آفتاب
مناظره ای درباره زیارت عاشورا؛

عباراتی به زیارت عاشورا اضافه شده است!/ مبانی رجالی شما مشخص نیست

عباراتی به زیارت عاشورا اضافه شده است!/ مبانی رجالی شما مشخص نیست

حجت الاسلام کاشانی، کارشناس دینی با امیرحسین ترکاشوند، که در مقاله ای با عنوان «نفی کینه ورزی‌های مذهبی» سندیت متن زیارت عاشورا را زیر سوال برده است به مناظره پرداخت.

خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: چند سال پیش مقاله ای با عنوان «نفی کینه‌ورزی های مذهبی» از امیرحسین ترکاشوند پژوهشگر قرآن و متون دینی منتشر شد. در این مقاله که به دنبال نقد اصل برائت و بیزاری است عمده مطالب آن در رد زیارت عاشور محدود شده است. این در حالی است که روش پژوهشی این مقاله مشخص نیست و نویسنده پیش فرض‌های فراوانی برای خود در نظر گرفته بدون این‌که آنها را ثابت کند. چندی پیش حجت الاسلام کاشانی پژوهشگر و کارشناس مسائل دینی با امیرحسین ترکاشوند گفتگویی داشته و به نقد دیدگاه های وی پرداخته است. متن زیر مشروح مناظره حجت الاسلام حامد کاشانی و امیرحسین ترکاشوند در مورد مقاله «نفی کینه توزی های مذهبی» است.

در مقاله نفی کینه توزی های مذهبی چیزی شبیه تدلیس صورت گرفته است. منظور من از تدلیس این است مخاطب چیزی برداشت می‌کند که وجود ندارد. مثلاً استناد به روایتی شده، در حالی که مخاطب اگر عمومی باشد تصوّر می‌کند این را امام سجّاد (ع) فرموده است

کاشانی: اوّلین سؤالی که در مورد مقاله «نفی کینه توزی های مذهبی» به ذهن من رسید این بود که اوّلاً این مطلب برای متخصّصین نوشته شده یا برای عموم؟ چون اگر برای متخصّص نوشته شده، یعنی نقد بخشی از فقه شیعه است، لازمه‌ آن این است که مبانی صاحبان آن نقد شود.

آیا این برای متخصّصین نوشته شده است؟ اگر این‌طور است خیلی جاها ادبیات آن تخصّصی نیست، خروج از موضوع در آن زیاد است.

وقتی می‌خواهیم به نتیجه ایراد بگیریم باید به صغری و کبری ایراد بگیریم، وگرنه نتیجه قهری صغری و کبری است. خروجی مبانی یک فقیه فتوای او می‌شود. فرض کنید یک فقیه اخباری مبانی دارد، طبیعتاً در حکم او تأثیر می‌گذارد. یا کسی که مبانی او چیز دیگری است، سندی است، صدوری است، عرف‌گرا است و... در حکم او تاثیرگذار است.

اما اگر برای عموم نوشته شده یک جاهایی چیزی شبیه تدلیس صورت گرفته است. منظور من از تدلیس این است مخاطب چیزی برداشت می‌کند که وجود ندارد. مثلاً استناد به روایتی شده، در حالی که مخاطب اگر عمومی باشد تصوّر می‌کند این را امام سجّاد (ع) فرموده است. در حالی که در بحث‌های تخصّصی می‌گویند صدور این روایت و معارض‌های آن باید بحث شود، اصلاً حجّیّت این روایت تا وقتی است که صدور و معارض آن معلوم شود، اگرنه هنوز نسبت دادن آن به معصوم محلّ بحث است.

ولی مخاطب عمومی این را متوجّه نمی‌شود و تصوّر می‌کند امام سجّاد(ع) واقعاً این را گفته است. به نظر من این خلط بین عمومی و خصوصی بودن مطلب در سراسر نوشته روشن است، مشخّص نیست که مخاطبین چه کسانی هستند. چون در این بین تردّد است شاید پاسخ هیچ‌کدام را نداده باشد.

