آثار هميشگى و مفيد تمرين و پُربارسازى محيط همچنين مى‌تواند وجود دوره‌هاى حساس را در زمينهٔ رشد حرکتى نشان دهد.

تحقيقات

تحقيق گزل و تامپسون در مورد تي و کي دوقلو. گزل و تامپسون از دوقلوهاى همسان به‌منظور تحقيق استفاده کردند (۱۹۲۹، ۱۹۳۴، ۱۹۴۱، ۱۹۴۳)؛ براى يکى از آنها تمريناتى در نظر گرفتند (تغيير محيط) و چون دوقلوها از ساختار ژنتيکى مشابهى برخوردار بودند، لذا هرگونه تفاوتى را در حرکات آن دو به آثار محيط نسبت دادند. آنها يکى از دوقلوها را که تمرين مى‌کرد تي (Treatment) و ديگرى را که تمرين نمى‌کرد کي (Control) ناميدند. در سن ۱۱ ماهگى تي شش روز در هفته و هر روز به مدت ۲۰ دقيقه براى شش هفته تمرين داشت. برنامهٔ تمرينى او شامل بالا رفتن، چهار دست و پا رفتن، بال کشيدن بدن به وضعيت ايستاده، راه رفتن به کمک ديگران و بازى با مکعب‌هاى ظريف چوبى بود. کي تنها دو هفته تمرين کرد و تمرينات او محدود به بالا رفتن از پله بود. علاوه بر اين او تمرين خود را در يک هفته پس از پايان تمرينات خواهر خود آغاز کرد.


تي توانست پنج هفته زودتر از خواهر خود از پله‌ها بالا رود، اما کي توانست پس از شروع تمرين به زودى بالا رفتن از پله را فرا گيرد. تي شش هفته زودتر از کي به تنهايى ايستاد و اولين قدم خود را ۵/۴ هفته زودتر برداشت. او همچنين در آزمون‌هاى حرکتى هماهنگى عصبى - عضلانى و ظريف اجراءهاى بهترى از خود نشان داد. تي در رابطه با وظايف حرکتى گوناگون در تمام دورهٔ کودکى و تا سن نوجوانى خود را برتر از کي نشان داد (گزل و تامپسون، ۱۹۴۹). پژوهشگران تأکيد کردند که کي در يادگيرى مهارت‌ها در سن بالاتر با سرعت زيادترى پيش‌ رفته است. آنها چنين نتيجه‌گيرى کردند که تمرين به باليدگى تعالى مى‌بخشد (گزل و تامپسون، ۱۹۴۱). تعبير ديگر آن اين است که تمرينات حرکتى اوليه آثار و امتيازات پايدارى را به‌وجود مى‌آورد (رازن، ۱۹۸۵).


تحقيق مک گرو در مورد جان و جيمى دوقلو مک گرو در سال ۱۹۳۵ تحقيق مشهورى را در زمينهٔ رشد حرکتى و دربارهٔ دوره‌هاى حساس و مهم و فعاليت‌هاى پربارسازى انجام داد. او با دوقلوهايى به نام جان و جيمي کار کرد. متأسفانه پژوهشگرانِ بعد از او تصور کردند که دوقلوهاى نامبرده غيرهمسان بوده‌اند و ساختار ژنتيکى و ارثى آنها يکسان نبوده است (دنيس، ۱۹۵۱). با وجود اين جنبه‌هاى زيادى از اين تحقيق ارزشمند است.


مک گرو دوقلوها را از سن ۲۱ روزه تا ۲۲ ماهگى مشاهده کرد. يکى از دوقلوها به نام جاني تمرينات فعاليت‌هاى حرکتى را انجام داد و ديگرى به نام جيمي بيشتر وقت در گهواره گذراند. نامبرده دوقلوها را در طول روز به آزمايشگاه خود مى‌‌آورد و شب‌ها آنها را به منزل مى‌فرستاد. در طى سالِ اول سن شروع مهارت‌هاى حرکتى مهم هر يک از آنها مثبت و باهم مقايسه شد. اختلاف بين آن دو بسيار کم و جزئى بود.


