنتيجه سرزمين‌هاى پست، بخشى از امپراتورى بزرگ بورگاندى هابسبورگ شد. در همين دوران، نهضت پروتستانيزم که به نام اصلاحى (Reformation) خوانده مى‌شد آغاز گرديد. چارلز سعى بسيار کرد تا اين تهديد عليه کاتوليزم رومى را با تعقيب پروتستان‌ها فرونشاند اما راه به جايى نبرد. پسرش، فيليپ دوم اسپانيا، در سال ۱۵۵۵ ميلادى سرزمين‌هاى پست را وارث گرديد، وى که سعى داشت قدرت تمام‌عيارى را بر سرزمين‌هاى پست داشته باشد به مقابله با پروتستان‌ها پرداخت و محدوديت‌هايى را بر آزادى دين برقرار کرد. همين امر در سال ۱۵۶۸ ميلادى به طغيان و شورش استان‌هاى شمالى ندرلاندز انجاميد. نخبگان به رهبرى ويليام اول (معروف به ويلهلم ساکت) که حاکم هلند و زيلند و اوترخت بود و به پرنس ويليام اورانژ (Prince William of Orange) شهرت يافته بود، برعليه حکومت مستبدانهٔ فيليپ دوم قيام کردند که اين همانا آغازى بر جنگ‌هاى ۸۰ ساله (۱۶۴۸-۱۵۶۸م.) هلند گرديد.


معاهدهٔ وست فاليا در سال ۱۵۸۸ ميلادى به استقلال استان‌هاى متحده‌ٔ شمالى از اسپانيا انجاميد و جمهورى هلند را شکل ‌داد. اسپانيا در سال ۱۶۴۸، جمهورى هلند را به‌رسميت شناخت.

عصر طلايى هلند: رونق اقتصاد و توسعه مستعمرات

قرن ۱۷ ميلادي، عصر طلايى هلند نام گرفت. در اين دوره هلند رهبرى دريايى را به‌دست آورد، شمار ناوگان‌هاى تجارى هلندى سه‌برابر شد و کشتى‌هاى هلندى پاسخگوى نيمى از کشتيرانى سراسر جهان شد. جستجوگران نامدار هلندى چون درک هارتوگ (Dirck Hartog) و ابل جانسون تاسمن (Abel Janson Tasman) يک خط سير دريايى جديد برپا کردند و نواحى تازه‌اى را براى ماهيگيرى يافتند. توسعه تجارت، آمستردام را عمده‌ترين شهر تجارى دنيا ساخت و بالاترين سطح استاندارد زندگى را براى هلنديان به ‌ارمغان آورد. جمهورى رو به آبادانى نمود و امپراتورى مستعمراتى هلند در همه قسمت‌هاى جهان رو به توسعه گذاشت. در سال ۱۶۰۲ ميلادى شرکت‌هاى تجارى هلندى با شرکت هندشرقي ادغام شدند و شبکه تجارى عظيمى را با نام کمپانى هندشرقى هلند (VOC) پايه‌گذارى کردند و هلند به مستعمرات بزرگى در سراسر دنيا دست ‌يافت. کمپانى هند شرقى هلند، به‌منظور هماهنگ کردن بازرگانى با آسياى جنوب شرقى ايجاد شده بود و سال‌ها بزرگترين مؤسسهٔ بازرگانى جهان بود که در تمامى سواحل اقيانوس هند، کشتيرانى و بازرگانى را در دست داشت. فشارهاى وارد آمده از جانب اين کمپانى به مستعمرات انگليسى‌ها، فرانسوى‌ها، پرتغالى‌ها و اسپانيايى‌ها، آنان را از جايى که بعدها به نام هند هلند (اندونزى امروز) مشهور شد بيرون راند. زيرا کمپانى در باتاويا (جاکارتاى جديد پايتخت اندونزي)، اداره مرکزى خود را برقرار کرده بود. کمپانى هند شرقى هلند حتى قسمت‌هاى جنوبى آفريقا را هم مستعمره خود ساخت.


کمپانى هلندى هند غربى (West India Company)، بازرگانى با آفريقاى غربى و آمريکا را در دست داشت و در نيوآمستردام (New Amesterdam) که بعدها نيويورک خوانده شد، اداره مى‌گرديد. اين کمپانى در سال ۱۶۲۴ ميلادى هلند جديد (New Netherland) را که مشتمل بر قسمتى از نيويورک امروزي، نيوجرسي، کانکتى کات (Conecticut) و دلاوير (Delaware) بود، به ‌دست آورد و در ۱۶۲۶ ميلادي، هم مستعمرات هلندى جزيره مانهاتان را، به ‌خاطر کالاهاى با ارزشى که داشت حدود ۲۴ دلار از سرخپوستان خريد و آمستردام جديد (Netherland Antilles) که اکنون از شهرهاى نيويورک جديد است را صورت بخشيد. در ۱۶۳۴، هلندى‌ها آنچه را که امروز جزاير آنتيل‌‌ هلند خوانده مى‌شود از اسپانيا گرفته و به خود ملحق ساختند.


