آفتاب

به خاطر کمبود محبت به دامان ِ پسر همسایه گریختم!

به خاطر کمبود محبت به دامان ِ پسر همسایه گریختم!

زن جوان که به دلیل بی مهری ها همسرش به دامان چرب زبانی های پسر همسایه گریخته بود از چگونگی رابطه اش میگوید.

به گزارش آفتاب، زن جوان که برای طرح شکایت از جوان 25 ساله ای که برای او ایجاد مزاحمت کرده بود در دادگاه حضور داشت این گونه قصه زندگی اش را تعریف کرد و گفت: بومی این شهر نیستم و از استان دیگری به دلیل شغل همسرم این جا زندگی می کنم.
فکر می کردم رابطه عاطفی با پسر همسایه مادرم می‌تواند خلاء های موجود در زندگی ام را جبران کند اما بر اثر ناآگاهی اجتماعی درگیر رابطه غیراخلاقی و غیرمنطقی شدم به طوری که اکنون همین موضوع به مهم ترین مشکل زندگی ام تبدیل شده است. من با ندانم کاری و اشتباهاتم زندگی خود و آینده فرزند خردسالم را نابود کرده ام.زن جوان گفت:دوران نوجوانی یکی از جوانان روستا به خواستگاری ام آمد اما او جوانی بی مسئولیت بود و هیچ توجهی به من نداشت.
او برای کارگری به استان دیگری می‌رفت و در این مدت نیز سراغی از من نمی گرفت و هر چند ماه یک بار به روستا باز می گشت. کم کم از دختران دیگر روستا شنیدم که او در همان جایی که کار می‌کند عاشق دختر دیگری شده است.این گونه بود که اختلافاتی بین ما شروع شد و من حدود یک سال بعد و در دوران عقد از او جدا شدم.بعد از آن همه به چشم زنی مطلقه به من نگاه می کردند تا این که شش سال قبل ایمان به خواستگاری ام آمد.
این بار نیز پدرم بدون آن که نظرم را بپرسد مرا پای سفره عقد نشاند در حالی که هیچ شناختی از او نداشتم. مدت کوتاهی بعد از برگزاری مراسم عقد راهی یکی از روستاهای حاشیه شهر بیرجند شدیم تا زندگی مشترکمان را در آن جا آغاز کنیم. وقتی در آن جا ساکن شدیم تازه فهمیدم که بسیاری از اهالی آن محله اعتیاد دارند و از راه خرده فروشی مواد مخارجشان را تامین می کنند. آن جا بود که متوجه شدم همسرم نیز نه تنها معتاد است بلکه هیچ شغلی ندارد. دیگر چاره ای نداشتم و نمی توانستم برای دومین بار طلاق بگیرم سعی کردم با این شرایط کنار بیایم و به زندگی ام ادامه دهم در حالی که صاحب فرزند شده بودم. در این شرایط فحاشی ها و کتک کاری های شوهرم نیز غیر قابل تحمل شده بود.
حدود یک سال قبل در پی رفت و آمد به خانه مادرم با پسر همسایه آن ها که پنج سال از من کوچک تر بود آشنا شدم. او که درجریان اختلافات من و همسرم قرار گرفته بود تشویقم می کرد تا از همسرم طلاق بگیرم و به عقد موقت او دربیایم و من هم که فریب چرب زبانی هایش را خورده بودم با حالت قهر خانه و زندگی ام را ترک کردم و در منزلی که او برایم اجاره کرده بود ساکن شدم تا بتوانم از همسرم طلاق بگیرم اما مدتی بعد فهمیدم که فریب خورده ام و او نیز مانند همسرم معتاد و بیکار است. حالا که به این رابطه غیراخلاقی پایان داده ام او با مزاحمت ها و تهدیدهایش روزگارم را سیاه کرده است. اگر چه اکنون پشیمانم اما کاش ...
منبع،فارس
کد N2094636

وبگردی