به گزارش خبرنگار ایلنا، نخستین نشست از سلسله گفتگوهای پژوهشی تاریخ شفاهی تئاتر ایران با حضور علی منتظری، هوشنگ توکلی و مجید جعفری ظهر امروز (۳۰ بهمن) در تئاترشهر برگزار شد.
راهاندازی جشنواره تئاتر دانشگاهی با تنها سه اثر
علی منتظریدر این نشست با اشاره به اینکه اولین دوره جشنواره تئاتر دانشگاهی به همت و ایده او در سال ۶۴ و در جهاد دانشگاهی برگزار شد، گفت: برای دوره اول جشنواره تئاتر دانشگاهی فقط سه اثر داشتیم یک اثر هم دعوت کردیم به عنوان مهمان ویژه که تئاترش را روی صحنه بیاورد. از مجید جعفری هم خواهش کردیم آنتیگونه را برای شرکت کنندگان جشنواره اجرا کند. آن روزها من آنقدر از مجید جعفری خوشم نمیآمد که اگر در خیابان میدیدمش از آن سوی خیابان رد میشدم! بههرحال ایشان آمد و شب برای مهمانان جشنواره نمایشاش را برگزار کرد و جشنواره فوقالعاده سر و صدا کرد.
رئیس مرکز هنرهای نمایشی در دهه ۶۰ ادامه داد: برای اولین بار بعد انقلاب ۱۱ کتاب تئاتر باهم منتشر شد که امری بیسابقه بود چون همه کتابفروشیها بسته بود، فیلم و زینک و کاغذ نبود در دوران جنگ بودیم و کتابفروشیها را خاک گرفته بود...
مدیریت فرهنگی خشنی در دهه ۶۰ حاکم بود
هوشنگ توکلیهم در ادامه صحبتهای او یادآوری کرد: دهه ۶۰ تیرهترین دوران برای فرهنگ و هنر است و مدیریت فرهنگی خشنی در آن دوره حاکم بود. آن جشنواره باعث شد راهی که در حوزه فرهنگ و هنر پیاده شده بود، بشکند و روزنه امیدی ایجاد شود همین روزنه باعث شد وقتی آقای علی منتظری بعدها به مرکز هنرهای نمایشی آمد فضا از حالت مرده تکان بخورد. اگرچه این اتفاقها آن سالها به پایههای اصلی تئاتر آسیب زیادی وارد کرد اما اگر آن دوران و جوانیها نبود، شاید الان مشکلات بیشتری داریم.
منتظریدر ادامه گفت: من آن سالها دانشجویی جوان در دانشگاه بودم که به جهاد دانشگاهی پیوستم و مراحلی را طی کردم و بعد آن، جشنواره تئاتر دانشگاهی را راه انداختم؛ آنهم با بضاعت اندک. آن زمان در دانشگاه یک گروه سیاسی بیشتر نبود: انجمن اسلامی دانشجویان و در کنارش نهاد تازه تاسیس جهاد دانشگاهی پا گرفت. دورهای که اوج فعالیتهای تروریستی و جنگهای قبیلهای در مرزها و جریانهای سیاسی حاد و خشن در کردستان شکل گرفته بود درحالیکه بنا نبود اینطور شود.
او ادامه داد: قرار بود همه کنارهم با هر عقیدهای زندگی کنند اما ناگهان دستها رفت روی ماشهها و رنگها عوض شد و از همانجا ایجاد فضای بسته امنیتی شروع شد و لذا همه از بغل دستی خودشان هم میترسیدند. در همین فضا دانشگاه باز شد و فعالیت فرهنگی آن چنانی نبود. در این شرایط هدف ما در راهاندازی جهاد دانشگاهی، انجام فعالیت پژوهشی و فرهنگی بود و هنوز هیچ نفسکشی نبود که ما جشنواره دانشگاهی را راه انداختیم و فوقالعاده اثرگذار شد. مثلا همین ۱۱ کتاب را منتشر کردیم. دورههای بعدی جشنواره بهتر شد و ادامه داشت تا ۱۵ دوره به همین منوال پیش رفت تا اینکه بعد دوستان اصلاحطلب در وزارت علوم مدعی آن شدند و ما رهایش کردیم درحالیکه کپی رایت آن متعلق به جهاد دانشگاهی بود.
