اين جنگ، نقطه عطف غم‌انگيزى در تاريخ مجارستان به‌شمار مى‌آيد. چه، تماميت ارضى و به‌همراه آن استقلال مجارستان در قرون وسطى از ميان رفت و پس از آن بود که اين کشور عرصهٔ مبارزه ميان قدرت‌هاى آن زمان شد که در آن ترک‌ها و هابسبورگ‌ها طى جنگ‌هايى به‌منظور تعيين قدرت برتر در اروپا با يکديگر درگير شدند. به‌طورى‌که اين کشور تا قرن ۱۶ عرصه تاخت و تاز اقوام و نيروهاى مختلف بود؛ اما اضمحلال قطعى اين کشور در سال ۱۵۲۶ با پيروزى ترکان عثمانى بر لوئى دوم پادشاه مجار صورت گرفت و اين سرزمين به‌سرعت تقسيم شد.


قسمت مرکزى شامل نواحى واقع بين رودهاى دانوب و تيزا و قسمت‌هايى از نواحى شرقى رودخانه تيزا و سواحل غربى دانوب زير سلطه عثماني، ناحيه ترانسيلوانى زير سلطه شاهزاده هنگرى به‌نام يان زاپوليا (Janoszapolia) که به‌عنوان پادشاه هنگرى انتخاب شد و قسمت سوم شامل قسمتى از نواحى غرب دانوب تحت سلطه فرديناند اول از خانواده هابسبورگ‌ها در آمد. اختلاف ميان پادشاه ترانسيلوانى و فرديناند موجب سلطه قطعى ترک‌ها شد و در ۲۹ اوت ۱۵۴۱ پايتخت مجارستان به‌تصرف ترکان عثمانى در آمد.


در سال ۱۶۰۹ با شکست ترک‌ها از اطريش ناحيه ترانسيلوانى به اطريش ملحق شد. سوء رفتار و فقر و بدبختى ناشى از استقرار ترک‌ها به‌تدريج خشم مجارها را فراهم آورد و آنان را به تلاش براى رهايى از زير يوغ حکومت عثمانى تحريک مى‌نمود. اين مبارزات که جان‌هاى بسيارى در راه آن از دست رفت قسمت عمده‌اى از کشور را به ويرانى کشيد و تا اواخر قرن هفدهم اين وضع به دراز کشيد. پايتخت مجارستان بودا در سال ۱۶۸۶ آزاد شده پيروزى نهايى در جنگ زنتا در سال ۱۶۹۶ منجر به انعقاد موافقت‌نامه کارلوتيز در سال ۱۶۹۹ گرديد که بر اساس آن به‌غير از منطقه کوچک تمام مجارستان از اشغال ترک‌ها آزاد شد.


دربار هابسبورگ که نقش مهمى در اخراج ترک‌ها بازى مى‌کرد مجارستان را به‌عنوان يکى از ايالات خود تلقى نمود و براين اساس در آن حکومت مى‌نمود. به‌تدريج نارضايتى در ميان نجيب‌زادگان و همچنين ساکنان شهرها و روستاها گسترش يافت. ناراضيان به رهبرى آخرين شاهزاده ترانسيلوانيا فيرنس راکوچي (Rakoci Ference) دوم در سال ۱۷۰۳ براى استقلال مجارستان دست به اسلحه بردند. در ابتدا آنان از حمايت پادشاه فرانسه لوئى شانزدهم برخوردار بودند ولى بعداً در خلال جنگ‌ها تنها مانده و رهبران ناراضى با امپراتورى اطريش به سازش رسيدند؛ زيرا اطريشى‌ها به سرزمين مجارستان به‌عنوان شمارهٔ فتح فطاحى چشم طمع دوخته بودند و سرانجام با جلب رضايت شاهزادگان، اين سرزمين در سال ۱۷۱۱ بين اطريش و هنگرى اتحاد دائمى اعلام شد و در نتيجه دامنه متصرفات نژاد ژرمن به‌صورت امپراطورى اطريش - هنگرى وسعت فراوان يافت. بر اساس موافقت‌نامه سازش طبقه حاکمه مجارستان درازاى حفظ و برخوردارى از امتيازات فئودالى و معافيت از ماليات، بار ديگر حکومت پادشاهان سلسله هابسبورگ را بر مجارستان به‌رسميت شناخت.


