در بخش سياسى تلويجاً اشاره گرديد که اولين گام‌ها در تأسيس حزب پرونيست آرژانتين در اوايل دهه ۴۰ و اندکى از کوتاى نظامى ۴ ژوئن ۱۹۴۳ برعليه حکومت نظامى وقت، به توسط دو تن از افسران آزاديخواه اين کشور ژنرال خواندومينگو پرون و ژنرال ميگوئل آنخل مونتس (Miguel Angel Montes) برداشته شد.


اين دو تن که اولى استاد مدرسه جنگ بود و با شاخه شبه نظامى جوانان حزب راديکال (Fuerza de organizacion de la Juventud Argentina - Forja) ارتباط داشت و دومى نيز از اعضاء حزب راديکال در استان کوردو با به شمار مى‌آمد، قبل از کودتاى مذکور اقدام به تنظيم اساسنامه‌اى نمودند که در آن براصول زير تأکيد شده بود.


- اعتلا و بازگشت حاکميت يکپارچه ملى به کشور

- تثبيت و تحکيم خصيصه‌هاى ملى گرايانه و ناسيوناليستى

- ايجاد يک اتحاديه و ائتلاف منطقه‌اى

- اجرا و احترام به قراردادها و تهدات بين‌المللى


متعاقب تنظيم اساسنامه مذکو اين دو تن، گروهى را تحت عنوان گروه افسران متحد بوجود آوردند که به صورت مخفى فعاليت نموده و در واقع اولين چارچوبه تشکيلاتى و سازمان يافته حزب پرونيست را تشکيل مى‌داد. اين گروه همانطور که گفته شد کودتاى ۱۹۴۳ را برعليه حکومت نظامى وقت که از زمان سرنگونى ايريگوئن بر مسند قدرت بود، براه انداختند که پس از آن سمت‌ها و مسئوليت‌هاى مختلفى چون، رياست دبيرخانه کار و امور اجتماعي، وزارت جنگ، معاونت رئيس جمهور و بالاخره رياست جمهور کشور طى سه دوره را از آن پرون ساخت. قابليت‌ها و توانايى پرون در ايجاد ارتباط با قشر کارگر و اتحاديه‌هاى مختلف چون کندراسيون ملى کار يک ودو (Confederacion General de Trabajo 1 & 2 - CGT) که در آن زمان بخش وسيعى از کارگران کشور و بويژه اعضاء اتحاديه‌هاى راه‌آهن کشور را تحت پوشش خود داشتند باعث شد تا اين حزب از همان آغاز راه از حمايت بخش‌هاى مختلف کارگرى کشور برخوردار گردد.


ادغام دکترين سياسى اين حزب با تکشيلات قوى و قدرتمند اتحاديه‌هاى کارگرى که تا قبل از مبارزات انتخاباتى رياست جمهورى در آن سال‌ها، حزب پورنيست را قادر به برخوردارى از حمايت ۹۵% اتحاديه‌هاى کارگرى اين کشور ساخته بود، از جمله عواملى بود که باعث شد تا حزب مذکور براى سه دوره متوالى با توجه به رياست جمهورى پرون به قدرت برسد. در طول اين مدت از حاکميت حزب پورنيست مجموعاً کشور از يک روند توسعه نسبى برخوردار شد که نتيجه منطقى آن حمايت همه جانبه و گسترده مردم و سنديکاليسم موجود از پرونيسم تا زمان کودتاى نظمى ۱۹۷۶ برعليه آن بود. پس از اين کودتا با توجه به فقدان يک رهبريت منسجم و سازماندهى شده، حزب پرونيست دوره‌اى از رکود و قهقرا را طى نمود که شکست اين حزب براى اولين با در طول تاريخ خود در دسامبر ۱۹۸۳، از تبعات آن است.


از اين زمان به بعد تدابير و چاره‌هاى اتحاذ شده براى رفع اين نقيصه و تقويت هرچه بيشتر حزب از طرق مختلفى چون کار تشکيلاتى منسجم‌تر و انجام انتخابات داخلى براى پرورش رهبران برتر، باعث شد تا برخى چهره‌هاى جوان برخاسته از حزب سياسى و يا سنديکاليسم وابسته به آن ظاهر شوند که ظهور کارلوس منم فرماندار استان لاريوخا از سال ۱۹۸۸ در سمت رهبريت حزب و پس از آن رئيس جمهور کشور از جمله نتايج آن مى‌باشد. در زمان منم حزب پرونيست با تأکيد بر ضرورت مدرنيزه ‌سازى دکترين خود برخى چرخش‌ها و تغييرات را در مبانى اصول اوليه خود به وجود آورده است که از جمله آنها ميتوان به تمرکزگرايى کمتر در سياست‌هاى داخلى و يا ائتلاف با قدرت‌هاى بزرگ در سياست خارجى آن اشاره نمود. (درست برعکس پورن که تأکيد بر تقويت قدرت مرکزى و اتحاد با کشورهاى منطقه داشت.) همچنين يکى ديگر از وجود کاملاً متمايز و متفاوت پرونيسم زمان حال با دهه ۴۰، شکاف و انشعاب داخلى اين حزب از يک‌سو و تشکيل گروه‌هاى ناراضى داخلى چون گروه هشت و افتراق و فاصله بيشتر اين حزب با ديگر احزاب و جناح‌هاى سياسى کشور است.چيزى که پرون بشدت با آن مخالف بود و از ضرورت يک اتحاد بين حزب پرونيست و ديگر احزاب همواره در تحت عنوان فرهنگ جديد سياسى کشور (New Pogitical Culture - Nueva Cultura Politica) نام مى‌برد.