یادگیری و حافظه

زمانی تصور می‌شد که نوزادان نه می‌توانند چیزی بی‌آموزند و نه چیزی را به‌یاد بیاورند. البته چنین نیست و در چند بررسی، شواهدی دربارهٔ توانائی یادگیری و یادآوری نوزادان به‌دست آمده است. در یکی از بررسی‌ها، نوزادانی که فقط چند ساعت از عمرشان گذشته بود یاد گرفتند با شنیدن آهنگ موسیقی یا صدای زنگ اخبار، سرشان را به سمت راست یا چپ بچرخانند. نوزاد برای چشیدن مایع شیرین می‌بایستی سرش را با شنیدن آهنگ موسیقی به‌سمت راست، و با شنیدن صدای زنگ اخبار به‌سمت چپ بچرخاند. نوزادان طی چندکوشش آزمایشی یاد گرفتند بدون خطا سرشان را به سمت درست بچرخانند.


سپس آزمایشگر موقعیت را وارونه کرد، به‌نحوی که حالا نوزادان می‌بایستی در برابر شنیدن آهنگ یا صدای زنگ، سرشان را در جهت عکس آزمایش اول می‌چرخاندند. شیرخوارگان به‌سرعت در این تکلیف جدید نیز مهارت یافتند (سیکلند - Siqueland و لیپسیت - Lipsitt در ۱۹۶۶).


نوزادان در سه ماهگی حافظه‌های نسبتاً خوبی دارند. در یک بررسی، وقتی شیء متحرکی بالای گهوارهٔ نوزادان سه‌ماهه با ریسمانی به‌دست یا پای آنها بسته شد، آنها به‌سرعت کشف کردند که کدام دست یا پایشان شیء متحرک را به‌حرکت درمی‌آورد. هشت روز بعد در همان موقعیت نوزادان توانستند به‌یاد آورند که کدام دست یا پای خود را به‌حرکت درآورده بودند (هین - Hayne، رووی - کولیر - Rovee - Collier، و بورزا - Borza در ۱۹۹۱؛ رووی - کولیر و هین در ۱۹۸۷) (شکل یادگیری آغازین).


یادگیری آغازین
یادگیری آغازین

اگر شیء قابل حرکتی را طوری به‌پای نوزاد اتصال دهند که وی بتواند آن شیء را تکان دهد، نوزاد خیلی زود این ارتباط را کشف می‌کند و شادمانه با حرکت پا آن شیء را تکان می‌دهد. دوماهه‌ها می‌توانند این کار را یاد بگیرند ولی خیلی زود آن را فراموش می‌کنند. سه‌ماهه‌ها چند روز بعد هم می‌توانند حرکت صحیح را به‌یاد آورند.


شگفت‌تر آنکه شواهدی نیز حاکی از آن است که نوباوگان از تجربه‌های قبل از تولد خود در زهدان مادر، چیزهائی آموخته و به‌یاد می‌آورند. قبلاً گفتیم که نوزادان صدای انسان را از صداهای دیگر تمیز داده، آن را بر اصوات دیگر ترجیح می‌دهند. در آزمایشی، نوباوگانی که چند روز از عمرشان می‌گذشت برای آنکه صدای گفتگو یا آواز ضبط‌شدهٔ انسان را بشنوند، محکمتر به پستانک مک زدند، ولی برای شنیدن صداهای غیرگفتاری یا صدای تازه چندان تمایلی به مک‌زدن نشان ندادند (باترفیلد - Butterfield و سایپرستین - Siperstein در ۱۹۷۲). نکتهٔ دیگر آنکه نوزادان صدای ضربان قلب و صدای زنان را بر صدای مردان، و صدای مادر خود را بر صدای زنان دیگر ترجیح می‌دهند، ولی صدای پدر را بر صدای مردهای دیگر ترجیح نمی‌دهند (دوکاسپر - DeCasper و پرسکات - Prescott در ۱۹۸۴؛ دوکاسپر و فایفر - Fifer در ۱۹۸۰؛ برازلتون - Brazelton در ۱۹۷۸). (نگاه کنید به شکل رجحان صداها)


رجحان صداها
رجحان صداها

وقتی مک‌زدن به پستانک موجب شود صدای دلخواه نوزاد، مثلاً صدای مادر، از طریق گوشی پخش شود، نوزاد محکم و محکم‌تر مک می‌زند و به این ترتیب رجحان صوتی از خود نشان می‌دهد.


