آفتاب
گزارش ایرنا از جشن طلوع بی نشان ها

لقمه مهربانی

لقمه مهربانی

تهران- ایرنا- «لقمه مهر» عنوان جشنی است که برای اولین بار در انجمن طلوع بی نشان ها برگزار شد. در این جشن بیش از 15 زن و مرد رها یافته از اعتیاد، غذاهایی با کیفیت رستورانی ارائه دادند. آنها مدتها است که روزانه بیش از 150 غذا سفارش می گیرند و از این راه درآمدزایی می کنند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی ایرنا، در یکی از سالن های انجمن طلوع بی نشان ها سور و ساتی برپا است. میزها از قبل کنارهم چیده شده اما از غذا فعلا خبری نیست. بچه ها در حال آماده سازی دیگر وسایل مراسم هستند. هوای سالن سرد است اما هماهنگی و همکاری اعضای انجمن به حال و هوای اینجا گرمای دلچسبی بخشیده است.
اکبر رجبی مدیرانجمن وارد سالن می شود. همه او را عمو اکبر صدا می کنند و به احترامش به خط و جویای احوالش می شوند. عمو اکبر نگران مراسم نیست. به توانایی بچه های گروه ایمان دارد و ریش و قیچی را به دستشان سپرده است. کمی بعد با ورود مطهره، بوی غذا هم از در وارد می شود.
مطهره مسئول جشن «لقمه مهر» در انجمن طلوع بی نشان ها است. او تصمیم دارد با برگزاری این جشن به همه ثابت کند افراد بهبود یافته در حد و اندازه رستوران های به نام تهران می توانند غذا بپزند و سرو کنند. طوری که طعم غذا تا مدت ها زیر زبانتان بماند و مشتری همیشگی و پروپاقرص این مجموعه شوید. این جشن برای اولین بار در انجمن به طور رسمی برگزار می شود. قرار است غذاهایی که به دست بهبود یافتگان ساخته و پرداخته به فروش برسد و عواید حاصل از آن صرف زندگی آنها و انجمن طلوع شود.

* آشپزهای حرفه ای؛ غذاهای لاکچری
غذاها در یکی دیگر از مراکز انجمن پخته شده است. حتی اگر سیر هم باشید با عطر خوارک قارچ و مرغ، فلافل و سمبوسه و سوپ جو که در فضا پیچیده باز هم دلتان ضعف می رود و نمی توانید مقاومت کنید.
مطهره از بچه ها می خواهد غذاها را روی میزها قرار بدهند. در این میان مهدی با صدای بلند به دوستانش می گوید: پنبه را بکن، بینداز توی آتشدان، الکل بریز و بعد آتش بزن. به همین راحتی.
آنها در تلاش هستند تا رسیدن مهمان ها زیر غذاها را گرم نگهدارند. غذاها به ظروف سرو و پذیرایی منتقل می شوند و هر لحظه عطری از یک غذا در فضا پخش می شود. جوجه کباب، خوراک مرغ و قارچ، خوراک پیتزایی، سمبوسه، فلافل، سوپ، سوسیس بندری، خوراک بال کباب. قیمت ها روی تخته سیاه ورودی جلوی سالن مراسم نوشته شده است. به نسبت ظاهر لذیذ غذاها قیمت ها مناسب است و از 5 هزار تومان شروع می شود تا 15 هزار تومان.
همه چیز مهیا شده است. مطهره هربار که فرصت می کند و سرش خلوت می شود اطلاعاتی راجع به جشن لقمه مهر در اختیارم قرار می دهد. می گوید: بیش از 15 زن و مرد برای این جشن زحمت کشیده اند. عده ای از خانم های بهبودیافته غذاها را زیر نظر سرآشپز پخته اند و آقایان بهبودیافته نیز در بخش فروش و سرو غذا قرار است مشارکت داشته باشند.
او در ادامه توضیح می دهد که همه آنها بیش از 6 ماه پاکی دارند و این برنامه ها و مشارکت در فعالیت های انجمن باعث می شود هم دستشان در جیب خودشان باشد و توانمند شوند و هم دوباره به سمت مواد و کارهای غیرقانونی رو نیاورند.
او سپس از کیسه ای لباس های بچه ها را درمی آورد و تحویلشان می دهد. لباس های فرم یک دست به رنگ مشکی و قرمز. با پوشیدن لباس فرم همه چیز جدی می شود و با یک کترینگ حرفه ای رو به رو می شوید که عوامل آن همگی افراد بهبودیافته از دام اعتیاد هستند. کسانی که در گذشته تجربه های تلخی از مصرف مواد، کارتن خوابی، دزدی، شرارت و ... دارند اما امروز به همت خودشان و پشتیبانی انجمن هم مواد را ترک کرده اند و هم مشغول کار و ساختن زندگی شان هستند.
مطهره می گوید: در حال حاضر فقط در منطقه 12 مشغول به کار هستیم. سفارش می گیریم و روزانه بیش از 150 غذا به دست مشتریانمان می رسانیم. این جشن بهانه ای است تا افراد بیشتری با کارمان آشنا بشوند و سفارش بیشتری از دیگر مناطق بگیریم.
او ادامه می دهد: غذاها زیر نظر سرآشپز پخته شده اند. بچه های ما قابلیت این را دارند که به همه تهران سرویس بدهند. درآمد حاصل از فروش نیز کمک خرج آنها می شود. برای مثال خانم بهبودیافته ای داریم که در بخش پخت غذا مشارکت دارد. پسرش به جرم قتل در زندان است. اما او به این امید که دیه فرزندش را تهیه کند این غذاها را می پزد و با جمع آوری پول آن می خواهد پسرش را آزاد کند. این در حالی است که هنوز نمی داند خانواده مقتول می خواهند رضایت بدهند یا نه. منظورم این است پول زیادی دست آنها را نمی گیرد اما خیلی هایشان برنامه های مهمی با درآمدشان دارند. از طرف دیگر آنها توانمند می شوند و می توانند بیرون از انجمن طلوع و در آشپزخانه های دیگر مشغول کار شوند یا برای خودشان کار و باری راه بیندازند.
به گفته مطهره کیفیت غذاهای آنها بالا و قیمت خوبی دارد. «عمواکبر مدیر انجمن تاکید دارد قیمت ها نباید بالا برود چون معتقد است همه طبقات جامعه باید بتوانند غذای لذیذ و در اصطلاح «لاکچری » با قیمت پایین بخورند و لذت ببرند».