در طول سال دوم زندگي، تمرينات جاني شامل آموزش کارهاى حرکتى به شرح ذيل بود:


- شنا و شيرجه


- اسکيت‌بازي


- بالا رفتن


- راه رفتن روى سطح شيبدار با شيب ۴۰ و ۶۱ درجه


جاني اين حرکات را به راحتى اجراء مى‌کرد، در حالى که جيمي نتوانست هيچ يک از آنها را انجام دهد. در واقع او به‌طور عادى گريه مى‌کرد و موقعى که در اجراء اين حرکات با شکست مواجه مى‌شد به پژوهشگر خود مى‌چسبيد. موقعى که جيمي به سن ۲۲ ماهگى رسيد، مک گرو تمرين ويژه‌اى در کارهاى مشابه و به مدت ۵/۲ ماه براى او تدوين و اجراء کرد. عليرغم اينکه جيمي در سن بالاتر در مقايسه با جاني با تسلط مهارت‌ها را اجرا کرد، دورهٔ يادگيرى مهارت‌هاى او به‌جز دوچرخه‌سوارى طولانى‌تر بود. موقعى که مک‌ گرو در سنين ۶ و ۱۰ سالگى دوقلوها را مشاهده کرد، جاني هنوز در اجراء حرکات و نشان دادن آنها داراى برترى در زمينهٔ اعتماد به نفس، چابکى و روانى حرکت بود (مک گرو، ۱۹۳۹).


تفسير مک گرو از اين يافته‌هاى تحقيقى بود که رفلکس‌هاى دورهٔ طفوليت و اکتساب حرکات پايه را نمى‌توان با تمرين به‌طور فاحشى تغيير داد، اما مهارت‌هاى آموخته شده توسط کودک با تمرين آسان خواهد شد. رازل در سال ۱۹۸۵ و ۱۹۸۸ اظهار کرد، پژوهشگران اغلب نکتهٔ مهمى را در تحقيق مک گرو ناديده مى‌گيرند و آن اينکه جاني براى برنامهٔ ويژه‌اى انتخاب شده بود؛ زيرا رشد او در هنگام تولد نسبت جيمي تأخير داشت. او شل و وارفته بود و رفتار رفلکسى ضعيفى به‌عنوان يک نوزاد از خود نشان مى‌داد، لذا تعبير و توضيح ديگر اين تحقيق آن است که تمرينات جاني در سال اول زندگى داراى مزيت و برترى بود؛ زيرا او توانست عليرغم ضعف خود مانند برادرش حرکات را اجراء کند (رازل، ۱۹۸۵).


پرورش کودکان در کنيا. به تازگى سوپر (۱۹۷۶) مدارکى دالّ بر نحوهٔ پرورش کودکان در کنيا ارائه کرده است. مادران کنيايى آگاهانه مهارت‌هاى حرکتى کودکان خود را تسهيل مى‌کنند. آنها به‌ويژه در مهارت‌هايى مثل نشستن، ايستادن و راه رفتن با کودکان خود کار مى‌کنند، به‌طورى که آنها در مقايسه با کودکان آمريکايى از لحاظ رشد در حدود يک ماه جلوتر هستند، ليکن مهارت‌هاى خوابيدهٔ روى شکم از قبيل غلت‌زدن و سينه‌خيز رفتن را که مورد تأکيد مادران آنها نيست ديرتر از کودکان آمريکايى فرا مى‌گيرند. اين برترى را مى‌توان به تمرين کردن مربوط کرد نه تفاوت‌هاى ژنتيکي.


در تحقيقات در مورد کودکانى که براى راه رفتن از روروئک استفاده کرده‌اند نتايج مشابهى ملاحظه و گزارش شده است. کروچمن (۱۹۸۹) اطفالى که در زمان‌هاى متفاوتى به‌طور قائم از روروئک براى راه رفتن استفاده کرده‌اند، مطالعه و سن فراگيرى مهارت‌هاى پايهٔ آنها را ثبت کرد. آنهايى که بخش عمده‌اى از روز را در روروئک بودند، ديرتر از ديگران در حرکات انتقالى پايه مهارت يافتند، ليکن اين عقب‌افتادگى در مهارت‌هايى که وضعيت قامت به‌صورت قائم است، مانند نشستن، ديده نشد. در مجموع مى‌توان گفت مطالعات مربوط به تمرين و پربارسازى بر اين نکته تأکيد دارد که مدت زمانى که کودک قامت خود را در وضعيت خاصى نگه مى‌دارد، در هنگام يادگيرى مهارت‌هاى پايه بر آن مهارت اثر مى‌گذارد. به عبارت ديگر به سر بردن قامت در وضعيت خاصى موجب تسهيل يادگيرى مهارت‌هايى مى‌شود که آن وضعيت قامت در اجراء آنها مهم و ضرورى است. در صورتى که اطفال، مدت زمان کمى در يکى از وضعيت‌هاى قامتى به‌ سر برند غالباً مهارت‌هاى مربوط به آن وضعيت‌ها را ديرتر از ميانگين سنى طبيعى به‌دست مى‌آورند.