به‌نظر می‌رسد این ترجیح‌ها ریشه در تجربه‌های صوتی نوزادان در دورهٔ پیش از تولد داشته باشد. به‌کمک میکروفون‌هائی که در زهدان مادر نزدیک سر جنین کار گذاشتند معلوم شد شدت صوت در زهدان نسبتاً زیاد و در حدود صوتی است که در اتومبیل در حال حرکت می‌شنویم (بیرن‌هولز - Birnhols و بناسراف - Benacerrafدر ۱۹۸۳). یکی از عمده‌ترین این اصوات که نوزاد می‌تواند آن را در زمینه‌ای از سروصدا بشنود، صدای ضربان قلب مادر است که ظاهراً برای نوزاک محرک آرام‌بخشی است. در آزمایشی، چند گروه نوزاد در معرض صدای ضربان‌‌های مختلف قلب انسان قرار گرفتند. برای گروهی از آنان نوار صدای قلب با ۸۰ ضربان در دقیقه (در حد ضربان طبیعی قلب که نوزاد در رحم می‌شوند)؛ برای گروه دوم نواری با ۱۲۰ ضربان در دقیقه پخش شد، و برای گروه سوم صوت خاصی پخش نشد. در نوزادانی که در خلال چهار روز آزمایش، صدای ضربان طبیعی قلب را شنیده بودند در مقایسه با نوزدانی که صوت خاصی نشنیده بودند، افزایش وزن بیشتر و گریهٔ کمتر مشاهده شد. نوزادانی که صدای ضربان تندتر را شنیده بودند، آنقدر آشفته و منقلب شدند که محققان مجبور شدند این قسمت از آزمایش را متوقف سازند (سالک - Salk در ۱۹۷۳). بررسی دقیق‌تر نشان داد که پخش نوار صدای ضربان قلب برای نوزادان اثر تقویت‌کننده دارد (دوکاسپر و سیگافوس - Sigafoos در ۱۹۸۳).


در زهدان صدای مادر نیز شنیده می‌شود، و به‌نظر می‌رسد که همین امر علت ترجیح صدای مادر بر اصوات دیگر باشد. شاید شگفت‌تر از همه شواهدی است حاکی از اینکه جنین در زهدان واقعاً یاد می‌گیرد که بعضی از ویژگی‌های صوتی کلمات را تمیز دهد. طی آزمایش بسیار جالبی، زنان در شش هفتهٔ آخر بارداری بخش‌هائی از یک کتاب قصهٔ کودکان را با صدای بلند می‌خواندند. برای مثال، بعضی از آنان ۲۸ بند اول کتاب دکتر سوس (Seuss) به‌نام ”گربه در کلاه“ و بعضی دیگر ۲۸ بند آخر همان قصه را با تغییر واژه‌های اسمی اصلی آن (سگ در مه به‌جای گربه در کلاه) با صدای بلند می‌خواندند. پیش از تولد، هر نوزاد، یکی از داستان‌ها را جمعاً به‌مدت تقریباً سه‌ساعت و نیم شنید.


دو یا سه روز بعد از تولد، به نوزادان فرصت داده شد به پستانک مخصوصی که به سیم دستگاه ضبط میزان مک‌زدن متصل بود (شبیه دستگاهی که در (شکل رجحان صداها نشان داده شده)، مک بزنند. الگوی مک‌زدن نوزاد، دستگاه پخش نوار قصه را روشن یا خاموش می‌کرد. یکی از الگوهای مک‌زدن موجب پخش همان قصه‌ای می‌شد که نوزاد پیش از تولد شنیده بود؛ الگوی دیگری موجب پخش قصه‌ای می‌شد که نوزاد آن را در دورهٔ جنینی نشنیده بود. قصه برای بعضی نوزادان با صدای مادرش و برای برخی دیگر با صدای زنی ناآشنا پخش می‌شد. نتایج نشان دادن که نوزادان داستان‌های آشنا را به داستان‌های ناآشنا ترجیح دادند، حتی در شرایطی که هر دو قصه با صدای ناآشنا پخش می‌شد (دوکاسپر و اسپنس - Spence در ۱۹۸۶).


در مجموع، پژوهش‌هائی که در این بخش دربارهٔ توانائی‌های نوزادان ذکر شد مخالف این دیدگاه است که جهان در نظر نوزاد انبوهی از سروصدا یا شکل‌های بی‌معنی است یا اینکه کودک همانند لوح سفید نانوشته‌ای پا به‌دنیا می‌نهد. واضح است که نوزاد به‌هنگام زادن آمادهٔ درک و فهم واقعیت بیرونی و یادگیری سریع پیوند بین پدیده‌هائی است که برای رشد انسان مهم هستند.