نکته‌ دوم قبل از ورود به مقاله این است که نویسنده‌ محترم دقیقاً دنبال چه چیزی بوده است؟ اگر به دنبال نفی کینه‌ورزی‌های مذهبی است، یعنی عنوان عام است. اما این مقاله تقریباً نقد زیارت عاشورا است که یک کار خاص است. یعنی نقد زیارت عاشورا یک چیز است، در واقع یکی از مصادیق است. عنوان باید نقدی بر زیارت عاشورا می‌شد نه نقد کینه‌ورزی‌های مذهبی. استدلال نویسنده عموماً راجع به زیارت عاشورا است که خاص است.

در واقع نویسنده یک مصداق را نقد و بررسی کرده‌ است. برای موضوع کلّی ردّ یک مصداق فایده‌ای ندارد، موضوع کلّی باید نقد می‌شد.

ترکاشوند: می خواستم ایرادات متون مذهبی را ریشه یابی کنم

ترکاشوند: هدف من نفی کینه‌ورزی‌های مذهبی بود. می خواستم ایراداتی که احتمالاً در متون مذهبی ما یا در افواه مذهبی‌ها وجود دارد و موجب می‌شود که اصلاحات سیاسی و اجتماعی - نه به معنای جریان اصلاحات - در کشور ما پا نگیرد را شناسایی کنم. چون من اهل اقتصاد و فرهنگ و سیاست نبودم، می‌خواستم آن ایرادها را در متون دینی ریشه‌یابی کنم و به سهم خود یک نفر از این هفتاد میلیون کاری انجام داده باشم. دیدم یکی از مطالب و معضلات جدّی کشور ما، در درون کشور ما، بحث رابطه با اقلیّت‌ها است و می‌بینیم که چقدر هم معضل به وجود آورده است. یک مورد مشخّص آن همین زیارت عاشورا است. در مقدّمه‌ای بر اصلاحات سیاسی اجتماعی، یک بخشی از آن بخش نفی کینه‌ورزی‌های مذهبی بود که دقیقاً می‌خواستم براساس همین فرمایشات شما به صورت عام رسیدگی کنم. طبیعتاً زیارت عاشورا هم بخش کوچکی از آن می‌شد.

منتهی در آغاز کار گفتم مقاله‌ای بنویسم، از همان نفی کینه‌ورزی‌های مذهبی شروع کردم. چون کمی روی زیارت عاشورا کار کرده بودم این کمی برجسته‌تر شد، یعنی تقریباً نیمی از مقاله زیارت عاشورا است. این ایراد شما درست است که اگر قرار است نفی کینه‌ورزی‌های مذهبی به صورت عام باشد، طبیعتاً چرا فقط مختص به زیارت عاشورا شده است، یا دست کم عمده این شده است؟ ولی این آغاز کار بود، در ذهن من بود که شماره های بعدی کامل‌تر بیاورم که طبیعتاً دغدغه‌هایی که در ذهن حضرتعالی است آن‌جا برآورده کنم.

کاشانی: حتی یک مورد هم بررسی سندی نکرده اید

کاشانی: ورودی مقاله به شکلی است که تقریباً عقیده‌ رایج فقها و متکلّمین غالی نامیده‌ شده است، منتها برای آن یک مثال زده‌ شده است. إن‌شاء‌الله بنده توضیحی عرض می‌کنم که اگر فرض کنیم زیارت عاشورا سند نداشت می‌شود خواند یا نمی‌شود خواند. امّا فرض کنیم که سند لازم دارد، آن‌جا به درستی گفته شده که باید سند آن بررسی شود، البتّه بررسی نکرده اند، به نظر آقای شبیری رجوع شده است، بعد یک سندی که ایشان قبول کرده نقد شده است. حتّی صدور یک مورد از استنادات خود را بررسی نکرده‌اید. یعنی نقد اصلی شما یا یکی از نقدهای شما به زیارت عاشورا نقد صدوری است که آیا زیارت عاشورا از معصوم صادر شده یا نه. یا از حضرت حق صادر شده یا نه، سعی می‌کنید این را رد کنید، ولی در هیچ‌کدام از استنادات شما در رد زیارت عاشورا یا در ارائه‌ محتوا به مخاطب، حتی یک مورد هم بررسی سندی نکرده‌اید.

