آفتاب
یادداشتی از سیدحسین حسینی؛

پارادوکس­های تمدنی؛ آبشخورهای فلسفی

پارادوکس­های تمدنی؛ آبشخورهای فلسفی

اساس تمدنی مادّی مَسلک بر پارادوکس رسیدن به سعادت (از طرفی)، با تأمین صرفاً مادّی محور انسان، بَنا شده است.

به گزارش خبرنگار مهر، متن زیر یادداشتی است از سید حسین حسینی،  عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی که در ادامه می خوانید؛

یکی از صدها پارادوکس تمدنی امروز، تولید و توزیع دخانیات از سوی، و از جانب دیگر، پیامهای تبلیغاتی است که بر روی آنها درج می شود. بسته ­های سیگار به شکل گسترده به دست مصرف ­کننده می رسد و با این وجود، فردی که با ارادۀ خود، آن را خریداری کرده تا مصرف کند، در آخرین گام ها(پس از صَرف ارادۀ نفسانی وهزینه های مالی)، حال با پیامهایی بی­اثر یا کم اثر، روبرو می شود که: ای انسانِ مصرف کننده! بدان و آگاه باش که ترک سیگار موجب سلامتی توست!

این، تنها نمونه ­ای کوچک و ناموزون از انواع پارادوکسهای متنوع و متکثر تمدن امروز ماست؛ تمدنی مادّی مَسلک که اساس آن بر پارادوکس رسیدن به سعادت (از طرفی)، با تأمین صرفاً مادّی محور انسان، بَنا شده است.

چنین پارادوکسی، فراگیر و همه ­جایی است؛ از وسایل و سیستمهای حمل و نقل متمدن امروز تا سَبک زندگی مدرن و آداب خوراک و پوشاک، و تا دامنه­ های فرهنگ و سیاست و اقتصاد ما را در بر می گیرد و در هر گوشه­ ای از زندگی انسان قرن معاصر، می توان نمونه ­ها و شواهدی برای آن اقامه کرد.

اما آبشخورهای فلسفی این پارادوکس تمدنی را می توان در استوانه­ های تمدن مدرن دنبال کرد:

- هنگامی که فرانسیس بیکن انگلیسی Francis bacon (۱۵۶۱-۱۶۲۶) از تسلط انسان بر طبیعت برای خوشبختی بشر سخن می گفت، پارادوکس سلطه ­گری با سعادت­ طلبی آغاز شد؛

- وقتی رنه دکارت فرانسوی {Rene Descartes (۱۵۹۶-۱۶۵۰)} از دوگانه­ انگاری نفس و بدن و تمایز جوهر اندیشه (ذهن) و جوهر ممتد (بدن) حرف میزد(Cartesian dualism)، پارادوکس نحوۀ تأثیر نفس مجرد و بدن بر یکدیگر مطرح شد؛

- و وقتی ایمانوئل کانت آلمانی {Immanuel Kant (۱۷۲۴- ۱۸۰۴)}، جهان واقعی قابل مشاهده را از جهان ایده ­های غیر تجربی متمایز کرد و بر مبنای مدل سه­ وجهی باور- صادق- موجه

(Justified-true-belief ، هرگونه معرفت بیرون از تجربه را منتفی دانست؛

- و وقتی گئورگ ویلهلم فریدریش هگل آلمانی {G.W.F.Hegel (۱۷۷۰- ۱۸۳۱)} بر اساس منطق دیالکتیکی، از تقابل تز (Thesis) و آنتی تز (Antithesis)و سنتز(Synthesis) سخن گفت و شدن یا صیرورت (Becoming) را بر مدار تبدیل هستی به نیستی استوار کرد؛ یعنی آمیزش "بودن" با "نبودن" برای تبدیل به مفهوم جدید "شدن".

و هر آینه تا امروز، تمدن مادّی و یکجانبه نگر غربی در چنبرۀ پارادوکسی خانمان برانداز گرفتار آمده است و طبیعتاً، هم "طبیعتِ طبیعی" و نیز "طبیعتِ انسانی"، هر دو، با تناقض، سَرِسازگاری ندارند و به ناچار، آن را به چالش کشیده ­اند!

کد N2009022

وبگردی