متخصصان رشد در دههٔ ۱۹۳۰ و دههٔ ۱۹۴۰ به‌دليل تحقيقات توصيفى در مورد فراگيرى مهارت‌ها توسط اطفال در زمان‌هاى مختلف کاملاً شناخته‌ شده‌اند. اين پژوهشگران همچنين سعى کردند تا دلايل ظهور اين‌گونه مهارت‌ها را بيان کنند (کلارک و ويتال، ۱۹۸۹ الف). در آن زمان عصب‌شناسان مشغول پيشرفت در زمينهٔ تعيين ساختارهاى عصبى و تغييرات آنها در مغز اطفال بودند (کانل، ۱۹۳۹). شايد هم‌زمان بودن اين فعاليت‌هاى تحقيقى باعث شد تا متخصصان رشد بر رابطهٔ بين ظهور مهارت‌هاى جديد و باليدگى دستگاه‌هاى عصبى - عضلانى تأکيد کنند.


کار تحقيقى ميرتل مک گرو. مک گرو طى سال‌هاى ۱۹۴۰ تا ۱۹۴۳ سعى داشت چگونگى پيشرفت طفل را از وضعيت خوابيده روى شکم تا مرحلهٔ چهار دست و پا رفتن به‌هم مرتبط سازد. او نهايتاً اين حرکات را تا رسيدن به وضعيت ايستادن و راه رفتن دنبال کرده، رشد آن را ناشى از باليدگى قشر خارجى مغز و اعمال کنترل عصبى آن بر روى عملکرد عضلات تلقى کرد. او توجه داشت که اطفال، عملکرد عضلانى خود را در جهت سر به پا به‌دست مى‌آورند. مک‌گرو براى توصيف اين پيشرفت تا رسيدن به حرکت انتقالى ايستاده، هفت مرحله را ذکر کرده است:


مرحلهٔ اول:


بازتاب راه رفتن (تولد تا ۵ ماهگي): موقعى که طفل بر روى سطحى به‌صورت ايستاده نگه داشته شود، قدم برداشتن به‌طور بازتابى توسط او انجام مى‌شود؛ مراکز پائين‌تر مغز حرکت را کنترل مى‌کنند.


مرحلهٔ دوم:


بازدارى (۴ تا ۵ ماهگي): بازتاب راه رفتن کاهش مى‌يابد؛ مراکز بالاتر مغز مانع کنترل بخش‌هاى پائين‌تر هستند؛ طفل کنترل حرکت دست خود را به‌دست مى‌آورد.


مرحلهٔ سوم:


انتقال (۴ تا ۵/۷ ماهگي): هرگاه طفل روى سطحى به‌صورت ايستاده نگه داشته شود، حرکت قدم برداشتن يا پرش روى پا را انجام مى‌دهد؛ پيشرفت باليدگى مغز کاملاً مشهود است؛ طفل به‌نحو بهترى مى‌تواند تنهٔ خود را کنترل کند.


مرحلهٔ چهارم:


قدم برداشتن ارادى (۵/۷ تا ۹ ماهگي): هرگاه طفل توسط يکى از بزرگتران هدايت شود حرکت راه رفتن را انجام مى‌دهد؛ طفل مى‌تواند کنترل بهترى بر روى پاها از خود نشان دهد.


مرحلهٔ پنجم:


قدم برداشتن مستقل (۹ تا ۱۵ ماهگي): طفل با تمامى کف پا قدم برمى‌دارد؛ حرکات، توجه و آگاهى کمترى را از غشاء مغزى مى‌طلبد؛ حرکاتِ راه رفتن بيشتر به شکل خودکار انجام مى‌شود.


مرحلهٔ ششم:


پيشرفت راه رفتن از پاشنه به پنجه (از ۱۸ ماهگى به بعد): کودک مى‌تواند وزن بدن خود را از پاشنه به روى پنجه منتقل کند؛ روند خودکار شدن راه رفتن ادامه مى‌يابد.


مرحلهٔ هفتم:


باليدگى در راه رفتن (۵/۲ سالگي): کودک دست و پاى مخالف را هم‌زمان تاب مى‌دهد؛ کنترل عضلانى به حد بهينه رسيده است؛ براى قدم برداشتن توجه بسيار کمى موردنياز است.


مرحلهٔ هفتم:


باليدگى در راه رفتن (۵/۲ سالگي): کودک دست و پاى مخالف را هم‌زمان تاب مى‌دهد؛ کنترل عضلانى به حد بهينه رسيده است؛ براى قدم برداشتن توجه بسيار کمى موردنياز است.


بنابراين کودک کنترل مغزى بر حرکات را به‌دست آورده، از اين طريق به الگو‌هاى عملکرد عضلانى تثبيت شدهٔ قابل اجراء آن هم بدون هوشيارى دسترسى پيدا مى‌کند.


کار تحقيقى گزل و آمز. گزل و آمز در سال ۱۹۴۰ رشد حرکات اوليه را از طريق تأکيد بر غلبه در باز شدن (راست شدن) و غلبه در بسته شدن (خم شدن) اندام‌ها، توصيف کردند. آنها به رواج راست شدن و خم شدن اندام‌ها در يک طرف بدن در هر دو طرف و به‌طور مخالف در دست و پا، توجه خاصى مبذول داشتند.


گزل و آمز ملاحظه کردند که جهت رشد و پيشرفت حرکات انتقالى از سر به پا و از مرکز به مجاور يعنى محيط بدن است. اين الگوى رشد بازتابى از پيشرفت هماهنگى عصبى - عضلانى است، لذا يادآور مى‌شويم که متخصصان رشد شروع حرکات انتقالى پايه را مربوط به رشد و توسعهٔ دستگاه عصبى مى‌دانند.


بازگشت. نوع تحليل رشد اوليهٔ حرکات که گزل و آمز به‌کار بردند، برجسته ساختن رشد مهارت است که آن را بازگشت يا پس‌رفت مى‌نامند. کودک ممکن است در حالى که با مهارت جديدى رو به رو شده، مى‌خواهد آن را در حالت بدنى جديد ياد بگيرد به يکى از الگوهاى حرکتى که قبلاً ياد گرفته است بازگردد. از آن گذشته، مهارت تازه اقتضاء مى‌کند تا مرکز ثقل او بالاتر و سطح اتکاء او نسبت به وضعيت قديم کوچک‌تر باشد. کودک در آن وقت از اين مهارت که کمى از حرکات گذشته مشکل‌تر است با به‌کارگيرى حرکت ساده يک‌‌طرفه اندام‌ها و در يک وضعيت ثابت استقبال مى‌کند و پس از اينکه اعتماد به نفس خود را به‌دست آورد از وضعيت حرکت يک‌طرفه يعنى حرکت دست و پاى موافق به وضعيت حرکت دست و پاى مخالف مى‌رسد.