مثلاً بخشی از استناد شما به تاریخ دمشق ابن عساکر از امام سجّاد(ع) است. آن‌جا مشخّص است که اهل سنّت یک گروه تندرویی به اسم اموی‌ها دارند که این‌ها از زبان محمّد حنفیه و حضرت سجّاد(ع) چیزهایی به امیر المؤمنین(ع) نسبت داده‌اند. شما آن‌جا راحت استناد کرده‌اید و این را هم پایه‌ استدلال قرار داده‌اید، در حالی که یک مورد هم حتّی بحث سندی صورت نگرفته، یعنی صدور این هنوز بحث نشده شما از محتوا و مدلول آن استفاده کرده‌اید. این هم یک اشکالی است که به نظر من در کلّ مقاله وجود دارد. یعنی ما وقتی می‌خواهیم یک بحثی را از نظر سندی نقد کنیم در ارائه‌ جایگزین هم باید همین کار را انجام دهیم، یعنی بگوییم سند چیزی که داریم می‌گوییم چیست.

کاشانی: مبانی رجالی شما مشخص نیست

نکته‌ دوم این است که شما حتماً این‌جا باید مبانی رجالی خود را می‌فرمودید. اگر مبنای شما روشن بود می‌شد مبنا را نقد کرد، آیا رجال شیعه را قبول دارید یا ندارید؟ اگر قبول دارید در آن بستر رجالی بحث می‌کنیم، سندی، صدوری، نجفی، قمی و... بفهمیم که داریم کدام مبانی را بحث می‌کنیم. اگر اصلاً علم رجال را قبول ندارید، باید طور دیگری بحث کنید.

گاهی نقد درون مکتبی می‌کنید، گاهی بیرون می‌ایستید، خیلی روشن نیست نقطه‌ عزیمت شما از کجا است.

اشتباه است که بگوییم مخاطب این مقاله عموم است، چون بحث تخصّصی است. یعنی اگر شما بگویید مقاله را برای عموم نوشته‌ام محتوای شما تخصّصی است. برای عمومی که مبانی رجال آقای شبیری را بخواهد بفهمد درست است یا غلط است، صدور یعنی چه، حجّیت، ظهور، نسخه ‌شناسی، این‌ها کجا برای عموم است؟ این‌ها بحث‌های عمومی نیست. یعنی نمی‌شود ما بحث را از جایگاه تخصّصی آن خارج کنیم، بعد لوازم آن را حذف کنیم. شما بحث نسخه ‌شناسی کرده‌اید، بحث صدور و سند کرده‌اید.

حداقل این تذکر لازم بود که می گفتید مخاطبان بنده فقط طرفداران رجال آیت الله شبیری هستند. در صورتی که چندین مکتب دیگر هم داریم که آن‌ها چیزهای دیگری می‌گویند. در واقع شما اصلاً نقدی به آن جریانات نکرده‌اید. یعنی باید بگویید شاگردان آقای شبیری که مکتب ایشان را با استدلال پذیرفته‌اند، باید بیایند پاسخ دهند. بقیّه می‌گویند شما اصلاً ما را نقدی نکرده‌اید که ما بخواهیم پاسخ دهیم.

ترکاشوند: ممکن است در محافل تخصصی‌تر همین که می‌فرمایید باشد که سایر رجالیون بررسی متفاوت‌تری از آقای شبیری انجام داده باشند و طریق‌های دیگری از سند را پذیرفته باشند. ولی آن چیزی که در افواه وجود داشت این بود که سند زیارت عاشورا را زیر سؤال برده‌اند، یک تعدادی از افراد طرفدارِ زیارت عاشورا، موضوع را به آقای شبیری ارجاع داده‌اند، بعد ایشان گفته این سند، این طریق درست است، این در فضای عمومی مطرح شده، من از این ذهنیّت استفاده کردم.

کاشانی: افراد زیادی در این موضوع ورود کرده‌اند، اندازه‌های آن‌ها، کوچکی و بزرگی آن‌ها را باید سر جای خود بحث کرد، ولی در واقع این‌ها هم ارز آقای شبیری هستند، یعنی متخصّصین دیگری به شکل‌های دیگری بحث کرده‌اند.

محفل عمومی جامعه که لزوماً مقلّد آقای شبیری نیستند، یعنی به نظر می‌آید اگر می‌خواستیم یک نفر را محور قرار بدهیم باید یا اکثریّت را می‌دیدیم یا به دیگران هم پاسخ می‌دادیم. آقای شبیری شش سند را رد کرده یکی را صحیح دانسته، شما این یکی را هم ناقص نقد کردید، یعنی چیزی که ایشان صحیح دانسته را سعی کردید نقد کنید، ولی باید مبانی ایشان را نقد می‌کردید. در واقع از خیل این بحث عظیم سندی فقط بخش سندی یک روایت از نظر آقای شبیری نقد شده است.

