اين مدل که در اينجا به جريان شاگرد ناميده خواهد شد، از طرف انستيتو بين‌المللى برنامه‌ريزى آموزش و پرورش (International Institute of Educational Planning - IIEP) يونسکو توسط دکتر ج.د. چسواس (J.D. Chesswas) تهيه شده است. مدلى است بسيار ساده از نوع مدل‌هاى بسته که به رياضياتى فقط در حدود چهار عمل اصلى نياز دارد. آمار و اطلاعاتى کهدر اين مدل به‌کار گرفته مى‌شود نسبتاً مقدماتى است و کم و بيش در دفاتر آموزشى موجود است. روى‌هم رفته، مدل جريان شاگرد، مدلى است بسيار ساده ولى دامنهٔ عمل و استفاده آن نيز محدود است و بيشتر براى محاسبات عددى و مقدارى (کمّي) در سطح حوزه‌هاى مدارس و بخش‌هاى آموزشى به درد مى‌خورد.


زير بناى مدل جريان شاگرد در نمودار جريان شاگرد و تعداد شاگردان کلاس‌هاى مختلف در سال‌هاى پى‌درپي، هم‌چنين فارغ‌التحصيلان دورهٔ ابتدايى نشان داده شده است. آمارى که در نمودار جريان شاگرد به‌کار گرفته شده است معمولاً در دفاتر آمار آموزشى يافت مى‌شود و شامل تعداد دانش‌آموزان دختر و پسر در کلاس‌هاى مختلف يک دوره تحصيلي، و هم‌چنين فارغ‌التحصيلان آن دوره طى سنوات متوالى است.


به‌طورى که نمودار جريان شاگرد نشان مى‌دهد، در کلاس اول سال (۶-) تعداد ۴۱۳۹۴ شاگرد و در کلاس دوم سال بعد، يعنى سال ۵ -، تعداد ۳۵۲۰۰ شاگرد وجود داشته است. بديهى است اکثريت زياد شاگردان کلاس دوم در سال (۵-) از شاگردان کلاسم اول در سال (۶-) تأمين شده است. ولى تعدادى از آنها نيز احتمالاً از مردودين کلاس دوم سال قبل يا از انتقالى‌هاى مدارس حوزه‌ها يا بخش‌هاى ديگر آموزشى هستند. اگر اين دو گروه را در نظر نگيريم و فرض کنيم که تمام شاگردان کلاس دوم يک سال از شاگردان کلاس اول سال قبل تأمين شده باشند، در اين صورت مى‌توانيم بگوئيم که ۸۵ درصد دانش‌آموزان کلاس اول (سال ۶-) در سال بعد (سال ۵-) به کلاس دوم راه يافته‌اند.


بر اساس پيش فرض بالا، اگر نسبت قبول‌شده‌هاى هر کلاس را که در سال بعد به کلاس بالاتر رفته‌اند حساب کنيم، نسبت‌هايى که در چهارخانه‌هاى کوچک روى خطوط مورب نمودار جريان شاگرد نوشته شده‌اند به‌دست خواهد آمد. نسبت‌هاى مزبور بين کلاس اول تا ششم از يک (صد در صد) کوچک‌تر است ولى بين کلاس ششم و هفتم از يک بيشتر شده است. علت اين امر شايد اين باشد که چون کلاس هفتم کلاس نهايى دوره ابتدايى است (در نظام آموزشى فرض مدل مورد بحث، دوره ابتدايى هفت ساله منظور شده است)، بنابراين، تعداد مردودين سال قبل و انتقالى‌ها زياد هستند و در نتيجه تعداد شاگردان کلاس هفتم از شاگردان کلاس ششم سال قبل تجاوز مى‌کند و بدين ترتيب، نسبت بين اين دو از عدد يک بيشتر مى‌شود.


البته، تعداد فارغ‌التحصيلان هر سال به تعداد دانش‌آموزان کلاس نهايى همان سال بستگى دارد؛ مثلاً، در سال (۶-) تعداد فارغ‌التحصيلان ۷۱۹۴ نفر بوده است که از ميان ۹۶۱۷ دانش‌آموز کلاس هفتم موفق شده‌اند و ۸/۷۴ درصد آنها به‌شمار مى‌آيند.


