در بسیاری از موارد، فراموشی اندوخته‌های حافظهٔ درازمدت ناشی از عدم دسترسی به اطلاعات است نه زوال اطلاعات. به‌گفتهٔ دیگر، ضعف حافظه ممکن است بیشتر ناشی از اشکال در بازیابی باشد تا اشکال در اندوزش. (توجه کنید که این عکس آن چیزی است که در حافظهٔ کوتاه‌مدت اتفاق می‌افتد، چون در مورد اخیر فراموشی ناشی از زوال یا جانشینی مطالب است و ظاهراً خطائی در بازیابی رخ نمی‌دهد). بازیابی از حافظهٔ درازمدت شبیه این است که در کتابخانهٔ بزرگی دنبال کتابی بگردیم. پیدا نکردن کتاب الزاماً بدین معنی نیست که آن کتاب در کتابخانه نیست. شاید در جای درستش دنبال آن نمی‌گردید، و یا شاید کتاب درست طبقه‌بندی نشده و درنتیجه قابل دستیابی نیست.


با گذشت زمان، معمولاً به‌جای واژه‌ها، معنی جمله را به‌خاطر می‌آوریم.
با گذشت زمان، معمولاً به‌جای واژه‌ها، معنی جمله را به‌خاطر می‌آوریم.

شواهدی دربارهٔ نارسائی بازیابی

تجارب روزانه، شواهد زیادی در تأیید نارسائی بازیابی به‌دست می‌دهد. برای همه ما اتفاق افتاده که در لحظهٔ معینی نتوانسته‌ایم مطلب یا تجربه‌ای را به‌خاطر آوریم، اما بعداً آن را به‌یاد آورده‌ایم. چندبار پیش آمده که سرجلسهٔ امتحان نتوانسته‌اید نام یا تاریخ معینی را به‌یاد آورید، اما بعد از امتحان آن را به‌خاطر آورده‌اید؟ مثال دیگر، تجربهٔ ”نوکِ زبان بودن“ (tip-of-the-tongue) نام یا کلمه‌ای است که نمی‌توانیم آن را به‌یاد بی‌آوریم (براون - Brown و مک‌نیل - McNeill در ۱۹۶۶). در این مواقع سخت کلافه‌ هستیم تا اینکه پیگردی در حافظه (فراخوانی و کنارگذاشتن واژه‌های نزدیک به واژهٔ موردنظر) سرانجام به بازیابی واژهٔ درست بی‌انجامد.


از نمونه‌های بارزتر نارسائی بازیابی، زنده‌‌شدن گهگاهی خاطره‌ای فراموش‌شده در جریان روان‌درمانی است. هرچند شواهد آزمایشی محکمی در تأیید این مشاهدات در دست نیست، اما همین مشاهدات دست‌کم حکایت از آن دارد که برخی خاطرات به‌ظاهر فراموش‌شده از بین نرفته‌اند و فقط دسترسی به آنها مستلزم پیداکردن نشانه‌های بازیابی (retrieval cues) مناسب است. مقصود از نشانهٔ بازیابی هرچیزی است که بتواند ما را در بازیابی خاطرات کمک کند.


برای اینکه با شواهد محکمتری نشان دهیم که فراموشی احتمالاً ناشی از نارسائی بازیابی است، آزمایش زیر را در نظر بگیرید. از آزمودنی‌ها خواسته شد فهرستی طولانی از واژه‌ها را حفظ کنند - کلماتی از قبیل نام حیوان‌ها (مثلاً سگ، گربه، و اسب)، نام میوه‌ها (از قبیل سیب، پرتقال و گلابی) و نام برخی اثاث خانه، و جز اینها (جدول نمونهٔ مواد مورد مطالعه در بررسی نارسائی بازیابی). در موقع یادآوری، آزمودنی‌ها به دو گروه تقسیم شدند. به‌گروهی آزمودنی نشانه‌های بازیابی از قبیل ”حیوان“، ”میوه“ و جز اینها ارائه شد، اما به‌گروه گواه چیزی ارائه نگردید. میزان یادآوری واژه‌ها در گروهی که نشانه‌های بازیابی دریافت کرده بود بیشتر از گروه گواه بود. در آزمون بعدی، وقتی به‌هر دو گروه نشانه‌های بازیابی ارائه شد، هر دو به یک اندازه توانستند واژه‌ها را به‌یاد بی‌آورند. بنابراین تفاوتی که قبلاً در میزان یادآوری دو گروه مشاهده شده بود، مسلماً ناشی از نارسائی در بازیابی بوده است.


فهرستی که باید به‌خاطر سپرده شود

سگ پنبه نفت
گربه پشم بنزین
اسب ابریشم زغال‌سنگ
گاو ابریشم مصنوعی چوب
سیب آبی دکتر
پرتقال قرمز وکیل
گلابی سبز معلم
موز زرد دندانپزشک
صندلی کارد فوتبال
میز قاشق بیسبال
تختخواب چنگال بسکتبال
مبل تابه تنیس
چاقو چکش پیراهن
تپانچه اره جوراب
تفنگ میخ شلوار
بمب پیچ‌گوشتی کفش


نشانه‌های بازیافتی

حیوان پارچه مواد سوختنی
میوه رنگ شغل
اثاث وسایل آشپزی ورزش
سلاح ابزار پوشاک


ملاحظه می‌کنیم که هرچه نشانهٔ بازیابی مناسبتر باشد کارآمدی حافظه بیشتر است. براساس این اصل معلوم می‌شود چرا معمولاً عملکرد در آزمون بازشناسی (recognition) حافظه بهتر از آزمون یادآوری است. در آزمون بازشناسی از ما خواسته می‌شود بگوئیم آیا چیز معینی را قبلاً دیده‌ایم یا نه (برای مثال از ما می‌پرسند: ”آیا پرویز جوادی هم در عروسی حضور داشت؟“). متن این مادهٔ آزمون، خود نشانهٔ بازیابی بسیار خوبی برای به‌خاطر آوردن مطلب است. از سوی دیگر در آزمون یادآوری، باید ماده‌های حفظ‌شده را با استفاده از حداقل نشانه‌های بازیابی به‌یاد بی‌آوریم (برای مثال، ”نام مردی را که در مهمانی با او آشنا شدید، چه بود؟“). از آنجا که در آزمون بازشناسی در مقایسه با آزمون یادآوری، عموماً نشانه‌های بازیابی بهتری وجود دارد، عملکرد حافظه در آزمون‌های بازشناسی معمولاً بهتر از آزمون‌های یادآوری است (تولوینگ، ۱۹۷۴).