ترکاشوند: تأکید من پیگیری بیشتر آن سندی بود که آقای شبیری مطرح کردند، این به جای خود، ولی در ابتدا بحث را طور دیگری مطرح کرده‌ام. گفتم که چند سلسله، چند طریق برای این زیارت نقل شده، از کامل و مصداق. الآن حضور ذهن ندارم، پنج شش مورد وجود دارد، اکثریّت آن‌ها به دلیل وجود چنین رواتی در سلسله‌ها قول به تضعیف آن را ترجیح داده‌ام. می‌خواستم این را بگویم که فقط محدود به گزارش آقای شبیری نشدم. ابتدا خود من چند طریق را نگاه کردم، بعد به این نتیجه رسیدم به دلیل وجود ضعف در این‌ها قائل به تضعیف آن شده‌ام. ولی گفتم یکی از این اسناد به احترام شخصیّت والای ایشان توثیق شده است. این را ضمن احترام نقد نکردم، گفتم در ضمن این دو ملاحظه را من می‌توانم ذیل فرمایش ایشان مطرح کنم، این‌طور جلو رفتم. یعنی ضمن این‌که خود من سلسله‌های دیگر را بررسی اجمالی کرده بودم.

توجّه داشته باشید که همه‌ حرف را من در این مقاله‌ کوتاه نگفته‌ام، چندی بعد کتابی به دست من رسید. وقتی این مقاله سال ۸۹ مطرح شد، یکی از دوستان هم لباس حضرتعالی آمد و در تأیید این مطلب کتابی برای من آورد. کتابی که بعداً هم از نمایشگاه خریدم. حتماً شنیده‌اید «زیارت عاشورا فی المیزان» یا «المیزان فی زیارت عاشورا»، کتاب مفصّلی است. نویسنده آن سیّد حسین رازی یا رَفاعی، است.

کاشانی: شما می‌توانستید به جای بحث جعلی دانستن زیارت عاشورا بحث نسخه ‌شناسی کنید. آقای دکتر عابدی هم در بحث نسخه شناسی اوّلی و ثانی را رد می‌کند، منتها معلوم است نقطه عزیمت او کجا است.

منتها شما وقتی طرق را می‌فرمایید یکی باید مجموعه‌ طرق را نقد می‌فرمودید، یکی این‌که باز مبانی رجالی شما باید روشن می‌شد. شما می‌فرمایید ضعیف است، آیا شما رجال را در شیعه قبول دارید؟ وقتی می‌گویید ضعیف است یعنی فلانی تکذیب شده فلانی توثیق شده است.

ترکاشوند: من برای علم رجال توضیحی دارم.

شما فرمودید فلانی ضعیف است فلانی ثقه است، مبنای شما چه بود؟ این باید روشن می‌شد. آیا شما مقلّد نجاشی هستید؟ لازمه‌ی آن این است که شما بگویید من رجال را قبول دارم یا ندارم. به چه معنا قبول دارم که طرف مقابل هم بتواند شما را نقد کند

کاشانی: این‌که می‌فرمایید توضیح دارم، یعنی ایده‌ای دارید یا نظری دارید که ممکن است متفاوت از عموم باشد یا متفاوت از فکر آن شخصی که شما او را نقد می‌کنید باشد، توضیح لازم داشت. شما فرمودید فلانی ضعیف است فلانی ثقه است، مبنای شما چه بود؟ این باید روشن می‌شد. آیا شما مقلّد نجاشی هستید؟ به چه شکل توثیق را پذیرفتید؟ مثلا آقای شبیری درس‌هایی دارد که آن‌جا بحث مفصّل کرده من چگونه قبول دارم. یا آقای خویی در مقدّمه‌ موسوعه‌ خود باز همین کیفیّت اخذ از کتب رجالی را بحث کرده، بقیّه هم همین‌طور. یعنی ما چطور می‌گوییم فلانی ضعیف است؟ یعنی شما به نجاشی اعتماد کرده‌اید، چطور اعتماد کرده‌اید؟

