با وجودى که پرزيدنت راميرز بيطرفى آرژانتين را در جنگ جهانى دوم اعلام داشته معذالک با توجه به مدارک ارائه شده از جانب بريتانيا دال بر فعاليت‌هاى وسيع جاسوسان دول محور در آرژانتين، اين کشور نيز مجبور شد که از اوايل سال ۱۹۴۴ روابط خود را با متحدين قطع کند. ژنرال راميرز که علاوه بر فشار متفقين براى قطع رابطه و نهايتاً اعلان جنگ (آرژانتين بالاخره در ۲۷ مارس ۱۹۴۵ به آلمان و ژاپن اعلان جنگ داد و در آوريل همان سال منشور ملل متحد را امضائ نمود) به متحدين از سوى مخالفين داخلى اين امر نيز تحت فشار بود سرانجام در ۱۰ مارس همان سال استعفا داد و به جاى وى ادلمير و خوليان فارل (Fdelmiro Julian Frarrel) به رياست جمهورى رسيد وى متعاقباً تمامى تدابير ضد دول که را زمان راميرز اتحاذ شده بود، لغو نمود. در ۷ ژوئيه ۱۹۴۵ ژنرال خوان دومينگو پرون (Juandomingo Peron) از با نفوذترين رهبران گروه افسران متحد که مخالف قطع رابطه با دول محول بودند، به عنوان معاون رئيس جمهور وزير کارورفاه اجتماعى منصوب شد. او که بعداً براى چند دوره متوالى به رياست جمهورى اين کشور رسيد، نقش کاملاً برجسته‌اى را در تاريخ سياسى معاصر آرژانتين بازى نمود که مستلزم يک بررسى جداگانه مى‌باشد.


پرون در سال ۱۸۹۵ در لوبوس يکى از شهرهاى کوچک استان بوئنوس آيرس متولد گرديد. در ۱۸ سالگى به درجه ستوانسومى در ارتش نايل آمد و سپس به سرعت مدارج ترقى را يکى پس از ديگرى طى نمود. وى پس از اخذ ديپلم مدرسه ستاد و تدريس در دانشگاه جنگ، به عنوان وابسته نظامى به شيلى رفت. او همچنين با استفاده از بورس تحصيلى مدت را در ابتاليا گذاراند و در آنجا از گروه طرفداران فاشيسم و نازيسم تأثير پذيرفت. پرون به عنوان فعالترين عضو نظاميان گروه افسران متحد زمينه کودتاى ناسيوناليستى را با الهام‌گيرى از فاشيسم و نازيسم در ۴ ژوئن ۱۹۴۳ برعليه دولت نظامى که از زمان سرنگونى حکومت ايريگوئن (سپتامبر ۱۹۳۰) بر قدرت بود، فراهم آورد و مقام رياست دفتر وزارت کارو خدمات اجتماعى را براى خود برگزيد. پرون در ۲۷ اکتبر ۱۹۴۳ با به دست آوردن رياست اداره کار توانست حمايت مردم و سنديکاهاى کارگرى را به خود جلب کند. وى تعهد نمود دستمزدها را بيشتر، شرايط کار را بهتر و بيمه‌هاى اجتماعى را به وجود آورد و در راستاى همين تعهدات نيز شروع به فعاليت براى حل مشکلات کارگران غير عضو اتحاديه‌ها نمود و بدين ترتيب توانست با برخوردارى از حمايت کارگران در اول دسامبر ۱۹۴۳، اداره‌اش را به وزارتخانه تبديل کند. پرون در ۲۶ فوريه ۱۹۴۴ با داشتن پست وزارت کار به وزارت جنگ و در ۲۷ ژوئيه همان سال به معاونت رياست جمهورى منصوب شد. همزمان با آغاز اختلافات آرژانتين با آمريکا و ساير متفقين بر سر مسئله حمايت آرژانتين از دول محور، پرون ضمن اعلام بيطرفى کشورش اطهار داشت که آرژانتين نسبت به پيروزى و يا شکست هر يک از طرفين بى‌تفاوت است و ارتش و مردم اين کشور به هيچ وجه اجازه القاء نظرات يکى از اين دو گروه را بر آرژانتين نخواهند داد.


اين اعلام بى‌تفاوتى حتى نسبت به پيروزى متفقين باعث شد تا آمريکا به يک سلسله تحريم‌ها و فشارهاى اقتصادى برعليه آرژانتين متوسل شود که اين خود نيز باعث افزايش مجبوبيت پرون و سرسختى بيشتر آرژانتين در حمايت از متحدين گرديد. بگونه‌اى که در ۲۹ سپتامبر ۱۹۴۵ پرزيدنت روزولت، آرژانتين را به عنوان دژ مستحکم نازيسم و فاشيسم در قاره آمريکا محکوم کرد. در ۹ اکتبر همين سال گروهى از نظاميان ليبرال طرفدار متفقين به فرماندهى ادواردوآوالس (Eduardo Avales) دست به شورش برعليه پرون زدند و پس از وادار ساختن وى يه استعفا از کليه پست‌هاى خود، او را براى مدت يکسال با ناوجنگى به جزيره مارتين گارسيا تبعيد نمودند. اين افسران سپس پست وزارتخانه‌هاى مختلف و حتى رياست جمهورى را تا يکسال از آن خود ساختند. پرون پس از طى مدت يک سال تبعيد خود و بازگشت مجدد به کشور توانست با بدست آوردن ۵۶% آراء در انتخابات ۱۹۴۶ رياست جمهورى به پيروزى رسد و با حاکميت دوسوم طرفداران خود در مجلس نمايندگان و اکثريت در مجلس سنا، حکومت را به طور کامل قبضه نمايد.


در سال ۱۹۴۹ مواد قانون اساسى تکميل شد و با وجود مخالفت شديد حزب راديکال، انتخابات رياست جمهورى با رأى مستقيم مردم به تصويب کنگره ملى کشور رسيد. زنان حق رأى بدست آوردند و حقوق مالکيت تحت نظارت دولت قرار گرفت. تجارت خارجى به دولت واگذار شد و معادن و منابع انرژى نيز ملى اعلام گرديد. پرون بار ديگر با يارى همسرش اوا پرون (Eva Peron) که از محبوبيت خاصى در بين زنان آرژانتين برخوردار بود توانست رأى زنان آرژانتينى را نيز به خود اختصاص دهد و در دور بعد انتخابات در سال ۱۹۵۱ با بدست آوردن ۶۵% آراء مجدداً به رياست جمهورى انتخاب شود. در ۱۹۵۲ همسر پرون بدليل ابتلاء به بميراى سرطان درگذشت و موقعيت و محبوبيت پرون در آن زمان رو به کاهش گذارد. پرون از طرفى با قانونى که در مورد طلاق و آزادى فحشا تحت نظارت دولت به اجرا گذارد مخالفت شديد کليساى کاتوليک اين کشور را به عليه خود برانگيخت. از سوى ديگر دادن امتيازات نفتى به مؤسسات آمريکايى و دريافت وام‌هاى خارجى از آن کشور باعث شد که هرچه بيشتر بر تعداد دشمنان وى افزوده گردد. نتيجتاً سراسر کشور با تظاهرات عمومى در مخالفت با سياست‌هاى وى مواجه گرديد و دست آخر نيز در روزهاى ۱۶ و ۱۹ سپتامبر ۱۹۵۵ رژيم او به توسط يک شورش نظامى ديگر سقوط کرد و وى به يک ناو کوچک متعلق به پارگوئه پناه برد.