* تفننی آلوده شدم
غیر از میزهای غذا، میزی هم در ورودی سالن وجود دارد که محصولات خشکبار و عرقیات و آبلیموی دست ساز، شیره انگور و ... روی آن به چشم می خورد. بیشتر محصولات روی میز دست ساز و حاصل تلاش حمید است. یکی از بهبودیافتگان. حمید خودش سعی دارند با فروش این محصولات بخشی از هزینه جهیزیه دخترش را تامین کنند. حمید در ظاهر شاداب و در عین حال آرامش، گذشته سختی را تجربه کرده است. او 18 سال انواع موادمخدر مصرف کرد و به خاطر مواد همه زندگی اش را باخت. اما امروز ماه ها است که پاکی را تجربه می کند و در انجمن طلوع مشغول فعالیت است. پشت یکی از میزها ایستاده است. تا قبل از رسیدن مهمان ها برای مصاحبه سراغش می روم.
حمید دو فرزند دختر و پسر دارد و به خاطر مواد همسرش از او جدا شد. اما از وقتی که بهبودیافته ارتباطش را با فرزندانش حفظ کرده و سعی دارد برای آینده آنها تلاش و روزهای از دست رفته را جبران کند.
داستان حمید از وقتی شروع شد که تفننی به مواد روی آورد. تفریحش با تریاک شروع شد اما کمی بعد وقتی چشم باز کرد متوجه شد به قرص، کراک، هروئین، شیشه هم آلوده شده. دیگر راه برگشت نداشت. خماری و مواد امانش را بریده بود. همه چیزش را برای مواد فروخت. خانواده اش را از دست داد و کارتن خواب شد. می گوید: نمی خواستم ترک کنم. از ترک مواد می ترسیدم. کمپ های اجباری رفته بودم. آنجا بارها کتک خوردم و تحقیر شدم. به همین دلیل همیشه از ترک مواد واهمه داشتم.
تا اینکه در یکی از روزهای سرد زمستان،در پاتوق همیشگی اش چمباتمه زده و گیج مواد بود که افرادی ناشناس به سمت او رفته و غذای گرمی را به دستش دادند. «باور نداشتم. تا به حال ندیده بودم کسی به فرد معتاد و کارتن خواب غذای گرم بدهد. آنجا بود که با اعضای انجمن طلوع آشنا شدم. وقتی فهمیدم آنها با شیوه دیگری به ترک مواد کمک می کنند، به سراغشان رفتم».