لازمه‌ آن این است که شما بگویید من رجال را قبول دارم یا ندارم. به چه معنا قبول دارم که طرف مقابل هم بتواند شما را نقد کند. همان چیزی که شما می‌گویید ضعیف است بقیه می‌گویند ثقه است، ما این‌جا چطور باید نقد کنیم؟ حتماً باید مبنا روشن باشد مبنا را نقد کرد، وگرنه هر کسی یک نظری دارد. مثلاً خود آقای شبیری بسیاری از افرادی که نجاشی می‌گوید ضعیف هستند با توجّه به مبنای خود ثقه می‌داند. لذا شما یا باید بگویید مبنای من همان مبنای آقای شبیری است، آن وقت می‌توانم آقای شبیری را نقد کنم، باز مجموعه‌ی او را هم باید نقد می‌فرمودید، یعنی مجموعه‌ی این‌ها وثوق و صدور می‌آورد یا نه. آن‌جا شما فرمودید فلانی ضعیف است، این ضعیف است به استناد چه چیزی ضعیف است؟ روی چه مبنایی؟ مثلاً همه این را قبول دارند؟

بعضی قائل به حجّیت کتب اربعه هستند، مثل آقای شب زنده‌دار، بعضی قائل به توثیق روات کتاب علیّ بن ابراهیم هستند. آیا توثیقات عامّه را قبول دارید یا نه؟ این‌ها کاملاً در بحث مدخلیّت دارد. منتها می‌شد در یک پاورقی مجموعه‌ دستاوردهای خود را بیان می‌فرمودید که طرف بگوید بعضی از نقدها بر مبنا است، بعضی به این نوشته است.

ترکاشوند: برخی عبارات بعدا به زیارت عاشورا اضافه شده است

ترکاشوند: کتاب «زیارة عاشورا فی المیزان»، شیخ حسین الرّاضی عکس‌هایی که از نسخه‌های مختلف، نسخ خطّی قدیمی گرفته بود نشان داده بود که چطور این اوّلی و دومی و سومی بعداً اضافه شده، جاهای مختلف این را نشان داده بود که اصلاً وجود ندارد و بعداً اضافه شده بود. خیلی موارد بود که وجود نداشت.

کاشانی: باید گفت این بحث نسخه‌ای یک بحث طولانی دیگری است که آیا خطّ بالا و پایین یکی است؟ خط شناس باید تشخیص بدهد. در نسخه خطّی زیاد تعلیق می‌زنند. یا مثلاً شرایط خوف و تقیّه بوده، جرأت نکرده اوّل بنویسد یا حذف کرده است. خود ما بعد از انقلاب بخشی از تفسیر علیّ بن ابراهیم قمّی که نسبت ترور پیامبر را به همسر پیغمبر می‌دهد در چاپ‌ها حذف می‌کنیم، در صورتی که در متن کتاب بوده است. ما الآن به خاطر بعضی شرایط دو روایت را حذف می‌کنیم آن هم چون بحث حسّاسی بوده است.

ترکاشوند: از ابتدا بوده، بعداً مصلحتاً حذف کرده‌اند. منتها من معتقد هستم کلّ آن ساختگی است. در همین ساختگی بودن هم ممکن است به احتمال ضعیف این را بعداً اضافه کرده‌اند، نه، به احتمال قوی از روز اوّل بوده است. این‌ها را گذرا گفته‌ام.

اوّلاً من بعداً به برخی از این موارد رسیده‌ام. از جمله در همین کتاب مطالبی خواندم که مقاله‌ مفصّل‌تر را بنویسم دستاوردهای این کتاب را به آن اضافه می‌کنم.

در مورد رجال، یک چیزی قابل طرح است، این‌که ما رجال را قبول داریم، زحمت کشیده‌اند، مگر می‌شود این زحمات را نادیده بگیریم؟ نه تنها نباید نادیده گرفت بلکه باید با دقّت و وسواس بیشتر توجّه داشت، در این که شکّی نیست. گرچه برخی از آقایان هستند که اساساً قبول ندارند، این را هم اطّلاع دارم. ولی ضمن این‌که باید به اسناد روایت و بیش از آن به خود متن توجّه داشت، در همان سند هم نکته‌ای وجود دارد. امروزه به یک نتیجه‌ای رسیده‌اند که ما باید ببینیم از چه مقدار آن می‌توانیم استفاده کنیم و داخل مباحث دینی خود وارد کنیم، چون حرف بی‌ربطی نیست.