سال ۶۶ بازنشستگیهای اجباری اساتید، بیپولی و نبود چشمانداز، تئاتر را رو به مرگ برده بود
منتظری یادآور شد: سال ۶۶ آقای حاج سیدجوادی معاون هنری وقت ارشاد در جهاد دانشگاهی آمد پیش من که مسئولیت فرهنگی جهاد را به عهده داشتم و گفت آقای خاتمی در نظر دارد شما مسئولیت تئاتر کشور را بپذیری. شش ماه ایشان رفت و آمد و من جواب نمیدادم تا اینکه آخر تسلیم شدم. آنهم بهخاطر اینکه آقای خاتمی را یکجا دیدم و ایشان گفت چقدر ناز میکنی و... بنابراین مسئولیت را پذیرفتم.
او با بیان اینکه در همین ایام آقای خاتمی به عنوان وزیر ارشاد با اینکه زیاد به جشنواره تائتر دانشگاهی میآمد اما خیلی به جشنواره تئاتر فجر سر نمیزد، گفت: وقتی من به مرکز هنرهای نمایشی آمدم دیگر چیزی از تئاتر نمانده بود یا اگر هم بود خیلی رو به مرگ بود و همه ناامید و خسته از کلنجارها بودند؛ اتفاقاتی مثل بازنشستگیهای اجباری اساتید، بیپولی و نبود چشمانداز آیندهو...
منتظری ادامه داد: وقتی من به مرکز آمدم علاقه و دلبستگی زیادی به تئاتر داشتم، پیش از آن ایجاد کننده جشنواره دانشگاهی بودم و دوستان و ارتباطاتی پیدا کرده بودم مثل آقای ناظرزاده و دیگران. بعد هم کینههای بیجایم به آقای جعفری و برخی دیگر و بدبینی و عدم شناختم به برخی افراد هم اصلاح شده بود. همین موقعها بود که آقای جعفری کسی را آورد کنارم و گفت ایشان دکترای تئاتر از سوربن فرانسه دارد و حکم استخدام ایشان را در جهاد دانشگاهی زدم؛ آن فرد آقای محمود عزیزی بود.
مجید جعفریتوضیح داد: آقای محمود عزیزی آمده بود ایران. من به آقای منتظری معرفیاش کردم و ایشان استخدام جهاد دانشگاهی شد.
ستاد برگزاری اولین دوره جشنواره تئاتر فجر متشکل از چه نهادهایی بود؟
علی منتظریادامه داد: اما پیش از اینها و در سال ۶۱ آقای طاها عبد خدایی از من دعوت کرد و گفت میخواهیم جشنوارهای برای پیروزی انقلاب برگزار کنیم؛ در واقع از من به عنوان نماینده جهاد دانشگاهی، روزنامههای کیهان و اطلاعات، صداوسیما، بنیاد شهید، اداره عقیدتی سیاسی ارتش و ... دعوت کرد که به عنوان ستاد برگزاری اولین دوره جشنواره تئاتر فجر فعالیت کنیم.
او یادآور شد: من مسئول روابط عمومی نخستین دوره جشنواره تئاتر فجر شدم که افتتاح آن با قرائت پیام آقای میرحسین موسوی از سوی من بود. درواقع از سال ۶۱ با جشنواره تئاتر فجر و طاها عبدخدایی رئیس قبل از خودم در مرکز هنرهای نمایشی، ارتباطهایی داشتم و در مرکز رفت و آمد داشتم. همه اینها باعث شد قرعه ریاست مرکز به نام من بخورد و از شهریور ۶۶ تا اردیبهشت ۷۱ رئیس مرکز هنرهای نمایشی باشم.
جز محمود عزیزی، کسی را با خود به مرکز هنرهای نمایشی نیاوردم
منتظریبا بیان اینکه «من خودم را فردی میدانستم که تربیت شده این انقلاب است و باید مدیریتی نشان دهد که تراز این انقلاب با ادعای استقلال و برابری باشد» گفت: برای اینکه خودم را زیرپای خودم له کنم اول میز ریاست را از اتاقم فرستادم بیرون، گفتم این میز خطرناک است و آدم را گول میزند.
