در اين روش محقق با در نظر گرفتن عواملى شخصاً نسبت به برآورد حجم نمونه يا تعيين درصد مشخصى از جامعه اقدام مىکند؛ مثلاً ۱ يا ۱۰ يا ۲۰ يا ۵۰ درصد جامعه را نمونه قرار مىدهد. طبيعى است هر چه جامعه کوچکتر باشد، اين درصدها بزرگتر خواهد شد و برعکس هرچه جامعه بزرگتر شود، نسبت درصد نمونه کاهش خواهد يافت؛ يعنى بين نسبت درصد حجم نمونه و اندازهٔ جامعه رابطهٔ معکوس وجود دارد. در تخمين حجم نمونه توسط محقق عوامل زير در نظر گرفته مىشود:
۱. حجم و اندازهٔ جامعه که به آن اشاره گرديد.
۲. ميزان تجانس جامعه يا پراکندگى صفت يا صفات در جامعه. يعنى هرچه جامعه از همگونى و يکدستى بيشترى برخوردار باشد و افراد بيشترى داراى صفات مشترک باشند، حجم کمتر نمونه نيز مىتواند معرف باشد؛ يعنى بين ميزان تجانس و همگونى افراد جامعه با حجم نمونه رابطه معکوس وجود دارد. هرچه تجانس بيشتر باشد، حجم نمونه کمتر و هرچه تجانس کمتر باشد حجم نمونه بيشتر خواهد بود. گاه تجانسها آنقدر زياد است که داستان مثبت نمونه خروار مىشود يا حتى با تعداد اندکى مىتوان پى به خصوصيات جامعه برد.
۳. امکانات، مقدورات و زمان. بين اين عوامل و حجم نمونه رابطهٔ مستقيم وجود دارد، يعنى هرچه اينها بيشتر باشند محقق مىتواند حجم نمونه را بيشتر افزايش دهد و هرچه حجم نمونه بيشتر افزايش يابد درجهٔ اعتبار و معرف بودن نمونه براى جامعه افزايش مىيابد.
روش تخمين تا حدى اعتبار دارد ولى هميشه اين ابهام و سؤال باقى مىماند که آيا محقق توانسته است نمونهاى را مورد مطالعه قرار دهد که معرف جامعه باشد؟ و آيا شاخصهاى محاسبه شده از اعتبار لازم براى استنباط آمارى و برآورد پارامترهاى جامعه برخوردار بوده است؟
گاه براى حجم نمونه حدنصابهايى ارائه مىشود که خوب است محقق در تخمين حجم نمونه آنها را در نظر داشته باشد تا حداقلِ حجم نمونه از آن کمتر نشود. حدنصابهاى زير نمونهاى از اين موارد است:
۱. در تحقيق همبستگى حداقل حجم نمونه ۳۰ نفر است.
۲. در تحقيق علّى و آزمايشى حداقل حجم نمونه ۱۵ نفر است.
۳. در تحقيق توصيفى زمينهياب و پيمايشى حداقل حجم نمونه ۱۰۰ نفر است.
۴. در تحقيقاتى که نياز به طبقهبندى جامعه براى نمونهگيرى مىباشد، حداقل نمونه هر طبقه بين ۲۰ تا ۵۰ نفر است.