الگوى حل مسأله به علت فعال و سهيمبودن شاگردان در فعاليتهاى آموزشي، يکى از بهترين الگوهاى تدريس به حساب مىآيد. البته اجراى چنين الگويى بدينمعنى نيست که مسؤوليت کليه امور با شاگردان باشد، بلکه آنان در فرايند آموزش نقشى فعال دارند و بيشتر مفاهيم و نکتههايى را مىآموزند که بر نيازهايشان منطبق باشد. در اين الگو، شاگردان احساس مسؤوليت بيشترى مىکنند و رضايتخاطر بيشترى بدست مىآورند و هنگام موفقيت يا شکست، خود را مسؤول مىدانند، نه معلم را. در اين الگو، رشد شاگرد هدف است، نه محتوا و مفاهيم آموزشي؛ بنابراين، تمام جنبههاى رواني، اجتماعى و سرانجام کل شخصيت شاگردان مورد توجه قرار مىگيرد. شاگردان مطالب آموزشى را براى نمرهگرفتن و امتحان دادن نمىآموزند، بلکه کاربرد معلومات خود را مىدانند و به هنگام مواجهه با مسأله جديد، توانايى حل آن را دارند. آنان احساسات منفى و ضعفهاى خود را قبول مىکنند و از مسؤوليتهاى آموزشى و اجتماعى خود آگاهى بيشترى دارند. به علت ارتباط فعاليتهاى آموزشى با زندگى شاگردان و توجه به انديشه و تفکر در فرايند يادگيري، روح پژوهش و انتقادگرى در آنان پرورش مىيابد.
فارغالتحصيلان چنين الگويى افرادى خلاق و نوآور و پذيراى تغييرات مربوط به فنآورى خواهند بود. اما اجراى چنين الگويى بسيار مشکل است؛ زيرا احتياج به معلمان قوى و باتجربه و پژوهشگر دارد. در چنين الگويي، فعاليتهاى آموزشى به فضا و امکانات و تجهيزات فراوان و فعاليتهاى آموزشى به زمان باز نيازمندند. تعداد شاگردان در هر کلاس بايد بسيار محدود باشد، اگرچه به طور قطع نمىتوان گفت که وجود چند نفر در يک کلاس کافى است. اين تعداد بستگى به توانايى معلم، امکانات مالي، وسايل و روشها و هدفهاى آموزشى دارد، ولى بطور کلي، تعداد شاگردان در هر کلاس نبايد از ۲۰ نفر تجاوز کند.