در مقابل هابسبورگ‌ها قوانين مجارستان و شوراى آن را به‌رسميت شناختند. به‌علاوه، بعضى از حقوق قبلى آن را نيز محفوظ نگه ‌داشتند. از اين تاريخ به بعد مجارستان همراه با امپراطورى اطريش سرنوشت تاريخى مشترکى يافتند که تا سال ۱۹۱۷ دوام پيدا کرد. هنگامى که در سال ۱۷۴۰ آخرين فرزند پسر خاندان هابسبورگ درگذشت ماريا ترزا که سلطنت وى دورانى از ديکتاتورى مطلق را در تاريخ کشور مشخص مى‌سازد به سلطنت رسيد. دربار وين کوشش فراوان براى درآمد بيشتر مالياتى از دو طريق مى‌نمود. با توسعه اقتصادى و با حمايت از روستائيان به‌عنوان منابع اصلى درآمد مالياتى در مقابل بهره‌کشى بى‌وقفه زمين‌داران، تحصيلات عمومى تشويق شده و آن قسمت از سلسله مراتب کليسا که در هيچ‌يک از دو محدوده تعليم و تربيت و پرستارى از بيماران فعاليت نداشت ممنوع گرديد. ژوزف دوم که بعد از مرگ مادرش ماريا ترزا در سال ۱۷۸۰ به سلطنت رسيد وحدت سازماندهى قلمرو امپراطورى را هدف خود قرار داد و بدين منظور سعى نمود که مزايا و امتيازات طبقه نجبا را کاهش دهد. در اين مورد امپراطور از پشتيبانى روشنفکران پروتستان (که بسيارى از آنها از طبقه نجبا بوده و تحت تأثير ايده‌هاى روشنفکران سعى در ايجاد جامعه‌اى بورژوايى بر مبناى برابر نموده بودند) برخوردار بود.


به‌دنبال مرگ ژوزف دوم در سال ۱۷۹۰ و سازش دربار هابسبورگ که از اشاعه انقلاب فرانسه در هراس بود و شوراى مجارستان که از اصلاحات نااميد شده بودند اقدام به سازماندهى شورشى همانند شورش دموکرات‌هاى فرانسه به رهبرى کشيش دانشمندى به‌نام ايگناک مارتين اويچ نمودند به‌جز دست‌يابى به استقلال مجارستان هدف اين شورش سياسى تغيير نظام فئوداليسم به نظام بورژوايى بود ولى اين طرح برملا شده و رهبران آن از جمله مارتين اويچ جان خود را از دست داده و ديگران به زندان‌هاى طويل‌المدت محکوم شدند.


دفع توطئه مارتين اويچ باعث شد تا دورانى از اختناق شديد بر کشور حکم‌فرما گردد کسانى‌که مى‌خواستند از اصلاحات دفاع کنند فقط مى‌توانستند به اسامى مستعار به اين کار مبادرت ورزند. بحران کشاورزى که به‌دنبال جنگ‌هاى ناپلئونى روى داد بسيارى را معتقد نمود که نظامى فئودالى - کشاورزى کارآيى لازم نداشته و مى‌بايستى تغيير داده شود. مسئله قابل توجه اينکه يکى از زمين‌داران بزرگ به‌نام کنت اشتيوان از طرفداران آشکار اصلاحات بود. وى با کوشش فراوان خود شروع‌کننده بسيارى از تغييرات بود که منجر به تغيير نظام مجارستان از فئودالى به بورژوازى گرديد. اگرچه هنگرى در دوران طولانى اتحاد با اطريش از لحاظ داخلى داراى مجلس مقننه بود و در امور محلى استقلال و موجوديت خويش است، ولى فاقد ارتش بود اما تحت قوانين جديد نظام ارباب رعيتى از ميان رفته و دولتى که در مقابل مجلس منتخب مردم مسؤول باشد درنظر گرفته شد و بدين ترتيب نقش پادشاه کم و بيش تبديل به نقش سمبوليک گرديد.