هيچ کشور به اندازه مجارستان نمى‌تواند خود را به اروپاى مرکزى وابسته بداند، از نظر جغرافيايى در مرکز اروپا است و از نظر فرهنگى پلى است ميان روسيه و شرق از يک‌سو و غرب از سوى ديگر. همچنين از لحاظ تاريخى حدفاصل ميان کشورهاى نيرومند شمال شرقى اروپا و ملت‌هاى بى‌ثبات بالکان واقع در جنوب است. اين کشور به آسانى مى‌تواند مدعى تعلق خود به هر يک از اين نواحى سياسى يا جغرافيايى باشد و به چندين علت به همه آنها هم وابسته است. راهى که به‌طرف جنوب شرقى به ترانسيلوانى مى‌رود بى‌اندازه نامطمئن به‌نظر مى‌رسد. اگر دموکراسى مجارستان خواهان جلب احترام هم‌قطاران تازه يافته خويش باشد بايد در برابر وسوسهٔ تجديدنظر در مرزهاى بعد از جنگ ايستادگى کند. چون رومانى چنين تقاضايى را به چيزى کمتر از اعلان جنگ تعبير نمى‌کند.



اين کشور از پيوندهاى خود در منطقه با غرب آشکارا منتفع گرديده گرچه مجارستانى‌ها افق خود را به‌خاطر بى‌کارى و تورم و مختل شدن نحوه زندگى خود تيره و تار مى‌بينند. (تجديد حيات تاريخ، اسماعيل زنده، فاخته.) اما به‌علت موقعيت منطقه‌اى خود امکان پيشرفت‌هايى دارد. زيرا از بيشتر کشورهاى اروپاى شرقى به‌خاطر اصلاحات اقتصادى خود هر چند که ناتمام است و خيلى زودتر از آنها شروع کرده جلوتر مى‌باشد. مسائل سال ۱۹۵۶ سبب شد که آزادى‌هايى نسبى در سال ۱۹۶۰ پديد آيد و ديدگاه رهبرى کمونيسم را عوض کرد.