کوشش‌هاى ملل و مبارزات عمومى توده‌اى آزادى‌خواه ملت‌ها، حکومت‌هاى ظالم و خانواده‌هاى سلطنتى جبار اروپا را به تکاپو انداخت. ارتجاع اروپايى از آنکه به گمان خود آتش انقلاب فرانسه را خاموش ساخت و خانواده سلطنتى حافظ آن را به سلطنت بازگرداند، به کارگردانى صدراعظم خودخواه و جبار اطريش (مترنيخ) ظاهراً يک اتحاد مقدس به‌وجود آورد که در آن جبارترين پادشاهان اروپا يعنى نزار روسيه و امپراطور اطريش و پادشاه پروس با يکديگر متحد مى‌شدند تا به اصطلاح براى دفاع از مسيحيت و تعليمات مقدس مسيح که از جانب قيام‌هاى ماجراجويانه به‌خطر افتاده بود نيروهاى مشترک را در مقابل به‌کار برند. در صورتى‌که در حقيقت اين اتحاد به اصطلاح مقدس، فقط براى سرکوب قيام‌هاى ملى و نهضت آزادى‌خواهانه ملل اروپا بود.


آزادى‌خواهان توانسته بودند براى آزادى ملى خود استقلال به‌دست آورند و از جمله يک مجلس دولتى به‌نام ويت داشته باشند که در آن يک اقليت اصلاح‌طلب خواهان اصلاحات اجتماعى بود. از سال ۱۸۲۵ اقليت مجلس ويت روزبه‌روز قدرت بيشتر به‌دست آورد و طرفدار يک سياست آزادمنشانه داخلى و به‌دست آوردن استقلال کامل ملى بود. در اين مقطع زمانى نمى‌توان از نقش يکى از رهبران جوان به‌نام شاندرو پتوفى چشم پوشيد وى که شاعرى انقلابى بود به تاريخ انقلاب بزرگ فرانسه بسيار علاقمند بود و در يکى از مجلات به‌عنوان نويسنده وارد خدمت شد. پتوفى با فقر وحشتناک دهقانان و زندگانى غيرانسانى آنها آشنا شده، با آنها زندگى کرده بود و به‌همين جهت با عشق آتشينى آنها را دوست مى‌داشت و نسبت به طبقات مالک و روحانيون مسيحى که مردم را به بدبختى مى‌کشاندند نفرت داشت و به استفاده از نيروى انقلابى ملت معتقد بود. بر اثر همين کوشش‌ها و فعاليت‌ها امپراطورى اطريش ناگزير شد در سال ۱۸۴۴ زبان ملى مجار را به‌عنوان زبان رسمى در مجارستان بپذيرد. اما روشن است که با اين قبيل اصلاحات خواست ملى مردم پايان نمى‌يافت.


دولت اطريش در مقابل شورش‌ها مجارها از تزار روس کمک طلبيد و ۵۰،۰۰۰ سرباز روسى به فرماندهى ژنرال پاسکوويچ بر مجارها تاختند. کشتار بى‌رحمانه و خشونت پاسکوويچ در اين لشکرکشى به‌حدى بود که بعداً از وى به‌عنوان قصاب مجارستان ياد کردند. در جريان انقلاب سال ۱۸۴۸ فرانسوا ژوزف به امپراطورى اطريش و هنگرى رسيد و ۶۹ سال براى اين امپراطورى فرمان راند و هرچند مردم طى مبارزات بسيار به برخى آزادى‌ها دست يافته بودند؛ اما مبارزه همچنان ادامه داشت و دربار وين پرنس مترنيخ را از کار برکنار و بعد از وى وقفهٔ قانون مصوب مجلس در پژونى (براتيسلاو) را مورد تائيد قرار داد. قانون ماه مارس موفقيت بزرگ مردم مجار محسوب مى‌گرديد. البته در جريان انتخابات به‌دليل قيود مالى و سياسى تنها بخشى از مردم توانستند در انتخابات شرکت کنند از اين رو در بسيارى از حوزه‌ها، اعضاى سابق طبقه اشراف و بخش مرفه بورژوازى توانستند کانديداهاى طرفدار اصلاحات عميق اجتماعى را شکست دهند. در حقيقت تمايل به سازش و نه مبارزه ويژگى اولين دولت مسؤول در مقابل مجلس مجارستان بود. در هر صورت بعد از اينکه قواى اطريش موفق گرديد تا کنترل شمال ايتاليا را در دست گيرد دربار وين موقعيت را براى مقابله با انقلاب مجارستان مناسب يافت.


