اصوات گفتاری

اگر در حرف‌های کسی که سرگرم گفتگو با شما است فقط به اصوات گفتارش توجه کنید چه خواهید شنید؟ جواب این است که به‌جای سیلان مداوم گفتار، زنجیره‌ای از طبقات صوتی جداگانه خواهید شنید که واج (phoneme) نام دارند. هر واج معرف طبقه‌ای از اصوات است که از لحاظ فیزیکی متفاوت هستند، اما به‌صورت واج واحدی ادراک می‌شوند. برای مثال، صدای متناظر با اولین حرف واژهٔ ”boy“ یکی از واحدهای واجی است که به‌صورت /b/ نمایانده می‌شود. (توجه شود که هرچند واج‌ها ممکن است متناظر با حروف الفبا باشند، اما در هر حال نه حروف الفبا بلکه اصوات گفتاری هستند.) در زبان انگلیسی، اصوات گفتاری به ۴۰ واج تقسیم می‌شوند.


آدمی می‌تواند صوت‌های واج‌های گوناگون زبان را تشخیص دهد، اما در تشخیص صوت‌هائی که به واج واحدی تعلق دارند چنان کارآمد نیست. برای مثال، صوت متناظر با حرف اول واژهٔ pin را با صوت متناظر با حرف دوم واژهٔ spin در نظر بگیرید (کوپر - Cooper، شنکوایلر - Shankweiler، استادرت - کندی - Studdert - Kennedy، در ۱۹۶۷). این دو صوت به واج /p/ تعلق دارند و برای گوش ما هم صوت واحدی هستند، اما ویژگی‌های فیزیکی متفاوتی دارند. صوت /p/ در واژهٔ pin با دَمش مختصری همراه است، اما در واژهٔ spin چنین نیست (برای درک این نکته سعی کنید هنگام تلفظ این دو کلمه دستتان را به‌فاصلهٔ کمی از دهانتان نگهدارید). بنابراین، طبقات واجی، همچون صافی عمل می‌کنند، به‌این معنی که جریان پیوستهٔ گفتار را به زنجیره‌ای از واج‌های آشنا تبدیل می‌کنند.


هر زبانی سلسله واج‌هائی جدا از سایر زبان‌ها دارد، و این خود یکی از دشواری‌ها در فراگیری تلفظ واژه‌های زبان خارجی است. در هر زبان دیگر ممکن است واج‌هائی باشند که در زبان انگلیسی وجود ندارند. حتی تشخیص این قبیل واج‌ها ممکن است پس از مدت‌های طولانی برای ما میسر شود تا چه رسد به اینکه بتوانیم آنها را تولید کنیم. برای نمونه، دو صوت مختلف /p/ که در زبان انگلیسی متناظر با واج واحدی هستند در زبان هندی متناظر با دو واج متفاوت شناخته می‌شوند. یا تمایزی که در زبان انگلیسی بین دو صوت قائل می‌شویم و آنها را دو واج متفاوت می‌شناسیم ممکن است در زبان‌های دیگر وجود نداشته باشد. مثلاً در زبان ژاپنی دو صوت ”r“ و ”l“ زبان انگلیسی (واج‌های /r/ و /l/) به‌عنوان واج واحدی ادراک می‌شوند.


واج‌هائی که به‌طرز صحیحی با هم ترکیب شوند به‌عنوان واژه ادراک می‌شوند. در هر زبان توالی واج‌ها تابع قواعد خاصی است. مثلاً، در زبان انگلیسی واج /b/ نمی‌تواند در آغاز واژه به‌دنبال واج /p/ بیاید (برای نمونه، سعی کنید واژهٔ فرضی ”pbet “ را تلفظ کنید). تأثیر این قواعد واجی هنگام گوش دادن به گفتار آشکار می‌شود. ادراک زنجیرهٔ واج‌ها وقتی دقیق‌تر است که واج‌ها مطابق قواعد زبان تنظیم شده باشد تا زنجیره‌ای که این قواعد را نقض می‌کند. به‌هنگام گفتار، تأثیر این قواعد بیشتر هم می‌شود. برای نمونه، انگلیسی‌زبان در تلفظ حالت جمع واژه‌های بی‌معنائی که قبلاً نشنیده مشکلی ندارد. دو واژهٔ بی‌معنی ”zuk“ و ”zug“ را در نظر بگیرید. طبق قاعدهٔ ساده‌ای در زبان انگلیسی، برای ساختن حالت جمع واژهٔ ”zuk“ واج /s/ به آخر آن افزوده می‌شود - همان واجی که در آخر واژهٔ ”miss“ می‌شنویم. اما آوردن واج /s/ به‌دنبال واج /g/ خلاف قاعدهٔ زبان انگلیسی است. در این مورد باید از قاعدهٔ دیگری استفاده کنیم که برطبق آن واج /z/ به آخر واژه افزوده می‌شود - همان واجی که در آخر واژهٔ ”fuzz“ می‌شنویم. انگلیسی‌زبان ممکن است از این قبیل قواعد جمع بستن واژه‌ها آگاه نباشد، اما در هر حال مشکلی در به‌کار بردن آنها ندارد. گوئی قواعد ترکیب واج‌ها را ”می‌دانیم“، ولو آنکه آگاهی هوشیارانه‌ای از آنها نداشته باشیم: از قواعدی پیروی می‌کنیم که از بیان آنها عاجز هستیم.