می‌گویند ما برای این‌که به صحّت یک رویداد تاریخی برسیم، هر چه ناقلین مختلف بیشتر باشند بیشتر ما را به صحّت مطلب نزدیک می‌کند. فرضاً در ۴۵۰ سال پیش یک رویدادی باشد یا عبارتی از یک بزرگی نقل شده باشد، این‌که فقط یک جریان خاص آن مطلب را نقل کرده باشد یا در یک سری کتب خاص آمده باشد، ولو ما هم پیرو همان جریان یا کتاب‌های خاص بوده باشیم، این بهتر است یا این‌که جریان‌های سیاسی، اجتماعی - بسته به موضوعی که آن موقع بوده- و مکاتب مختلفی که آن زمان وجود داشته، همه آن را رویداد را نقل کرده باشند؟ این می‌تواند ما را بیشتر نزدیک کند یا منحصر شدن به یک کانال خاص؟ یعنی چه بسا این بحث احتمال تبانی را کمتر می‌کند و ما را به اتقان بیشتری روی مسئله می رساند.

بحث این‌جا است که همه‌ ناقلین منِ شیعه‌ی ۱۲ امامی یک مطلبی را راجع به فلان موضوع خاص نقل کرده‌ایم، بعد می‌رویم می‌بینیم در منابع زیدیّه که من هیچ اطّلاعی از آن ندارم، ولی مطمئن هستم آن‌ها هم به اندازه‌ من به مکتب دل‌داده هستند، در بین آن‌ها طور دیگری گزارش شده است. در منابع اسماعیلی که من هیچ اطّلاعی از منابع آن‌ها ندارم، ولی مطمئن هستم به اندازه‌ی من آن‌ها هم دل‌داده به این دین و آیین هستند، به شکل سومی آمده است. در منابع اباضی و اهل سنّت می‌بینیم که گزارش‌ها متفاوت است، یک چیزی هم هست که خیلی ربطی به مختصّات مذهبی من ندارد. آیا من باید خود را به این سمت کانالیزه کنم که فقط و فقط همان مسیر خود را بروم؟ ما حق هستیم و غیر ما حق نیست؟ این یک بحث مبنایی می‌شود.

یا این‌که بگوییم همه‌ این‌ها آفریده‌های خدا هستند و به یک میزان به اصل مکتب ارادت دارند، برویم صحبت‌های آن‌ها را هم پیگیری کنیم. این‌جا منِ ۱۲ امامی یک چیزی گفته‌ام، زیدی یک چیز، اسماعیلی یک چیز و اهل سنّت و دیگران یک چیزی گفته‌اند، برویم پیگیری کنیم تا به نتیجه برسیم. البتّه اگر خواستیم از منابع آن‌ها پیگیری کنیم طبیعتاً رجال آن‌ها را هم بررسی می‌کنیم. آن‌ها هم مثل ما برای خود ضعاف دارند، افراد موثّق دارند، این‌ها طبیعی است.

کاشانی: برخی جریان ها جلوی روایات امیرالمومنین را گرفته اند

کاشانی: عرض من دقیقاً همین است، شما اگر این‌طور می‌فرمایید مبانی رجالی شما در رجال اهل سنّت چیست؟ هر کس را چه کسی توثیق کند شما می‌پذیرید؟ آن‌جا هم وجود دارد. ذهبی در در کتاب خود می‌گوید: یک راوی پیدا نمی‌کنید که یا همه بر وثاقت او اجماع داشته باشند یا همه بر ضعف او اجماع داشته باشند. شما چطور انتخاب می‌کنید؟ آن‌جا بخاری را می‌گیرید؟ نسائی را می‌گیرید؟ ابن معین را می‌گیرید؟ باز همین مشکل وجود دارد.

