در باب مناسبات تجارى ميان مردم ايران و چين بايد گفت عليرغم حوادث و رويدادهاى غير منتظره سده‌هاى هفتم و هشتم ميلادى هرگز اين ارتباط قطع نگرديد و به جاى جاده ابريشم که مدتى آمادهٔ عبور کاروان‌هاى عظيم تجارتى ميان شرق و غرب نبود راه دريايى با وجود خطرات فراوانى که در برداشت در آغاز دروهٔ اسلامى فعاليت بى‌نظيرى داشت.

ايرانى‌ها و چينى‌ها در دو سوى آسيا به فاصله هزاران فرسنگ توانسته بودند در روزگاران گذشته با وسايل ابتدايى سفر با يکديگر مناسبات فرهنگى و بازرگانى برقرار سازند.


در تاريخ اساطيرى هر دو کشور داستان‌هايى در مورد يکديگر دارند. بطور مثال نقل شده است که فريدون پادشاه ايران سرزمين تبت، چين و بلاد مشرق را به يکى از سه پسر خود به نام توريا طوج سپرد و به اين ترتيب سرزمين تبت، چين و بلاد مشرق را به يکى از سه پسر خود به نام توريا طوج سپرد و به اين ترتيب سرزمين چين در ابتدا به ايرانيان تعلق داشت و زمانى که ما بين فرزندان فريدون اختلاف مى‌افتد از ايران جدا مى‌شود. چينى‌ها نيز همانند ايرانيان داستان‌هاى حماسى فراوانى دارند. آنها هم مانند ما شاهنامه دارند و مشابهت‌هاى زيادى ميان شخصيت‌هاى شاهنامه فردوسى با شاهنامهٔ چينى وجود دراد و همان داستان‌ها با اختلاف ناچيزى نسبت به شاهنامه فردوسى آمده است، لکن شاهنامه چينى نوشته يک نفر نبوده و در طى سال‌هاى متمادى گروهى از افراد بخش‌هايى از آن را به رشته تحرير درآورده‌اند.


براساس منابع موجود، درزمان سلطنت مهرداد دوم (اشک نهم ۷۶-۱۲۴ قبل از ميلاد) روابط دو کشور برقرار شد و سفير چين در اواخر سدهٔ دوم قبل از ميلاد به ايران آمد. در نتيجهٔ مسافرت فرستادۀ امپراطور، دولت اشکانى تسهيلات کافى براى تجارت جهانى چين به وجود آورد. به دنبال آن امپراطور تصميم گرفت براى برقرارى روابط با کشورهاى مغرب پيامبر سياست فعالى در پيش گرفت. لذا از آن زمان جاده ابريشم بصورت راه ارتباطى منظمى درآمد.


جادۀ ابريشم بعداً تبديل به راه کاروان رويى شد که از قارهٔ آسيا عبور مى‌کرد و پارچه‌هاى چينى را که کالاى اصلى بود به نقاط ديگر مى‌رساند. اين جاده از چانگ آن (شى آن امروزي) آغاز مى‌شد و پس از گذشتن از استان گنسو و سين کيانگ وارد فلات پامير مى‌شد، سپس از آسياى مرکزى و غربى عبور کرده و به ساحل شرقى درياى مديترانه ختم مى‌شد. اين راه مهم تجارتى در غرب منطقه پامير به دو شاخه تقسيم مى‌شد: شاخهٔ اول با گذشتن از فرغانه و سمرقند (در ازبکستان) به مرو (در ترکمنستان) مى‌رسيد. شاخهٔ دوم از باکتريا (بلخ افغانستان) عبور کرده به مرو مى‌رسيد. اين جاده در مغرب مرو از بپايتخت امپرطورى پارت (در حوالى دامغان) و اکباتان (همدان امروزي) مى‌گذشت و پس از عبور از تيسفون (نزديکى بغداد) به ساحل دجله رسيده و بالاخره پس از عبور از سوريه به انطاکيه (ترکيه) و صور (لبنان) دو بندر درياى مديترانه منتهى مى‌گشت. در دوران باستان نه تنها تجار ابريشم بلکه سفيران چين در مسير اين جاده سفر مى‌کرده‌اند.


در دوهٔ ساسانيان روابط دو کشور توسعه و گسترش بيشترى مى‌يابد. هنگامى که دولت ساسانى رو به زوال مى‌رود آخرين شهريار آن از امپراطور چين کمک مى‌خواهد و فرزندان وى به چين رفته و در همانجا ماندگار مى‌شوند.


در عصر ساسانيان آيين زردشت بوسيله بازرگانان ايرانى در چين انتشار يافت و آنقدر گسترده شد که به دربار نيز رسيد و پيروانى از آن ميان بدست آورد. به همين ترتيب در اين زمان مانويت به چين راه يافت و در ان کشور به استقبال دهقانان انقلابى مواجه شد. مانويان کتاب‌هاى دينى خود را به زبان چينى برگردانده و بدينوسيله توانست پيروانى بدست آورد. اما آنها نيز مانند زردشتيان بالاخره دورانشان به سرآمد و در سال ۷۳۲ ميلادى امپرطور چين دستور داد چينى‌هايى که به ين دين گرويده‌اند بايستى به آيين پيشين خود پرداختند و جالب توجه است که در سال ۱۶۲۵ ميلادى لوحى سنگى در چين کشف شد که روى ان به زبان سريانى راجع به رفتن بعضى از مبشرين ايرانى مسيحى به چين نوشته شده بود.