واحدهای واژه‌ای

هنگام گوش دادن به گفتار، واژه‌ها را ادراک می‌کنیم نه واج‌ها را. برخلاف واج‌ها که معنائی ندارند، واژه‌ها واحدهای بامعنائی هستند. اما واژه‌ها یگانه واحدهای زبانی معنی‌دار نیستند، چون پسوندهائی مانند ”ان“ و یا پیشوندهائی مانند ”بی“ نیز از معنی برخوردار هستند و می‌توان با افزودن آنها به واژه‌ها، واژه‌های مرکبی با معانی متفاوت ساخت: مثلاً با افزودن ”ان“ به آخر واژهٔ ”چوپان“ واژهٔ ”چوپانان“ ساخته می‌شود، و با افزودن ”بی“ به اول واژهٔ ”کار“، واژهٔ ”بیکار“ ساخته می‌شود. کوچکترین واحد زبانی را با معنی را واژک (morpheme) می‌نامیم.


بسیاری از واژک‌ها خود واژه محسوب می‌شوند. اکثر واژه‌ها مانند ”خانه“ و ”دویدن“ محتوای اختصاصی دارند، اما واژه‌های معدودی نیز عمدتاً برای بیان حالت دستوری جمله‌ها به‌کار می‌روند. در میان این واژه‌های دستوری یا واژک‌های دستوری (grammatical morphemes) به‌گروهی نیز برمی‌خوریم موسوم به حروف ربط (conjunctives) و حروف اضافه (prepositions)، مانند ”در“، ”به“، ”با“، ”نزد“، ”زیر“. برخی از پیشوندها و پسوندها نیز عمدتاً نقش دستوری دارند. پسوندهای ”ing“ و ”ed“ از این‌گونه واژک‌های دستوری هستند (مانند پسوند ”یم“ و ”ید“ در آخر افعال فارسی ویراستار). پردازش واژک‌های دستوری ممکن است از لحاظ کیفی تفاوت‌هائی با پردازش واژه‌های محتوائی داشته باشد. شواهد نشان می‌دهد که در برخی از آسیب‌های مغزی، کاربرد واژک‌های دستوری بیشتر از کاربرد واژه‌های محتوای لطمه می‌بیند (ظریف - Zurif در ۱۹۹۰). علاوه بر این، بعداً خواهیم دید که تفاوت‌هائی نیز در فراگیری واژک‌های دستوری و واژه‌های محتوائی دیده می‌شود.


مهمترین ویژگی هر واژه مسلماً معنی آن است. هر واژه را می‌توان نامی برای یک مفهوم دانست، و به‌همین دلیل نیز معنی واژه، همان مفهومی است که واژه به‌عنوان نام آن انتخاب شده است. برخی واژه‌ها مبهم هستند چون برای نامیدن چند مفهوم مختلف به‌کار می‌روند. برای نمونه، در زبان انگلیسی واژهٔ ”club“ هم به‌معنی نوعی سازمان اجتماعی (باشگاه) آمده و هم به‌معنی ابزاری برای کتک‌زدن (چماق یا باتون). گاهی ممکن است ما از ابهام واژه آگاه باشیم، مثلاً در مورد معنی واژهٔ ”club“ در جملهٔ ”احمد به ”club“ علاقه‌مند بود“. اما در اکثر موارد، بافت جمله معنی واژه را به‌قدری روشن می‌کند که ما آگاهانه احساس ابهام نمی‌کنیم. مثال: ”دلش می‌خواست به این ”club“ بپیوندد“ به آزمودنی ارائه می‌شد و سپس بلافاصله واژه‌ای به‌عنوان آزمون عرضه می‌گردید و از آزمودنی خواسته می‌شد فوراً آن واژه را با صدای بلند بخواند. نتایج نشان داد که هروقت این واژه ارتباطی با یکی از دو معنی واژه‌ٔ ”club“ داشت (مانند ”گروه“ یا ”زدن“) سریعتر خوانده می‌شد تا مواردی‌که چنین ارتباطی وجود نداشت (مثلاً واژهٔ ”سیب“). این یافته نشان می‌دهد که هر دو معنی واژهٔ ”club“ در جریان فهم معنی جمله فعال شده بودند و هر دو معنی می‌توانستند در نقش نشانه‌ای برای فراخوانی واژه‌های هم‌پیوند با club عمل کنند (تنین‌هاوس - Tanenhaus، لایمن - Leiman، سیدنبرگ - Seidenberg در ۱۹۷۹؛ سوینی - Swinney در ۱۹۷۹).