مدل کرا ـ تين‌برگن - باس ابتدا به سال ۱۹۶۲ توسط کرا و تين‌برگن عرضه شد و پس از آن به سال ۱۹۶۵، توسط تين‌برگن و باس ترميم شد و تکامل يافت. مدل مزبور از نوع مدل‌هاى برآورد نيروى انسانى است که توسعهٔ آموزش و پرورش را به توسعهٔ اقتصادى وابسته مى‌سازد و شامل يک رشته فرمول است که هدف آنها تعيين کردن تقاضا يا نياز به نيروى کار تحصيل‌کرده است. بدين معنى که تعداد تحصيل‌کرده‌ها و محصلان را با توجه به ميزان رشد و توسعهٔ اقتصادى محاسبه مى‌کند. در محاسبات اين مدل فقط به تعداد محصلان دورهٔ دبيرستان و دانشگاه تکيه شده؛ زيرا، تحصيلات دوره ابتداى تنگنايى براى توسعه تعليمات دبيرستانى تلقى نشده است. طول دورهٔ زمانى برنامه‌ريزى يا مراحل رشد برابر با طول دورهٔ تحصيلى دبيرستانى و دانشگاهي؛ يعني، ۶ سال در نظر گرفته شده است. به‌طور کلي، در مدل اصلى هفت متغير (شش متغير داخلى و يک متغير خارجي) و دوازده ضريب به‌شرح زير به‌کار گرفته شده‌اند:


V = حجم کل توليد (درآمد) ملى.
N۲ = تعداد کارکنان با تحصيلات دبيرستاني.
N۳ = تعداد کارکنان با تحصيلات دانشگاهي.
n۲ = تعداد دانش‌آموزان دورهٔ دبيرستان.
n۳ = تعداد دانشجويان دوره‌هاى دانشگاهي.
m۲ = تعداد ديپلمه‌هايى که در شش سال قبل وارد بازار کار شده‌اند.
m۳ = تعداد افرادى که پس از اتمام دورهٔ دانشگاه در شش سال قبل وارد بازار کار شده‌اند.
v۳ , v۲ = معکوس بهره‌ورى يا توليد سرانه کارکنانى که به ترتيب تعليمات دبيرستانى و دانشگاهى داشته‌اند.
λ۳ , λ۲ = اُفت کارکنان ديپلمه و کارکنان با تعليمات دانشگاهي.
μ۲ μ۳ = نسبت فارغ‌التحصيلان به محصلان در دبيرستان و دانشگاه در پايان دورهٔ برنامه قبل (۱ - t).
α۲ , α۳= نسبت تعداد افرادى که با داشتن ديپلم يا مدرک دانشگاهى از بين فارغ‌التحصيلان دوره‌هاى مزبور وارد بازار کار مى‌شوند.
y۳ = نسبت تعداد ديپلمه‌هايى که وارد دانشگاه مى‌شوند بر حسب تعداد دانشجويان در پايان دورهٔ برنامه (t).
s۳ = اُفت دانشجويان بر حسب ميزان دورهٔ برنامه قبل (۱ - t).
π۲ , π۳ = نسبت معلم به محصل در دورهٔ دبيرستان و دانشگاه.


متغيرها و ضرايب فوق در شش معادله به‌شرح زير به‌کار رفته‌اند:


۱. Nt۲ = v۲ Vt


۲. Nt۲ = (۱ - λ ۲)N۲t-۱ + m۲


۳. m۲t = α۲۲ n۲t-۱ - y۳ n۳t + s۳ n۳t-۱)


۴. m۳t = α۳μ۳ n۳t-۱


۵. N۳t = (۱-λ۳) N۳t-۱ + m۳t


۶. Nt۳ = v۳ Vt + π۲ n۲t + π۳ n۳t


مفهوم معادلات فوق به ترتيب بدين قرار است:


معادله۱: جمعيت اشتغال ديپلمه فقط براى کار توليدى به‌کار گرفته مى‌شود و بايد به تناسب حجم توليد و رشد درآمد ملى افزايش يابد.


