ارزشيابى هر يک از روش‌هاى جديد ذکر شده، کار آسانى نيست. اغلب سؤال مى‌شود که آيا شاگردان با اين برنامه‌هاى جديد آموزشى بيشتر از شاگردان ديگرى که در کلاس‌هاى کنترل شده سنتى آموزش مى‌بينند، ياد مى‌گيرند؟. در پاسخ مى‌توان گفت: در بعضى از سطوح آموزشي، بعضى از شاگردان بهتر از شاگردانى که در کلاس‌هاى سنتى هستند ياد مى‌گيرند، ولى اين امر در همه سطوح و با هر معلمى صادق نيست. نتايج تحقيقات والکر (Walker) و شافارزيک (۱۹۷۴) (Schaffarzik) نشان مى‌دهد که نتايج آموزش چه سنتى و چه انفرادي، چه با رايانه و چه بدون رايانه مبهم و دوپهلو است. هر برنامه ممکن است در يک جنبه نسبت به برنامه ديگر رجحان داشته باشد. بسيارى از برنامه‌ها در بعضى از جنبه‌ها ممکن است داراى تأثير مشترک باشند. دو عامل محتوا و تأکيد در ميزان يادگيرى شاگردان بسيار مؤثر هستند. مفاهيمى که در برنامه بيشتر مورد تأکيد قرار مى‌گيرد، بيشتر جذب و ياد گرفته مى‌شود. اين نتايج ما را هدايت مى‌کند تا درباره اين سؤال که کدام روش بيشتر مؤثر است، تجديدنظر کنيم. آنچه بيشتر در تحليل روش‌هاى تجديدنظر بايد مورد بررسى قرار گيرد اين است: آيا روش‌هاى جديد مى‌توانند هدف‌هاى آموزشى را بخوبى تحقق بخشند؟ آيا آموزش در محيط مناسب و تشويق کننده انجام مى‌گيرد؟ آيا در اين روش‌ها آموزش واقعاً به صورت انفرادى صورت مى‌گيرد؟ آيا شاگردان از اين روش راضى هستند؟ آيا ارزش‌ها و هدف‌هاى آموزشى معقولند؟ آيا معلمان با اشتياق کار مى‌کنند؟ و سرانجام، آيا آنچه با روش آموزش انفرادى آموخته مى‌شود، باارزش است؟ اين سؤالات ممکن است به معلمان کمک نکند، اما به برنامه‌ريزان و متخصصان آموزشى اين امکان را مى‌دهد که بدانند ادعاهايى که در مخالفت يا موافقت با آنان اقامه مى‌شود، تا چه اندازه با واقعيت انطباق دارد.