در ۱۹۱۰ دياز، صدمين سال جنگ استقلال را که در آن کرئول‌ها با انقلاب خود عليه اسپانيايى‌ها پيروز شدند جشن گرفت. مستيزو و نيروهاى سرخپوست کم‌کم قدرت مى‌يافتند. بعد از انتخاب مودرو خيانت و مرگ او دوره دهساله اتحاد سه گانه کورانزا، ويلا و زاپاتا (Zapata) شروع شد.


ويلا، يکى از انقلابيون مکزيک از رهبر خود، کورانزا جدا شد و شروع به تجاوزات مرزى و کشتن هر چه بيشتر آمريکائيان در خاک آمريکا نمود. اين مسئله امکان دخالت نظامى ژنرال پرشينگز (pershing) و خطر جنگ ديگرى بين آمريکا و مکزيک را زياد کرد.


از اين خظر جلوگيرى به عمل آمد و در ۱۹۱۶ کورانزا به سمت رئيس جمهور موقت مکزيک انتخاب شد. يکى از اقدامات اوليه کورانزا، تشکيل مجلس مؤسسان بود. در ژانويه ۱۹۱۷ اين سند که پنجمين قانون اساسى مکزيک در کمتر از يک قرن بود هدف‌هاى انقلاب را به ثمر رساند. در اين قانون اعلام شده است که تمام زمين‌ها، آبها و منابع متعلق به جمهورى است. بدين ترتيب راه را براى تقسيم اراضى و سلب مالکيت سرزمين‌ها و صنايع نفت که به وسيله خارجيان کنترل مى‌شد باز نمود. قوانين کار خيلى پيشرفته مورد تصويب قرار گرفت و به کارگران حق اعتصاب و اجازه ايجاد تشکيلات و سازمان داده شد.


آلوارو اودرگون (Alvaro Odregon) از بانيان اوليه اين اصلاحات بود و در ۱۹۲۰ به رياست جمهورى رسيد؛ ولى اين امر وقتى صورت گرفت که کورانزا، زاپاتا و ويلا به قتل رسيده بودند، بدين طريق اين دهه وحشتناک به پايان رسيد.


انقلاب مکزيک با به دست گرفتن اسلحه از طرف مردم در ۱۹۱۰ شروع شد. هدف اوليه انقلابيون برانداختن دياز از رياست جمهورى بود و چيزى که در ابتدا به صورت يک جنبش سياسى معتدل پديدار شد تبديل به بحران اقتصادى و اجتماعى بزرگى شد که به مکزيک مشخصات منحصر به فردى داد. در مدت اين آشوب طولاني، مردم مکزيک، يک حس هويت، همبستگى و دارا بودن هدف واحدى که با هيچ يک از جمهورى‌هاى ديگر آمريکاى لاتين قابل مقايسه نبود پيدا کردند. تا سال ۱۹۴۰ خيلى از اصلاحات پيش بينى نشده در انقلاب به تحقق پيوست؛چون تشکيلات و سازمان‌هاى لازم براى پيشبرد اين هدف‌ها مهيا بود. در ۱۹۳۴، کاردناس (Cardenas) به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد. وى به طور خستگى‌ناپذيرى به سوى هدف‌هاى انقلابى تعيين شده پيشرفت نمود. او و مشاورانش برنامه اصلاحات ارضى را تهيه کردند و راه‌آهن را ملى کرده و آن را تحت اداره کارگران قرار دادند. ولى تنها اقدام خارق‌العاده کاردناس، سلب مالکيت از شرکت‌هاى نفتى خارجى در ۱۸ مار ۱۹۳۸ بود و بدين ترتيب صنعت نفت مکزيک را ملى نمود.


با اين عمل تهورآميز کاردناس نه تنها منبع مهمى از منابع ملى را تحت حکومت دولت قرار داد؛ بلکه نشان داد که افتخار و شرافت ملى را نمى‌توان بازيچه دست يک عده سرمايه‌گذار خارجى (هر قدر هم زورمند) قرار داد. کاردناس در نوامبر ۱۹۴۰ از رياست جمهورى کناره گرفت، با کناره‌گيرى او فصل بزرگى از انقلاب مکزيک ورق خورد. جنگ جهانى دوم تغييرات عميقى در مکزيک به وجود آورد. ساختمان اصلى اقتصاد اين کشور کاملا دگرگون شد و به نسبت کمترى وضع سياسي، اجتماعى و فرهنگى آن نيز تغيير يافت. صنعتى شدن و شهرنشينى تسريع شد، تا به احتياجات جنگى پاسخ دهد. آمريکا و مکزيک در نوامبر ۱۹۴۱ يک موافقت نامه عمومى در باره حل اختلافات امضا کردند. اين امر به نفع هر دو کشور بود؛ ولى سهم عمده مکزيک در جنگ جهانى تهيه مواد اوليه براى صنايع آمريکا بود. مکزيک به عنوان متفق آمريکا، رهبر کشورهاى آمريکاى لاتين در تشکيل سازمان ملل متحد گرديد. همچنين، در ۱۹۴۸ از تغييرات در سازمان کشورهاى آمريکايى پشتيبانى نمود.


پس از جنگ جهانى دوم تا ۱۹۷۰ شهرهاى مکزيک توسعه يافت و جمعيت آنها دو برابر شد و صنعتى شدن که از زمان جنگ شروع شده بود مهمترين عامل اقتصادى شد. نقش ارتش به عنوان داور سياسى ملى رفته رفته در درجه دوم اهميت قرار گرفت و بعد از انتخاب ميگوئل آله مان (Moiguel Aleman) در ۱۹۴۶ به عنوان رياست جمهوري، از آن زمان به بعد مکزيک داراى رؤساى جمهور غيرنظامى گرديد. مکزيک پس از جنگ داراى ثبات سياسى شد و بدون نزاع و کشمکش قدرت رياست جمهورى طبق قانون اساسى از يک رئيس جمهور به ديگرى منتقل شد. بعد از آله مان، آدولفو لوئيس کورتينز (Adolfo Luis Cortins) از ۵۸ تا ۱۹۵۲ و بعد آدولفو پازماتوس (Adolfo Lopaz Mateos) از ۱۹۸۵ تا ۱۹۶۴ و سپس گوستاودياز اورداز (Gustavo Diaz Ordaz) از سال ۱۹۶۴تا ۱۹۷۰ و پس از او لوئيس اچوريا آلوارز (Luis Echeverria Alvarez) از سال ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۶ خوزه لوپز پورتيلو (Jose Lopez Portillo) و در آخرين انتخابات عمومى که در ۱۹۸۲ برگزار شد ميگوئل دلامادريد (Miguel de La Madrid) به رياست جمهورى برگزيده شد که دوران رياست جمهورى وى تا دسامبر ادامه يافت.


پرزيدنت آله مان مهمترين معمار تجدى ساختمان حزب رسمى مکزيک بود. تحت رهبرى او نام حزب انقلابى مکزيک (The Mexican Revolution Party) به حزب انقلابى بنيادين (Party of Institutionalised Revolution) تغيير داده شد. اين تعويض نام به منظور توجيه نظر مردم مکزيک و رهبرانش به انجام و به نتيجه رسانيدن افکار انقلابى با تاسيس سازمان‌هاى لازم براى رسيدن به آن هدف‌ها بود. کورتينز در ۱۹۵۸ براى زن‌ها نيز حق انتخاب کردن قائل شد. بدين ترتيب تعداد راى دهندگان دوبرابر شد.