معادله ۲ و ۵: جمعيت اشتغال يا نيروى کار شامل کسانى است که از دورهٔ زمانى قبل در آن بوده‌اند، به انضمام کسانى که طى دورهٔ شش سالهٔ برنامه به آن پيوسته‌اند. فرض بر اين است که تعدادى از آنها به نسبت λ۲ و λ۳ به‌علت مرگ و مير و بازنشستگى از گروه کار خارج شده‌اند.


معادله ۳: تعداد ديپلمه‌هاى جديد که به نيروى کار پيوسته‌اند، مساوى است با تعداد دانش‌آموزان دبيرستانى دورهٔ زمانى قبل، منهاى تعدادى که به دانشگاه رفته‌اند، با در نظر گرفتن اُفت و ضريب اشتغال.


معادله ۴: تعداد تحصيل‌کرده‌هاى دانشگاهى جديد که به نيروى کار پيوسته‌اند، مساوى است با تعداد دانشجويان دورهٔ زمانى قبل، با در نظر گرفتن ضريب اشتغال.


معادل ۶: تعداد کارکنانى که تحصيلات دانشگاهى دارند شامل کسانى است که به کار اشتغال يافته‌اند (که بايد متناسب با حجم توليد باشد). به‌علاوه، آنهايى که به تدريس و تعليم در دوره‌هاى دبيرستانى و دانشگاهى رو آورده‌اند (که بايد به تناسب تعداد دانش‌آموز و دانشجو باشد).


مدل کرا - تين‌برگن - باس، براى محاسبات توسعه آموزشى کشورهاى مختلفى از جمله اوگانادا (Uganda) در آفريقا، هندوستان، ترکيه، اسپانيا، يونان، ايتاليا و اخيراً نيز توسط دکتر ستوهى (۱۹۷۵) در ايران مورد استفاده قرار گرفته است.


مدل فوق، ضمن آنکه ساده‌تر از مدل عرضه و تقاضاى نيروى انسانى است که قبلاً توضيح داده شد، و به آمار و اطلاعات محدود‌ترى نيازمند است و امتيازات ديگرى نيز دارد و بدين جهت از طرف عده‌اى از اساتيد فن تعريف شده است، ولى خالى از عيب و نقص نيست و برخى از صاحب‌نظران سرشنان اقتصاد آموزش و پرورش از جمله بلوک (Balogh) و سن (Sen) آن را به شدت انتقاد کرده‌اند. سن اظهار داشته است که مدل فوق عيناً مدلى است که مى‌تواند براى تعيين مقدار کالاهاى سرمايه‌اى براى توسعهٔ اقتصادى به‌کار گرفته شود. به‌عبارت ديگر، اگر n۲ و n۳ را به جاى تعداد شاغلان و کارکنان تحصيل‌کرده دبيرستانى و دانشگاهي، مقدار کالاهاى سرمايه‌اى فرض کنيم که اولى تماماً براى توليد کالاهاى مصرفى و دومى هم براى توليد کالاهاى مصرفى و هم توليد کالاهاى سرمايه‌اى به‌کار گرفته مى‌شود، مدل فوق را مى‌توان به آسانى براى برآورد کردن نياز به کالاهاى سرمايه‌اى مورد استفاده قرار دهيم. از جمله انتقادات مهمى که بنا بر نوشته سن بر اين مدل وارد است، مسئلهٔ يادگيرى ضمن کار است. يک فرق عمده بين ماشين و کارگر به‌عنوان کالاهاى سرمايه‌اى اين است که ماشين ضمن کار چيزى ياد نمى‌گيرد و حال آنکه کارگر فرا مى‌گيرد. به‌عبارت ديگر، در مورد ماشين فقط با مسئلهٔ استهلاک رو به‌ رو هستيم ولى بهره‌ورى و قدرت توليد کارگر به‌علت فراگيرى و کسب مهارت ضمن کار تا مدتى افزايش مى‌يابد. به‌همين علت است که کرايه ماشين‌هاى کهنه ارزان است ولى حقوق کارگر به تناسب تجربهٔ وى بالا مى‌رود. يکى از نقاط ضعف عمدهٔ مدل فوق اين است که بهره‌ورى يا قدرت توليد سرانه کارگر را ثابت پنداشته و به‌مسئلهٔ يادگيرى ضمن کار و افزايش تبحر و مهارت کارگر توجهى نکرده است.