* دزد و گدا
حمید مدتی کنار طلوعی ها ماند و از این فضا خوشش آمد. «خوشحال بودم که تحقیر و قضاوت نمی شوم. کاری نداشتند من قبلا دزد بوده ام یا گدا. فقط کمکم کردند».
حالا حمید ماه هاست که پاک است. پاکی را به راحتی به چنگ نیاورده که راحت هم از دستش بدهد. به همین خاطر سرش گرم طرح «لقمه مهر» است و هر کمکی از دستش برمی آید انجام می دهد. « لقمه مهر 6 ماه است که راه افتاده و باعث ایجاد کار برای خیلی از ما شده است. ما در همه مراحل از پخت تا سرو غذا یا رساندن آن به دست مشتریان مشارکت داریم و امروز اولین جشن رسمی لقمه مهر است. قرار است عواید فروش غذاهای دست ساز بچه های بهبودیافته، کمک خرج آنها شود و من هم خوشحالم که در گوشه ای از این طرح قرار دارم».

* ئشئه از یک زندگی سالم
جشن لقمه مهر به طور رسمی از ساعت 9 کلید می خورد. مهمان ها یک به یک از راه می رسند. بوی غذاها آنها را پای میزها می کشاند. عده ای اول پول غذای مورد علاقه شان را پرداخت و بعد سفارش می دهند و عده ای دیگر که اشتهایشان بیشتر است به سبک سلف سرویس چندمدل از غذاها را می کشند، با اشتها می خورند و در آخر حساب می کنند. همه از طعم ها راضی هستند. یکی از مهمان ها دختر جوانی است که خیلی اتفاقی وارد برنامه جشن شده است. او می گوید: من برای شرکت در کلاس های 12 قدم که شناخت از خود است، وارد انجمن شدم اما بعدا فهمیدم چنین جشنی هم امشب برپا است.
او کاسه سوپ را در دستش جا به جا می کند و ادامه می دهد: چون سرماخوردم سوپ را انتخاب کردم. طعمش مثل رستوران های بیرون است.
در برنامه «لقمه مهر» بهبودیافتگانی مشارکت دارند که حدود سن شان از 20 تا 60 سال است. مطهره مسئول اولین جشن لقمه مهر با اشاره به یکی از فروشندگان آقا که در حال سرو غذا برای مهمان ها است و هر از گاهی سر به سرشان هم می گذارد می گوید: چه کسی فکر می کند این آقا در گذشته سابقه سرقت از بانک داشته است؟ به خاطر مواد، خلاف های بسیار سنگینی انجام داده اما امروز فردی توانمند است و قرار است به زودی سر کار جدیدش برود.
مطهره نیم نگاهی به مرد جوان می اندازد و می گوید: او قبل از اینکه سراغ مواد برود در کارش یک حرفه ای بود و درآمد خوبی هم داشت. سازنده پله های دوبلکس است و قرار است به زودی سراغ کار قبلی اش برود.
در گوشه دیگر مطهره به مرد دیگری که ظرف ها را در اختیار مهمان ها قرار می دهد اشاره می کند و می گوید: این آقا برادر سازنده پله های دوبلکس است. آنها هر دو مواد مصرف می کردند اما امروز هر دو برادر ماه ها است که مواد را ترک کرده و پاک هستند.
سراغ هادی می روم. دستکش های نایلون به دست کرده و با ادب و احترام خاصی ظروف یک بار مصرف پذیرایی را به دست مهمان ها می دهد. در گیر و دار این بگیر و ببرها، درباره گذشته اش می پرسم. هادی می گوید از 9 سالگی تجربه مصرف مواد داشته است.
به گفته او پدرش همیشه دور از چشم آنها و در گوشه خلوتی از خانه شان تریاک می کشید. «همیشه برایم سوال بود که پدرم چه چیز را از ما پنهان می کند. چون در خانه ما همیشه مادر و پدرم چیزهای خوشمزه را پنهان می کردند که زود تمام نشود. مثل لواشک. به همین دلیل با برادرم بالاخره یک روز مواد پنهانی پدرم را پیدا کردیم و بدون آنکه بدانیم چیزی که دستمان است چه چیزی است، آن را بلعیدیم».