سلطنت در هلند

انقلاب فرانسه، خاتمه جمهورى در استان‌هاى متحد هلند بود. جمهورى هلند در سال ۱۷۹۵ ميلادى به اشغال فرانسوى‌ها درآمد و تبديل به ايالتى خراج‌گذار، با نام جمهورى باتاويا شد. در سال ۱۸۰۶، ناپلئون، برادرش لوئى ناپلئون را به پادشاهى جمهورى باتاويا که در آن زمان تحت نام پادشاهى هلند بود، برگزيد و چهار سال بعد، تمامى سرزمين‌هاى پست را ضميمه امپراتورى ساخت. با سقوط امپراتورى ناپلئون (۱۸۱۳م.)، سرزمين‌هاى پست مجدداً استقلال خود را به‌دست آوردند. جنگ قدرتى که ميان سلطنت‌طلبان و جمهورى‌خواهان آغاز گرديده بود به‌نفع سلطنت‌طلبان خاتمه يافت و پادشاهى ندرلاندز در ۱۸۱۴ ميلادى به‌وجود آمد. قلمرو اين پادشاهى را کشورهاى هلند، بلژيک و لوکزامبورگ کنونى تشکيل مى‌داد و نخستين پادشاه آن، ويليام اول (پرنس اورانژناسو)، پسر ويليام پنجم حکمران و دوک لوکزامبورگ بود. اما ديرى نپائيد و از سال ۱۸۹۰ ميلادي، وصلت شخص با تاج و تخت در هلند به پايان رسيد. بدين ترتيب که قانون اساسى ۱۸۱۴ ميلادى هلند، بر اين امر صراحت داشت که شاه بايد حکومت کند و وزرا درقبال وى مسؤول خواهند بود. اين قانون در ۱۸۴۸ ميلادى مورد تجديدنظر قرار گرفت و شاه را مصون از مسؤوليت‌ها گردانيد و وزرا در برابر پارلمان مسؤول شناخته شدند. به بيان ديگر قانون اساسى مشروطه سلطنتى با سيستم پارلمانى به‌اجرا درآمد. در اين دوران (۱۸۳۰م) ندرلاندز جنوبى از اين مجموعه مستقل شد و بلژيک فعلى را پديد آورد و در ۱۸۳۹ ميلادي، ويليام اول، از سلطنت کناره‌گيرى کرد و با استقلال بلژيک، هلند کنونى به‌وجود آمد.


پس از ويليام اول، ويليام دوم و سپس ويليام سوم بر تخت سلطنت هلند جلوس کردند و تلاش بسيارى در استقرار دموکراسى داشتند. اما سلطنت مردان در ۱۸۹۰ ميلادى به سر رسيده بود، زيرا ملکه ويلهميناى ده‌ساله بر تخت سلطنت جاى مى‌گرفت و مادرش ملکه اِما (Emma) تا سال ۱۸۹۸، نيابت سلطنت وى را عهده‌دار بود.


طى جنگ جهانى اول (۱۸-۱۹۱۴م.) هلند بيطرف باقى ماند، گرچه اين تصميم بى‌مشکلات هم نبود. با آغاز جنگ جهانگير دوم هلند همچنان به سياست بيطرفى خود ادامه داد. اما به‌رغم بيطرفى در سال ۱۹۴۰ ميلادي، مورد تجاوز و تهاجم آلمان قرار گرفت و ۵ سال تمام تحت سلطنت آنان واقع شد.


ملکه ويلهمينا در مِى ۱۹۴۰ ميلادي، هلند را ترک کرد و سال‌هاى جنگ را در انگلستان سپرى نمود. وى در سال ۱۹۴۸ ميلادي، پس از ۵۰ سال سلطنت، به نفع دخترش ژوليانا (Julliana)، از سلطنت کناره‌گيرى کرد.


ملکه ژوليانا که در ۳۰ آوريل ۱۹۰۹ ميلادى متولد شده بود، در سال ۱۹۳۷ ميلادى با پرنس برنارد ون‌ليپ بيسترفلد (Prins Bernard Vonlippe Biesterfeld) يکى از شاهزادگان آلمان ازدواج کرد و پس از ۴۳ سال سلطنت، در ۳۰ آوريل ۱۹۸۰ ميلادى به‌نفع دختر بزرگش بئاتريس (Beatrix) ملکه کنونى هلند، از سلطنت کناره‌گيرى کرد.


هلند تا جنگ جهانگير دوم، قدرت استعمارگر بزرگى بود. از ۱۹۴۵ ميلادي، مستعمراتش يکى پس از ديگرى استقلال يافتند. اندونزى تمام پيوندهايى را که به‌وسيله قانون اساسى با هلند داشت قطع کرد. اما کشورهاى سورينام و جزاير آنتيل هلند، تحت منشور پادشاهى ۱۹۵۴ که بنا بر آن هلند مسؤول روابط خارجى و دفاع از آنان بود، بصورت شرکاء مساوى هلند باقى ماندند. سورينام در ۲۵ نوامبر ۱۹۷۵ ميلادى جمهورى مستقلى شد و آروبا نيز از زمانى که شراکتى برابر با جزاير آنتيل هلند و هلند برقرار کرد (۱۹۸۶ ميلادي)، وضعى مستقل و جدا از پادشاهى هلند يافت.