تاريخچه بعضى از مسائلى که در ارتباط با موضعى بودن فعاليتهاى دستگاه اعصاب مطرح بود را بررسى کرديم. گال، راجع به فرنولوژى و رابطه تن و روان در سالهاى ۱۸۱۰، فلورن، اعمال اختصاصى (Action Propre) و اعمال کلى (Action commune) و موضعى بودن کنشهاى مغز در سالهاى ۱۸۲۰، بل، يوهانس، ميولر و هلمهولتز در مورد نيروهاى اختصاصى اعصاب، موضعى بودن کنشها در سلسله اعصاب، بروکا، فريتش و هايتزيگ و ديگران درباره کشف مراکز مغز. ما سير اين روند را تا سالهاى ۱۸۷۰ دنبال کرديم. حال بايد تداوم اين قضايا را پى بگيريم و چگونگى ارتباط بين افراد مهم تاريخ علم و جوّ فرهنگى را نشان دهيم.
اينجا قادر نيستيم تاريخچهٔ صد سال گذشتهٔ روانشناسى فيزيولوژيک و مسائل فيزيولوژى مربوط به مغز و اعصاب را تماماً مطرح کنيم. آن تاريخچه، کتاب جداگانهاى را مىطلبد، بههمان شکل که تاريخچهٔ ادراک و يادگيري، نياز به کتابهاى مجزا دارد. آنچه که مىتوانيم انجام دهيم، اين است که خطوط کلى پيشرفت در اين زمينه را ترسيم کرده، نشان دهيم چگونه تکامل انديشه دربارهٔ پسيکوفيزيولوژى ادراک و عملکرد مغز نه تنها پيشرفت تحقيقهاى در اين زمينه را منعکس مىکند. بلکه عوامل پوياى اجتماعى روانى که طرز تفکر علمى را تحت تأثير خود قرار مىٔهد نيز روش نمائيم.