رئیس اسبق مرکز هنرهای نمایشی با اشاره به اینکه «ما خیلی چیزها را از اجتماع یاد میگیریم که خوب است یا بد» گفت: یکی از چیزهایی که از کلام هنرمندان میشنیدیم این بود که از کسانی که رئیس و مدیر بودند و قرار بود خدمت کنند اما برعکس شده بود و بقیه به او خدمت میکردند، متنفر بودند یا رفتارهای متفرعنانه و متکبرانه و برخورداریهای نادرست این مدیران، دلزدگی ایجاد میکرد.
منتظری ادامه داد: من اینها را میدیدیم و با خود عهد کردم به هنرمندان تئاتر خدمت کنم. نه اینکه کسی را تنبیه کنم؛ حتی کسی که مقصر است. چون فکر میکردم من مدیر بودم نه اینکه بیایم نان و آب مردم را قطع کنم. وقتی آمدم هیچ کسی را با خود نیاوردم جز یک نفر؛ محمود عزیزی. چون حس میکردم فردی شایسته و آموزش دیده است. ایشان را رئیس اداره تئاتر کردم. هرکسی تا قبل من آنجا بود در مرکز هنرهای نمایشی باقی ماند و اصلا یکی از دلایل توفیق بنده این بود که همه را نگه داشتم و هرکسی نسبت به تئاتر غریبه بود بیرون کردم. یعنی بدون خشونت و آبرومندانه خواستم بروند.
بلایی سر معاونت هنری آوردند که شد معاونت سرگردانی
هوشنگ توکلیهم در ادامه گفت: آقای منتظری مدیر جوان و فروتنی بود و باقی ماند؛ مضاعف بر اینکه میل و رغبتی به مال و اقتصاد نداشت و برای همین خوشنام است. ایشان فاقد جاهطلبی بود و برای همین تاثیر گذاشت و ساختاری را توانست بنویسد که متاسفانه چون همزمان ایجاد خطر میکرد برای کسانی که این تشکیلات را راه انداخته بودند نتوانست به موفقیت برسد؛ افرادی که بلایی سر معاونت هنری آوردند که شد معاونت سرگردان.
توکلی ادامه داد: به طوری که اگر پنجاه مدیر هم در این مدیریت کار کنند راه به جایی نمیبرند. تمام برنامهشان ایجاد حاکمیت در سینما بود و تمام امکانات را برای سینما تعریف کردند و کارشان را با سرمایههای میلیاردی جلو میبردند درحالیکه تئاتر در ضعف شدید بود و آقای منتظری با زحمت پولی از نهادهای دیگر به دست میآورد و خرج تئاتر میکرد.
گفتم هرکسی حکم دادگاهی ندارد از هر عقیدهای میتواند تئاتر کار کند
منتظریبا بیان اینکه «خیلی زحمت کشیده شد تا به اینجا رسیدیم و داستانهای زیادی داریم» گفت: ما وقتی آمدیم چند کار مهم کردیم. اولینش این بود که به تئاتریها ندا دادیم هرکسی میخواهد و میتواند کار تئاتر کند، آزاد است. گفتم این ندا برای انقلاب است و لذا هرکسی اگر محکومیتی از سوی دادگاه ندارد بیاید. کار به جایی رسید که علی میری هم آمد و گفت میخواهم تئاتر کار کنم. چون حکم و دادگاهی نداشت آمد و کار کرد. رکنالدین خسروی هم که شش ماه بود و تازه از زندان آزاد شده بود گفت میخواهم کار کنم. کسی که اگر کسی کنارش مینشست، میگفتند مرتد است!
گفتند منتظری پای تودهایها را به تئاتر باز کرده
علی منتظرییادآور شد: البته همین اتفاق باعث شد برخی علیه من بنویسند که فلانی باعث شده یک مشت تودهای پیدا شوند. همین حرفها موجب شد من شش ماه بعد از استقرارم در مرکز هنرهای نمایشی، استعفایم را بنویسم و بروم پیش آقای خاتمی. چون برخی به صورت مداوم گفتند تودهایها به دلیل حضور من به تئاتر آمدهاند اما من ایستادم و گفتم مگر ما نگفتیم آزادی و عدالت؟ مگر میشود مردم را به این بهانهها از نان خوردن انداخت؟ اگر حکم دادگاه هست بگویید اما اگر ثابت نشده من جلوی فعالیتشان را نمیگیرم. اینکه به هرکسی برسیم انگی بچسبانیم من زیربار آن نمیروم.