* فریب در 14 سالگی
اما آنها از سر کنجکاوی و بدون اینکه بدانند تریاک خوردند چند بار دیگر هم این کار را کردند. «پدرم فراموشکار بود و نمی دانست ما موادش را می خوریم». اما فاجعه از وقتی شروع شد که هادی به سن 12 سالگی رسید. او برای کار به خیاطی رفت و به خاطر توانایی اش خیلی زود برشکار حرفه ای شد. «من در محیط کارم بارها دیدم که رئیسم و همکارانمان تریاک می کشند. تازه آنجا بود که فهمیدم چطور باید تریاک را مصرف کرد. این بود که در سن 14 سالگی رئیسم به من پیشنهاد مصرف داد. او با این حرف که اگر مواد بکشی توانایی کاری ات بالا می رود و تا صبح می توانی برش بزنی و کار کنی مرا فریب داد. من هم جوان بودم و قبول کردم».
هادی به نسبت سنش و تجربه ای که در برشکاری داشت، خیلی خوب پول درمی آورد. به همین دلیل قادر به تهیه هزینه های مواد بود و هربار بیشتر آلوده می شد. اما بالاخره هادی هم به نقطه ای رسید که دیگر تریاک راضی اش نمی کرد و به مواد دیگر مثل هروئین رو آورد.
«برای سه سال و به خاطر کار به ترکیه رفتم. آنجا هزینه مواد بالا بود اما کیفیت بهتری داشت. در آن دوره مصرفم بالا رفت اما دیگر حس و حالی برای کار نداشتم و در نهایت به ایران برگشتم». هادی مدتی هم در بخش برشکاری یکی از برندهای معروف ایرانی مشغول به کار شد اما از آنجایی که همیشه خمار بود دیگر دست و دلش به کار نمی رفت.
سرانجام کفگیر به ته دیگ خورد و او همه پول هایش را که حرام مواد کرده بود تمام شد. «از آن زمان به بعد هر وقت به پول نیاز داشتم کیف قاپی می کردم. سه بار به خاطر دزدی به زندان افتادم اما چیزی عوض نشد. به خاطر بی پولی و خماری باز هم گاهی سمت دزدی می رفتم. دیگر آن اواخر کارتن خواب شده بودم. پدرم فوت شده بود و مادرم ازدواج مجدد کرد. من و برادر دیگرم از خانواده طرد شدیم و هر دو مصرفمان بالا بود».
تا اینکه هادی از طریق یکی از دوستانش با انجمن طلوع آشنا شد. او که دیگر از مصرف مواد هم خسته شده بود تصمیم گرفت ترک کند. «آمدم طلوع و یک بار و برای آخرین بار ترک کردم». حالا هادی و برادرش مدت ها است پاک هستند. هادی اما تصمیم دارد برای کار از کشور خارج شود. یکی از دوستانش قول داده برایش دعوتنامه بفرستد و به استرالیا برود. «من هنوز هم مثل گذشته می توانم پول دربیاورم اما الان بیشتر دوست دارم در جمع طلوع باشم و در کارهای آنها مشارکت کنم. برادرم می خواهد در ایران بماند و سرکار قبلی اش برگردد».

* افتاده در باتلاق
به گفته هادی او وضع مالی خوبی داشت اما به خاطر تفریح به دام اعتیاد افتاد و گرفتار شد. «می خواهم به همه هم سن و سالان خودم بگویم مواد فقیر و غنی نمی شناسند. کارگر و دکتر و مهندس هم نمی شناسد. درگیرش که بشوی مثل باتلاق تو را پایین می کشد. هرچقدر بیشتر دست و پا بزنی بیشتر فرو می روی. باید مراقب باشیم که به دام مواد گرفتار نشویم. چون رهایی از اعتیاد مرد می خواهد. هر کسی قادر به ترک نیست».
امشب همه مردانی که پشت میزها در حال سرو غذا و پذیرایی از مهمان ها هستند روزی مصرف کنندگان موادمخدر و کارتن خواب بوده اند. سابقه شرارت یا حتی سرقت داشته اند اما امروز با شرکت در کلاس های خودشناسی انسان دیگری از خود ساخته اند.
جشن لقمه مهر همچنان برپا است. به مهمان ها هر لحظه اضافه می شود. به چهره مردان جوانی نگاه می کنم که به خاطر مواد بخش مهمی از جوانی شان را باختند اما امروز باانگیزه تر از هر وقت دیگری به آینده ای روشن چشم دوخته اند. دیگر دلشان نمی خواهد حتی برای یک لحظه سراغ مواد بروند. نشئگی زندگی سالم امروزشان را به خماری دیروزشان ترجیح می دهند.
گزارش از فاطمه شیری
اجتمام * ف ش* 3063
کد N2064439

وبگردی