صرفنظر از نگاه کوتاهی که به سوگیریهای احتمالی انگیزشی در اسناد دادن به خود داشتهایم، تا اینجا بحث ما درباره خیرپردازی اجتماعی تقریباً محدود به کارکردهای شناختی یعنی فرآیندهای ادراک و تفکر بوده است. با بحث از مفهوم نگرش که اساسیترین مفهوم در روانشناسی اجتماعی است میتوانیم کارکرد عاطفی یعنی هیجانها و احساسات را نیز به تصویری که از فرد بهعنوان یک پردازنده اطلاعات اجتماعی داریم بیفزائیم.
نگرشها عبارتند از پسندها و بیزاریها، دوست داشتن یا دوست نداشتن موقعیتها، اشیاء، اشخاص، گروهها و هر جنبه مشخصی از محیط، از جمله اندیشههای انتزاعی و خطمشیهای اجتماعی. ما نگرشهای خود را غالباً بهصورت اظهارنظر بیان میکنیم: عاشق پرتقالم، یا نمیتوانم جمهوریخواهان را تحمل کنم. با اینکه نگرشها بیانگر احساسات هستند، با این حال با شناختهای ما و بهویژه با اعتقادات ما درباره اشیاء پیوند نزدیک دارند (پرتقال، ویتامین زیاد دارد، جمهوریخواهان برای اقتصاد کشور مضر هستند). بهعلاوه، نگرشها با اعمالی هم که ما در ارتباط با اشیاء موضوع نگرشهای خود انجام میدهیم پیوند دارند: (هر روز صبح یک پرتغال میخورم، همیشه به دموکراتها رأی میدهم.). بنابراین روانشناسان اجتماعی معمولاً نگرشها را بهعنوان یکی از اجزاء یک نظام سهجزئی مطالعه میکنند که اعتقادات جزء شناختی، نگرشها جزء عاطفی و اعمال جزء رفتاری آن را تشکیل میدهند. تحقیق در زمینه نگرشها متوجه دو مسئلهٔ اصلی بوده است: مسئلهٔ اول مربوط به میزان همسازی بین اعتقادات، نگرشها، و رفتارهای یک شخص است؛ مسئلهٔ دوم با شیوههای تکوین و تغییر نگرشها سروکار دارد.