آقای خاتمی زنگ زد و گفت این پدر سوختهها آنجا چه کار میکنند؟
منتظریادامه داد: در آن روزها، من همزمان در جهاد دانشگاهی هم مسئولیت خود را داشتم. آقای خاتمی روزی از ارشاد زنگ زد، گفت این پدر سوختهها آنجا چه کار میکنند؟ ناراحت شدم و گفتم من میخواستم با شما صحبت کنم اما نتوانستم قرار ملاقاتی با شما بگذارم که ایشان هماهنگ کرد و من و آقای حاج سید جوادی روز سهشنبهاش رفتیم پیش آقای خاتمی.
منتظری: تئاتریها را بر سرنوشت خود مسلط کردم
او یادآور شد: اما دیدیم ایشان لحنش عوض شده و با شوخی و جور دیگر برخورد میکند من هم پیگیر استعفا نشدم. گفتم من حرف شما را پیش میبرم مبنی بر آزادی فعالیت در تئاتر برای همه. نکته دوم و مهم دوره فعالیتم این بود که در طول مدت کارم تئاتریها را سر کار آوردم؛ آقای جعفری رئیس تئاتر شهر شد و همه تئاتریها را بر سرنوشت خود مسلط کردم.
منتظری ادامه داد: نکته سوم این بود که مشکلات تئاتر کشور را به صورت بنیادی بررسی کردم و افرادی را مامور کردم برایم از شهرستانها گزارش بیاورند؛ این گزارش وضعیتها جمع و خلاصهبندی شد و مشکلات اساسی را درآوردیم که در سه مورد بودجه، آموزش و تشکیلات خلاصه شد.
سال ۶۷ برای اولین بار ردیف بودجه برای تئاتر ایجاد کردیم
منتظری با تاکید بر اینکه نتیجه این گزارشها این شد که در سال ۶۷ که بودجه کشور منقبض بود برای اولین بار ردیف بودجه برای تئاتر ایجاد کردیم به نام تحول در تئاتر کشور، گفت: مبحث آموزش را هم در قالب فعالیتهای آموزشی جشنواره تبیین کردیم.
با توطئه عدهای، در مورد راهاندازی تشکیلات تئاتر سرمان به سنگ خورد
منتظرییادآوری کرد: اما در مورد راهاندازی تشکیلات سرمان به سنگ خورد چون عدهای توطئهها کردند و معاونت هنری را تبدیل به معاونت سرگردانی کردند. این جنگ در سال آخر حضور من در مرکز آغاز شد و آنها پیروز شدند، چون من تنها بودم و تئاتریها هم کمکمان نمیکردند. آن زمانی که من خواستار تشکیل سازمان تئاتر بودم تئاتریها موافقت نکردند.
او ادامه داد: سال ۶۷ جهاد دانشگاهی من را مامور به آموزش کرد و من با گریه از مرکز رفتم؛ با پای خود نرفتم، من را به زور فرستادند که برو درس بخوان البته خدا پدر و مادرشان را بیامرزد که رفتم و درس خواندم اگرنه الان کسی کاه هم بار من نمیکرد! امروز من جزو یک درصد دانشمندان تخصصی حوزه خودم هستم.
اگر دستهای تئاتری کنارم بود شاید شرایط تغییر میکرد
هوشنگ توکلیهم گفت: تئاتر فرسودهای که سال ۶۲ تعطیل شد، تعطیل ماند. مهمترین کار منتظری این بود که نسل جوان دانشجو را وارد تئاتر کرد. اگر امروز تئاتری داریم که از مشروطه تا الان به این خوبی نبوده مقدمهاش را منتظری ساخت.
منتظریهم حرفش را اینطور ادامه داد: در نهایت به اجبار ترک مسئولیت کردم و وقتم را تلف نکردم؛ خوب درس خواندم و الان خوشحالم که میتوانم به دانشگاه و پژوهش علم کمک مختصری کنم. وقتی هم فارغالتحصیل شدم، سریع برگشتم. الان هم هرموقع از جلوی تئاترشهر و وحدت رد میشوم میگویم خدایا من را نجات دادی!
منتظری در پایان تصریح کرد: وقتی پیام انقلاب در چهل سالی که بررسی میکنیم این است که به دعوت پستها و مقامها نیاییم. وقتی گفتم ساختار تئاتر باید عوض شود تنها بودم اگر دستهای تئاتری کنارم بود شاید شرایط تغییر میکرد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است