مرکز هر سه دايره يکى است و معرف کانون اجتماع مىباشد که از آن نيازها، خواستها، منابع، امکانات، موانع، محدوديتها و غيره منشأ پيدا مىکنند و به تناسب رشد اجتماع، بهتدريج وسيع مىشوند و مانند امواج رشد و گسترش مىيابند. دايرهٔ اول با دايرهٔ بزرگ معرف مجموعه توقعات، نيازها، خواستها، و انتظارات فردى و اجتماعى است. چون خواستها و نيازهاى اجتماع و انسانها بىشمار و روزافزون است و عملاً حدى و مرزى ندارد، حدود اين دايره نقطهچين کشيده شده است تا مفهوم باز بودن و در حال تزايد بودن دامنهٔ خواستها را برساند.
دايرهٔ دوم يا دايرهٔ حد وسط، معرف مجموعهٔ منابع مادي، مالي، علمي، فنى و نيروى انسانى است که اجتماعى در اختيار دارد يا مىتواند داشته باشد. قسمتى از منابع، چون ذخاير طبيعي، افزايش نمىيابد و چه بسا رو به نقصان نيز دارد؛ ولى منابع ديگر، از قبيل ذخاير فنى و علمي، و نيروى انسانى رو به فزونى دارد. اما بههر حال، مجموعهٔ منابعى که در اختيار اجتماع است براى تأمين تمام احتياجات و خواستها تکافو نمىکند و خواهى نخواهى مسئلهٔ اولويت نيازها به ميان مىآيد و پارهاى از توقعات و انتظارات بهعلت کمبود منابع، برآورده نمىشود. بدين جهت است که دايرهٔ مجموعهٔ منابع کوچکتر از دايرهٔ مجموعهٔ خواستها و نيازها رسم شده و در داخل آن قرار داده شده است.
دايرهٔ سوم يا دايرهٔ کوچک، معرف مجموعهٔ موانع و محدوديتهايى است که بر سر راه رشد و توسعه قرار دارد يا مىتواند بهوجود آيد. موانع هم مانند منابع گوناگون هستند. بعضى از موانع، طبيعى هستند مانند طبيعت فيزيولوژيک انسان. ساخت و توانايى مغزى و روانى انسان طورى است که يادگيرى به زمان نياز دارد؛ مثلاً، مطالب سه واحد درس را که آموختن آن حداقل در حدود ۵۰ ساعت تعليم و ۱۰۰ ساعت کار و مطالعه مىطلبد، نمىتوان در يک روز تعليم گنجانيد. بدين ترتيب، عامل نياز به زمان در يادگيرى انسان، يک مانع طبيعى در راه گسترش سريع آموزش بهشمار مىرود، و راه ميانبرى براى از بين برداشتن اين مانع بهنظر نمىرسد؛ ولى موانع ديگرى وجود دارد که مىتوان اثر آنها را خنثى کرد. بُعد جغرافيايى در آموزش و پرورش از جمله اين قبيل موانع بهشمار مىرود. در گذشته، فاصلهٔ مکانى از جملهٔ موانعى بود که راه را بر گسترش آموزش و پرورش در نقاط دوردست، بهخصوص براى روستاها، دشوار مىساخت. ولى امروزه، با پيشرفت تکنولوژى و امکاناتى که رسانهها و وسايل ارتباط جمعى و همچنين وسايل آموزشى فراهم آوردهاند، مىتوان اثر بُعد مکانى را تقريباً از ميان برداشت.
با پيشرفت علم و دانش و رشد و توسعه اجتماع، بعضى از موانع و محدوديتها از ميان مىرود، پارهاى همچنان باقى مىماند، برخى بزرگتر و دشوارتر مىشود، و بالاخره بعضى موانع جديد بهوجود مىآيد. آنچه مسلم است بايد در برنامهريزي، واقعيت وجود اين موانع و محدوديتها را شناخت و با توجه به آنها، محدوده امکانات و مقدورات را مشخص ساخت. محدودهٔ امکانات و مقدورات در حد فاصل بين مجموعهٔ منابع و مجموعهٔ موانع و محدوديتها قرار گرفته است. اين محدوده که بهنام حوزهٔ امکانات ناميده مىشود، به شکل تاجى بين دو دايرهٔ دوم و سوم که به ترتيب معرف مجموعهٔ منابع و مجموعهٔ موانع هستند، نشان داده شده است. طبق اين مدل هر قدر دامنهٔ منابع وسيعتر شود، حوزهٔ امکانات نيز بزرگتر مىگردد و همچنين، هر قدر از موانع و محدوديتها کاسته شود، ميدان عمل، و مقدورات بازتر مىگردد. برعکس، هر قدر فاصلهٔ بين منابع و محدويتها کمتر شود، حوزهٔ امکانات و ميدان عمل نيز تنگتر مىشود.
در اين ميان، موقعيت و نقش راهبرد يا استراتژى چيست؟ راهبرد يا خط مشي، مجموعه تدابيرى است که با استفاده از پارهاى منابع، و بر کنار ساختن بعضى موانع و محدوديتها، ما را به تعدادى از هدفها و خواستها مىرساند. بدين جهت، راهبرد بستگى به نوع خواست و هدف، نوع منابع و امکانات، و نوع موانع و محدوديتها دارد، و از آنها مستقل نيست. در مدلى که در شکل (تجسم مدلى که حوزهٔ امکانات را در حد فاصل بين مجموعهٔ منابع و مجموعهٔ موانع مىپندارد.) نشان داده شده است، راهبردها بهصورت شعاعها يا خطوط اثر آوند نشان داده شدهاند که از مرکز مشترک دايرههاى رشد که معرف کانون اجتماع است منشأ مىگيرند و دايرههاى رشد را به قطاعهايى تقسيم مىکنند. بدين ترتيب، بسته به استراتژىهايى که بهکار برده مىشود، اولويت بين هدفها و خواستها مشخص مىگردد و معلوم مىشود به چه منابعى نياز است، چه موانع و محدوديتهايى بر سر راه قرار دارد، و محدودهٔ امکانات و مقدورات چيست.