اين نسبت که در چهارخانه کوچک افقى که کلاس هفتم سال (۶-) را به فارغ‌التحصيلان همان سال متصل مى‌سازد، نوشته شده است. از نظر برنامه‌ريزى دانستن نسبت بين پذيرفته‌شدگان يک دورهٔ تحصيلى و فارغ‌التحصيلان پايان آن دوره لازم است؛ زيرا اگر اين نسبت را ندانيم نمى‌توانيم تعداد شاگردانى را که براى به‌دست آوردن نيروى انسانى مورد نظر لازم است، محاسبه کنيم. ضمناً بسيارى از اوقات در آزمون‌هاى نهايى يک دوره علاوه بر شاگردان رسمي، تعدادى داوطلب متفرقه نيز شرکت مى‌جويند و بدين جهت نسبت فارغ‌التحصيلان به شاگردان رسمى نمى‌تواند معرف واقعيت توفيق‌يافتگان آنها باشد. بدين دليل بايد در تعيين اين قبيل نسبت‌ها، تعداد فارغ‌التحصيلان دانش‌آموزان رسمى و غير رسمى را تفکيک کرد.


هدف اصلى اين مدل آن است که نسبت دقيق پذيرفته‌شدگان اول يک دورهٔ تحصيلى را با تحصيل‌کردگان آن در پايان دوره به‌دست آورد؛ يا به‌ عبارت ديگر، نسبت تعداد نفراتى را که از يک سو وارد مسير آموزش مى‌شوند و از سوى ديگر خارج مى‌گردند تعيين کند، تا بر مبناى آن بتواند نيروى انسانى تعليم يافته که به مدارج عالى‌تر آموزش راه خواهند يافت يا وارد بازار کار خواهند شد و هم‌چنين ملازمات آموزشى آنها را از نظر معلم و مدرسه و وسايل و غيره تعيين و محاسبه و پيش‌بينى کند.


به‌دست آوردن چنين نسبت‌هايى مستلزم بررسى آمار سنوات متوالى طى يک زمان نسبتاً بلند و طولانى است؛ زيرا اگر به آمار دوره‌هاى کوتاه قناعت کنيم ممکن است نسبت‌هاى به‌دست آمده داراى اعتبار و پايايى لازم نباشد. چون نسبت‌هايى که در سال‌هاى مختلف به‌دست آمده داراى اعتبار و پايايى لازم نباشد. چون نسبت‌هايى که در سال‌هاى مختلف به‌دست مى‌آوريم کم و بيش فرق مى‌کند، بايد روند و حد متوسط آنها را طى چند سال محاسبه کنيم. يکى از راه‌هاى محاسبهٔ حد متوسط نسبت‌هاى ارتقاء دانش‌آموزان اين است که نسبت مجموع دانش‌آموزان يک کلاس را در چند سال، مثلاً از سال (۶-) تا (۱-) با تعداد دانش‌آموزان کلاس بالاتر در سال‌هاى (۵-) تا سال صفر (سال مبداء) بسنجيم. اين روش در زير نمودار جريان شاگرد نشان داده شده است؛ مثلاً، مجموع دانش‌آموزان کلاس اول در سال‌هاى (۶-) تا (۱-) ۲۷۸۲۹۳ نفر است و مجموع دانش‌آموزان کلاس دوم در ساله‌هاى (۵-) تا (۰) تعداد ۲۴۷۰۱۴ نفر مى‌باشد نسبت بين اين دو ۸/۸۸ درصد است. به‌همين ترتيب، مجموع دانش‌آموزان کلاس دوم در سال‌هاى (۶-) تا (۱-) ۲۳۱۲۶۴ نفر و تعداد دانش‌آموزان کلاس سوم در سال‌هاى (۵-) تا (۰) تعداد ۲۰۷۳۸۷ نفر است که نسبت بين آن دو ۷/۸۹ درصد مى‌شود. نسبت بيت دانش‌آموزان کلاس سوم و چهارم ۸/۹۳ درصد، بين دانش‌آموزان کلاس چهارم و پنجم ۱/۷۳ درصد، بين دانش‌آموزان پنجم و ششم ۵/۹۲ درصد، بين دانش‌آموزان ششم و هفتم ۱۰۴/۱ درصد و بين دانش‌آموزان هفتم و فارغ‌التحصيلان آن ۷۵ درصد است.


اگر خط موربى که در کلاس اول را در سال (۶-) به کلاس هفتم در سال (۰) متصل مى‌کند دنبال کنيم چنين به‌نظر مى‌رسد که از ۴۱۳۹۴ دانش‌آموز کلاس اول ۳۵۲۰۰ نفر به کلاس دوم رفته‌اند، ۳۱۲۶۲ به کلاس سوم رسيده‌اند، ۲۸۹۳۹ نفر به کلاس چهارم راه يافته‌اند، ۲۰۴۰۴ نفر به کلاس پنجم، ۱۹۲۳۷ نفر به کلاس ششم، و بالاخره فقط ۱۹۴۷۲ نفر به کلاس هفتم ارتقاء يافته‌اند. ولى حقيقت امر غير از اين است؛