فرديناند پنجم که قوانين انقلابى به امضاء وى رسيده بود به نفع نوه ۱۸ ساله خود فرانس جوزف مجبور به کناره‌گيرى گرديد؛ (۱۹۱۶ - ۱۸۴۸) و به جلاچيچ فرمانرواى کرويت که تنها مناسبات ادارى خود را با انقلاب گسسته بود دستور داده شد تا انقلاب را تحت فشار قرار دهد.


با ملحق شدن بسيارى از افسران و سربازان مجارى‌الاصل به ارتش اطريش يک جبههٔ مبارزه به‌سرعت تشکيل و سرانجام موفق به شکست ارتش جلاچيچ و بيرون راندن وى از کشور شد. به‌دنبال استعفاى دولت، شورايى به رهبرى کشوت قدرت را به‌دست گرفت تا وضعيت کشور را سازمان بخشد. متعاقب سازمان يافتن ارتش، کشوت در ۱۴ آوريل ۱۸۴۹ با صدور بيانيه‌اى استقلال مجارستان را اعلام و به‌عنوان رئيس‌جمهور انتخاب شد؛ ولى از ارتش‌هاى اطريش در روسيه شکست خورده و در اوت ۱۸۴۹ مجبور به تسليم گشتند و رهبران به ترکيه و ايتاليا گريختند. اما بسيارى از دست‌آوردهاى اين انقلاب دست‌نخورده باقى ماند؛ از جمله الغاى نظام ارباب رعيتي.


دربار وين مصمم بود تا قانون اساسى کهن را لغو کند و مجارستان را به يکى از استان‌هاى اطريش تبديل نمايد و مجلس را دعوت به‌کار کرد. اين سازش‌ها در سال ۱۸۶۷ با تشکيل امپراطورى اطريش - مجارستان به‌دست آمد و مجارستان و اطريش به دو دولت مستقل با نهادهاى قانون‌گذارى مجزا و هيئت حاکمه‌هاى مسؤول براى اين نهادها تبديل گرديدند ونيم قرن پادشاهى دوگانه آغاز شد. مشخصه اين دوره رشد سريع اقتصاد، پيشرفت سريع در امور صنعت، حمل و نقل، تجارت، اجراى طرح‌هاى عظيم ساختماني، هجوم جمعيت روستايى به شهرها وبوداپست بود و در پنج دهه پادشاهي، جمعيت به پنج برابر رسيد و توده‌ها با اصول زندگى جديد و تمدن و فرهنگ شهرى آشنا شدند. تا اينکه در ۲۸ ژوئن ۱۹۱۴ آرشيدوک فرانسيس فرديناند وارث فرانس جوزف در سارايوو به قتل رسيد.


جنگ با شکست و سقوط پادشاهى اطريش - هنگرى پايان يافت و چارلز چهارم به‌عنوان آخرين امپراطور اطريش و پادشاهى مجارستان حکومت مى‌راند (۳۱ نوامبر ۱۹۱۶). در ۳۱ اکتبر ۱۹۱۸ مردم با نشاندن گل مينا بر کلاه‌هاى خود در خيابان‌هاى بوداپست رژه رفته و مناطق مهم و حساس پايتخت را اشغال نمودند. سرانجام از طرف پادشاه کروي که در ابتدا به‌عنوان نخست‌وزير منصوب شده بود در ۱۶ نوامبر ۱۹۱۸ در مجارستان جمهورى اعلام گرديد. دولتى که بدين صورت تشکيل شده بود رشد خود را صرفاً در چارچوب محدود اصلاحات بورژوازى مى‌دانست.


کروى ابتدا به‌عنوان نخست‌وزير و سپس اولين رئيس‌جمهور مجارستان مصمم به حل اختلافات سياسى بود. با علام اصلاحات ارضى وى اولين کسى بود که ملک خود را بين دهقانان بى‌زمين تقسيم کرد. سوسيال دموکرات‌ها نيز مى‌کوشيدند که خواست‌هاى نيروى کار صنعتى را برآورده سازند. کروى که هنوز با برخى از رهبران غربى روابط خوبى داشت کوشيد تا نيروهاى پيروز موافق خود را تشويق به محدود ساختن خواسته‌هاى آنها سازد.