به هر حال در اواخر دورهٔ ساسانيان که همزمان با حکومت سلسله قدرتمند تاتگ در چين بود روابط ميان دولتين توسعه بيشترى يافت. اگر چه دودمان ساسانى در تند باد حوادث نيمه اول سدهٔ هفتم ميلادى از ميان رفت اما رشته‌هاى محکم ارتباط دو ملت ايران و چين از هم نگسست. ايرانى‌ها و اعراب از طريق دريا و خشکى به چين رفته و در آنجا مساجد متعددى بنا کردند و به تليغ اسلام پرداخته و توانستند پيروان زيادى پيدا نمايند. مبادلات تجارتى نيز افزايش قابل توجهى يافت. عده‌اى را نيز عقيده بر اين است که آيين مقدس اسلامى نخستين بار توسط ايرانيان به چين راه يافت و به همين جهت اسلامى چينى از همان آغاز رنگ ايرانى پيدا کرد بطورى که کلمات و اصطلاحات فارسى در ميان مسلمانان رواج دارد.


در باب مناسبات تجارى ميان مردم ايران و چين بايد گفت عليرغم حوادث و رويدادهاى غير منتظره سده‌هاى هفتم و هشتم ميلادى هرگز اين ارتباط قطع نگرديد و به جاى جاده ابريشم که مدتى آمادهٔ عبور کاروان‌هاى عظيم تجارتى ميان شرق و غرب نبود راه دريايى با وجود خطرات فراوانى که در برداشت در آغاز دروهٔ اسلامى فعاليت بى‌نظيرى داشت. لازم به يادآورى است که در دورهٔ حکومت تانگ و فرمانروايى سلاطين سونگ در چين، ايرانيان مسلمان با آسودگى خاطر به سرزمين چين رفته و باز مى‌گشتند و در واقع تجار ايرانى واسطه تجارت شرق به غرب بودند. دو ملت متمدن کهنسال ايران و چين در آغاز سدهٔ هفتم هجرى قمرى دشمن مشترکى داشتند و آنهم قوم مغول بود. در ين زمان مغول‌ها بر ايران و چين استيلا يافتند.


در زمان استيلاى مغول زبان فاسى رواج يافت و گروهى ازچينى‌ها به ويژه آنهايى که اسلامى را انتخاب کرده بودند با زبان فارس آشنايى يافتند.


در عهد مغول علاوه بر روابط متقابل علمى و هنرى بين دو کشور و نفوذ متقابل علوم و فنون و هنر، روابط بازرگانى نيز گسترش يافت و به علت امنيت و آرامشى که پس از کشتار وحشتناک آنها به وجود آمده بود، تجار سرزمين‌هاى آسياى باخترى به سهولت مى‌توانستند کالاهاى خود را به سرزمين چين برسانند.


در زمان تيموريان نيز روابط دو کشور باز هم توسعه و گسترش بيشترى يافت. داد و ستد رونق بسيار داشت و سفرا و نمايندگان سياسى و فرهنگى دو کشور مقابل اعزام مى‌گرديدند. اين وضعيت در عصر صفويه و بعد نيز کمابيش ادامه داشت ولى به شدت زمان تيموريان و مغول‌ها نبود. اگرچه دو ملت در سده‌هاى اخير تحت استعمار بودند و آزادى لازم براى تماس با يکديگر و تقويت روابط نداشتند، اما باز هم روابط دو کشور تا حدى برقرار بود و در سال‌هاى اخير مجدداً شاهد تجديد مناسبات ميان دو ملت هستيم.


در آن دوران دو کشور ايران و چين در بعضى از مسائل داراى مواضع مشترک بودند، بطور مثال در مورد حوادث سا ل۱۹۷۲ شبه قاره هند و اختلاف ميان بخش‌هاى شرقى وغربى پاکستان که منجربه چنگ داخلى در آن کشور گرديد هر دو کشور نگران حفظ امنيت و تماميت ارضى پاکستان بودند. همچنين هر دو کشور اصول همزيستى مسالت‌آميز را که در باندونگ مطرح شده بود، تأييد کردند. علاوه بر آن دو کشور خواهان جلوگيرى از نفوذ شوروى در افغانستان بودند، لذا پس از به قدرت رسيدن داودخان در سال ۱۹۷۳ در افغانستان منافعشان ايجاب مى‌کرد که از نفوذ شوروى ممانعت به عمل آورند. بدين خاطر به هنگام ديدار هيئت بلند پايهٔ ايرانى از افغانستاندر سال ۱۹۷۴ موافقت‌نامه‌اى به امضا رسيد که مورد تأييد چينى‌ها نيز قرار گرفت.


اما عليرغم مواضع مشترک در بعضى موارد، در مسائلى نيز با يکديگر مخالفت مى‌ورزيدند. بطور مثال هنگامى که قطعنامه‌اى در سازمان ملل به تصويب رسيد که بر طبق آن دولت غربى اجازه يافتند براى کمک به کره جنوبى و دفع تجاوز وارد اين کشور شوند، دولت ايران آن را تأييد کرده و چين را به عنوان متجاوز محکوم کرد. همچنين کودتاى ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که منجر به سقوط دکتر مصدق شد توسط چين شديداً محکوم گرديد. به علاوه پيوستن ايران به پيمان‌هاى دفاعى مختلف و تأييد دکترين آيزنهاور مورد انتقاد دولت چين قرار گرفت و آن کشور ايران را متهم به وابستگى به امپرياليسم آمريکا نمود.