مثلاً فرض کنید حدیث پیغمبر که مهدی از وُلد من است در منابع منتسب به عبّاسیان «مِن وُلدِ عَبَّاس» آمده، مثل «مِن وُلدِ فَاطِمَة»، مثلاً در منابع زیدیه «إِسمُهُ إِسمِی» آمده است. اسم فرزند او اسم یک پیغمبر است، چون یحیی زیدی بوده است. یا ما یا آن‌ها به این شکل منتسب می‌کنیم، خلاصه این تغییرات آن‌جا وجود دارد. از نظر تاریخی بحث می‌کنیم. امّا از نظر رجالی شما وقتی می‌خواهید برای چیزی دستور دینی صادر کنید، باید اطمینان و حجّت باشد برای کسی که می‌خواهد به یک عمل دینی دست بزند، من که به مبانی دسترسی ندارم. دسترسی ندارم از چه جهت می‌گویم؟ چون امثال ابو زهره که بزرگ الازهر است می‌گوید: روایات علیّ بن ابی‌طالب در زمان بنی امیّه اجازه‌ی نقل نداشته و حذف شده است. می‌بینید امیر المؤمنین (ع) که از نظر علمی محرز است، صدّیق عمری  می‌گوید: شکّی نیست که علیّ بن ابی‌طالب (ع) اعلم صحابه است، در حالی که از صحابه‌ی معمولی کمتر روایت دارد.

ابو زهره می‌گوید: اجماع همه‌ی امّت بر علمیّت امام صادق(ع) است، به اندازه‌ی یک فقیه درجه‌ی پنج هم در منابع فقهی اهل سنّت نقل اقوال از او نشده، چرا؟ چون اگر در زمان بنی امیّه این کار را انجام می‌دادند طرف را می‌کشتند. این‌ها هم استنادهای خود آن‌ها است

یعنی آن‌جا یک جریان‌هایی جلوی روایات علیّ بن ابی‌طالب (ع) را گرفته‌اند. یا ذهبی در سیر اعلام النّبلاء می‌گوید: در زمان بنی امیّه ممنوع بود از امام صادق و امام باقر (ع) ذکر نام شود. همین ابو زهره می‌گوید: اجماع همه‌ی امّت بر علمیّت امام صادق(ع) است، به اندازه‌ی یک فقیه درجه‌ی پنج هم در منابع فقهی اهل سنّت نقل اقوال از او نشده، چرا؟ چون اگر در زمان بنی امیّه این کار را انجام می‌دادند طرف را می‌کشتند. این‌ها هم استنادهای خود آن‌ها است.

شما چگونه می‌خواهید روایت تهذیب شیخ طوسی با روایت مسند احمد، را در بحث فقهی یا امثال این بحث‌ها که بحث دینی دارد مقایسه کنید؟ مبانی رجالی شیعه یک چیز است، رواتی که ما می‌شناسیم، رجالیون چطور می‌شناسند؟ یک عدّه‌ی خاص را می‌شناسند.

مثلاً من یک استادی داشتم، یک دفتری داشته، ۲۰ نفر راوی را معرّفی کرده، چون توثیق است - چون شما می‌فرمایید علم رجال را قبول دارم- توثیق این راوی است. استاد دیگر من ۱۰ نفر، ۲۰ نفر، ۳۰ نفر دیگر را توثیق کرده است، یعنی این‌ها بحث‌های درون مکتبی بوده که نقل وثاقت کنند. ما چنین چیزی که نسبت به اهل سنّت نداریم. بنده نمی‌گویم هر چه آن‌ها گفته‌اند دروغ گفته‌اند، ولی این‌ از مسلّمات است که حداقل نسبت به مباحثی که به شیعه ربط دارد آن‌ها با بی‌انصافی برخورد کرده‌اند. خود آن‌ها کتب زیادی در همین موضوع نوشته‌اند. البانی که از مشاهیر سلفی‌ها است همین حرف را می‌گوید، اگر خواستید برای شما از سلسله روایت صحیحه‌ی او عرض می‌کنم، یا مثلاً ابن عقیل شافعی کتابی به نام «العَتبُ الجَمیل عَلَی أَهلِ الجَرحِ وَ التَّعدیل» دارد، دقیقاً همین را می‌گوید. افراد زیادی، مثلاً ذهبی در توثیق ابان بن تغلب در اوّل میزان الاعتدال

