اما چندين تحقيق نشان داده است که اوج رشد جسمانى و اوج قدرت باهم مقارن نيست. براى مثال استولز و استولز (۱۹۵۱) چنين نتيجه گرفتند که پسران به‌طور متوسط در حدود ۶ تا ۹ ماه بعد از رسيدن به اوج افزايش وزن خود به اوج قدرت مى‌رسند و اين مدت براى رسيدن به اوج قد در حدود ۶/۱ سال است. کارون و بيلى (۱۹۷۴) به‌طور کلى اين روند را تائيد کردند و چنين نتيجه گرفتند که بيشينهٔ افزايش قدرت بالاتنه و اندام‌هاى تحتانى در حدود يک سال بعد از اوج سرعت افزايش وزن بدن آنها است. تنها يک تحقيق رشد قدرت دختران را با اين روش بررسى کرد. جونز در سال ۱۹۴۷ به اين نتيجه رسيد که دختران در سن ۵/۱۲ سالگى به حداکثر رشد خود مى‌رسند. اما در مورد قدرت در سن ۵/۱۳ تا ۵/۱۴ سالگى به سطحى نزديک به قدرت در دورهٔ بزرگسالى مى‌رسند. در اين روش اندازه‌گيرى از نيروسنج استفاده شده است که با دو دست در جلو سينه اجراء مى‌شود. نتايج به‌دست آمده هرچند محدود است، ليکن همسان با نتايج به‌دست آمده در مورد پسران است.


بايد توجه داشته باشيم که اوج سرعت افزايش وزن الزاماً هم‌ارز با اوج رشد تودهٔ عضلانى نيست؛ زيرا افزايش وزن بدن ممکن است به نوعى بازتاب افزايش وزن چربى بدن همراه با افزايش جرم عضلانى باشد. ليکن تانر (۱۹۶۲) بر اين عقيده است که اگر اوج افزايش وزن بدن با سرعت رشد تودهٔ عضلانى آن هم‌زمان نباشد، اوج افزايش تودهٔ عضلانى قبل از اوج سرعت افزايش وزن بدن رخ مى‌دهد. اين امر باعث ايجاد فاصلهٔ زمانى بيشتر بين اوج سرعت افزايش جرم عضلانى و اوج قدرت به‌دست آمده مى‌شود و نظريهٔ مبنى بر رشد عضلات ابتدا از لحاظ اندازه و سپس افزايش قدرت را حمايت و تائيد مى‌کند. تانر مى‌گويد شايد اين توالى نتيجهٔ آثار هورمون‌هاى قشر غدهٔ فوق کليوى و بيضه‌ها باشد، که بر ساختار پروتئينى و سيستم‌هاى آنزيمى تارهاى عضلانى تأثيرگذار است.


روش ديگرى که مى‌توان نمو عضلانى و رشد قدرت را آزمايش کرد، اين است که شاخص‌هاى قدرت عضلانى را به اندازه‌هاى مختلف جثهٔ کودکان نسبت دهيم و تعيين کنيم که آيا قدرت با سرعتى برابر اندازهٔ بدن افزايش مى‌يابد يا نه. آسموسن و هيبال - نيلسن (۱۹۵۵-۱۹۵۶) از اين طريق کودکان دانمارکى را در فاصلهٔ سنين ۷ تا ۱۶ سالگى مورد مطالعه قرار دادند. آنها فرض کردند که قد مى‌توانند نمايندۀ تغييرات در اندازهٔ بدن از جمله وزن بدن باشد. وزن بدن در اين سن به‌طور نسبى برابر با قد به توان سه است. آنها نشان دادند که اين مطلب در مورد دختران و پسران دانمارکى تقريباً صادق است. براى اينکه اندازه‌هاى قد مى‌تواند معرف اندازهٔ بدن باشد، آنها کودکان را در گروه‌هاى مختلف قرار دادند، به‌طورى که از نظر قد با يکديگر حدود ده سانتى‌متر اختلاف داشتند و سپس قدرت عضلانى آنها را به روش ايزومتريک اندازه‌گيرى کردند. هرچقدر قد بلندتر مى‌شد، ميزان قدرت کودکان نيز بالا مى‌رفت، ليکن افزايش ميزان آن بيشتر از افزايش قد بود.


آسموسن و هيبال - نيلسن همچنين پسرانى را که داراى قد يکسان بودند به دو گروه سنى تقسيم کردند که در حدود ۵ تا ۱۰ درصد در هر سال افزايش نشان دادند. اين تجربه نشان داد که قدرت عضلانى تنها مربوط به اندازهٔ عضله نيست. با رشد و باليدگي، کودکان به عامل ديگرى غير از نمو عضله مى‌رسند که به افزايش قدرت آنها کمک مى‌کند. اين عامل به احتمال زياد پيشرفت هماهنگى عضله در فراخوانى تارچه‌ها يعنى بالا رفتن مهارت در استفاده از عضلات مختلف براى توليد نيرو است.


در تحقيقات ياد شدهٔ فوق، معمولاً قدرت ايزومتريک عضلات به‌طور مستقيم اندازه‌گيرى شده و در اين روش از يک نيروسنج و يا تنش‌سنج استفاده شده است. فايدهٔ اندازه‌گيرى قدرت به اين روش آن است که اثر تمرين، تجربه و مهارت به حداقل خود مى‌رسد، با اينکه اين عوامل بر اجراء مهارت‌هاى ورزشى اثرگذار هستند؛ به همين دليل تحقيقات در مورد رشد قدرت کارکردى عضلات نيز مفيد است. وظايف قدرت کارکردى داراى يک جزء مهارتى و يک جزء قدرتى است.


دو مهارتى که قدرت عملکردى عضلات را نيز شامل مى‌شود يک پرش عمودى و ديگرى دو سرعت است. تمرين و تجربه به اندازهٔ قدرت عضلات پا، بر اجراء پرش و دويدن کودکان مؤثر است. آسموسن و هيبال - نيلسن (۱۹۵۵ و ۱۹۵۶) اجراء اين دو حرکت را در کودکان دانمارکى که براساس قد گروه‌بندى شده بودند اندازه‌گيرى کردند. آنها نتيجه گرفتند که قدرت عملکردى همانند قدرت ايزومتريک سريعتر از آنچه در مورد رشد عضلانى پيش‌بينى شده بود افزايش مى‌يابد. از آن گذشته، ميزان قدرت عملکردى عضلانى به‌دست آمده حتى از ميزان افزايش قدرت ايزومتريک بيشتر بود. اين مطلب مجدداً بر بهبود هماهنگى و کسب مهارت در قدرت عضلانى کودکان در حال رشد تأکيد دارد.