آفتاب

نذر یک دانشجوی شهید

نذر یک دانشجوی شهید

بعد از خواندن یادداشت محسن، فردای آن روز به‌اتفاق فرزندان خردسالم رفتم پایانه و عازم جبهه شدم. داخل اتوبوس همه سرباز و رزمنده بودند، فقط من تنها زن شجاعی بودم که عازم جبهه می‌شدم.

به گزارش ایسنا، محسن ناظر فصیحی در سال ۱۳۴۹ برای تحصیل در نیروی دریایی عازم آمریکا شدن و دوره‌های افسری را در آنجا به پایان رساند. ودر سال ۱۳۵۳ با دخترعموی خود ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار فرزند پسر به نام‌های: شهاب‌الدین، احسان الله، عبدالله، شمس‌الدین. ود

در سال ۱۳۵۵ در صنایع الکترونیک در قسمت تحقیق و توسعه مشغول به کار شد. در سال ۱۳۶۰ مسئولیت مخابرات سپاه را به او محول کردند و سپس در عقیدتی سیاسی صنایع دفاع خدمت کرد که در سال ۱۳۶۳ در سردخانه خودکار تهران که بزرگ‌ترین سردخانه مواد غذائی کشور و در جاده قدیم کرج است، مسئولیت سردخانه را عهده‌دار شد.

در سال ۱۳۶۴ چند بار عازم جبهه‌های جنگ شد. در آنجا دستگاهی درست کرده بود که آب‌شور را برای رزمنده‌ها تبدیل به آب شیرین می‌کرد. سپس ازآنجا طی مأموریتی به پارچین اعزام د و در قسمت موشکی انجام‌وظیفه کرد. آخرین پروژه او و همکارانشان، طرح موفق موشک بالستیک بود.

محسن از دانشجویان رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی خواجه نصیر طوسی بود. او روز چهارشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۶۵ در خوزستان به شهادت رسید.

 محسن ناظر فصیحی انسانی قابل‌اعتماد و از هر حیث یک عضو با ارزش برای ملت ایران بود. در وجودش صمیمیت و انسانیت موج می‌زد. استعداد درخشانی داشتن و به علم و دانش بیش از همه‌چیز علاقه داشت. او چهره‌ای معصوم و صدای دل‌نشینی داشت. دوره ای که او و همسرش ساکن شیراز بودند در مسجد شهید دستغیب شیراز مؤذن بود.

[figure] [figcaption] شهید ناظرفصیحی

محسن ناظر فصیحی دارای قدرت‌های فوق‌العاده‌ای بود، چون درونش چیزی بهتر از آنکه به ظاهرش نشان می‌داد وجود داشت. او آن‌قدر مهربان و صبور بود که با آن‌همه مسئولیتی که در اداره و زندگی داشت خم به ابرو نمی‌آورد و همیشه شکرگزار بود و هیچ‌کس از مشکلات او خبر نداشت حتی غم‌هایش هم خصوصی بودند. هرگز مرتکب عمل غیرعادلانه‌ای نمی‌شد. هدفش سعادت واقعی و آرامش بود که ایشان به هدفش که همان سعادت واقعی بود رسید و مرا با یک غم تنها گذاشت و مسئولیت چهار فرزند پسر به دوش این حقیر افتاد[span dir='LTR'].

همسر او بعد از شهادتش مشکلات زیادی را تحمل کرد. مسئولیت بچه‌ها، صفا و صمیمیت و ارزش خاصی را برای این همسر فداکار رقم زد. در تمام لحظه‌های زندگی یار و غمخوار آن‌ها بود.

روایت مستقیم همسر شهید ناظر فصیحی از همسرش

او بهار جاودان ما بود. هرگز فراموش نمی‌کنم روزی که در شیراز زندگی می‌کردیم یکی از همکاران شهید محسن آمد و یادداشتی را به من داد که شهید فصیحی در آن نوشته بود: «همسرم من عازم جبهه هستم از بچه‌ها مراقبت کن و من نذر کرده‌ام که سه ماه در جبهه باشم و از این‌که نتوانستم با تو همسرم خداحافظی کنم معذرت می‌خواهم.» بعد از خواندن این یادداشت، فردای آن روز به‌اتفاق فرزندان خردسالم رفتم پایانه و عازم جبهه شدم. داخل اتوبوس همه سرباز و رزمنده بودند، فقط من تنها زنی بودم که عازم جبهه می‌شدم.

بالاخره به اهواز رسیدیم و بعد از یک هفته محسن را پیدا کردیم. او از خط مقدم آمده بود. هم‌رزمان ایشان گفته بودند: «آقای فصیحی تو کجایی؟ یک لشکر آمده دنبال تو.» که ایشان با تعجب گفته بودند: «چه کسی آمده؟»

گفته بودند: «همسرت و بچه‌هایت» که ایشان آمدند پایانه و به من گفتند: «اگر می‌خواهی تو هم در این ثواب شرکت کنی، با بچه‌ها برو و من نذرم را که ادا کردم برمی‌گردم.»

انتهای پیام

کد N2065565

وبگردی