آن‌جا مفصّل بحث می‌کند نمی‌شود که روات شیعه را حذف کرد، ولی علمای ما این کار را انجام داده‌اند. یعنی به جرم نقل حدیث طیر شخص را بلند کردند زیر او را شستند، یعنی او را نجس حساب کردند و از این شخص دیگر روایت نقل نکردند. افراد زیادی داریم که می‌گویند به جرم حبّ به علیّ بن ابی‌طالب (ع) روایت او را نقل نکردیم. در تعارض بین روایت تهذیب شیخ طوسی و مسند احمد شما چطور می‌خواهید آن را انتخاب کنید؟ من نمی‌خواهم بگویم هر چه هست دروغ است، این را نمی‌خواهم بگویم، ولی شما به پژوهش رجالی آن‌ها با فکر خود دسترسی ندارید. این را چه می‌شود کرد؟

وگرنه از نظر تاریخی مسلّم است که اگر چیزی را همه نقل کرده باشند اطمینان‌آوری آن قابل قیاس با این نیست که یک گروه نقل کرده باشند. مثلاً مهدویّت این‌طور است، مهدویّت را همه‌ی گروه‌ها، اگر در جزئیّات هم اختلاف داشته باشند کلّیت آن را همه‌ی مسلمین نقل کرده‌اند. «مِن وُلدِ فَاطِمَة» است یا «مِن وُلدِ عَبَّاس» است یا هر چه هست، اختلاف گروه‌ها ممکن است در آن باشد، امّا وجود حضرت مهدی (عج) یا آن کسی که «یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً» (الأمالی للصدوق، ص ۲۶) مسلّم همه است، این اطمینان‌آوری را بیشتر می‌کند. متن قرآن همین‌طور است. همه‌ی گروه‌ها وقتی قبول دارند متفاوت است، کسی هم این را رد نمی‌کند. امّا در آن‌ قسمت‌هایی که رجالی و مذهبی پیش می‌رود و تعارض وجود دارد، ما اصلاً به مبانی آن‌ها دسترسی نداریم. بالاخره شما یک آیینی را انتخاب کرده‌اید. یعنی یا باید بیرون از همه‌ی مذاهب صحبت کنید یا وارد یک مذهب می‌شوید.

مثلا فردی می‌گوید: این راوی چون علیّ بن ابی‌طالب (ع) را بیشتر از ابوبکر دوست دارد پس این ضعیف است. خود اهل سنّت مثل البانی اعتراض می‌کنند، می‌گویند: این چه روشی است؟ شما صدق و کذب راوی را بحث کنید، نه این‌که حبّ او به چه کسی بیشتر است. خیلی در گذشته این‌طور بودند. با توجّه به این‌که این اتّفاق افتاده، شما چطور می‌خواهید تعارض تهذیب با مسند را توجیه کنید؟ اصلاً ملاک ما این‌جا چه می‌شود؟

ما مجبور هستیم در تعارض مبنای خود را اخذ کنیم، چرا؟ چون می‌فرمایید من رجال را قبول دارم. البتّه تازه باید وارد مبانی جزئی آن شویم، اینکه رجال را قبول داریم به چه معنا قبول داریم؟ به معنای این‌که از این معاصرین آیت الله شب زنده‌دار می‌گوید یا آقای خویی و آقای تستری می‌گویند؟ یا آقای شبیری می‌گوید؟ کدام یک از این‌ها؟ یعنی باز دوباره تفریعات آن فراوان می‌شود.

ترکاشوند: حاج آقا می‌گویند به خاطر حبّ و بغض کسی را رد کرده‌اند، می‌گویم الآن هم در جمهوری اسلامی بعضی وقت‌ها می‌بینیم کمی خطّ کسی با گروهی جا به جا می‌شود، یک گروه دیگر کلّاً همه‌ی اقوال و همه چیز او را کنار می‌زنند. می‌خواهیم بگوییم حرف ایشان را امروز هم داریم می‌بینیم.

من می‌خواهم بگویم اگر بخواهیم به معایب نقطه‌ مقابل بپردازیم در همین نقطه‌ای که هستیم می‌مانیم - ببخشید من با این صراحت می‌گویم- و دیگر نباید کاری انجام داد، الّا این‌که داشته‌های خود را مدام روزآمدتر و بهینه‌تر و قابل ‌عرضه‌تر کردیم. مثلاً دو شب پیش بود دوست ما زنگ زد و عبارتی را گفتگو می‌کرد، راجع به «شرایط صحّة الصّوم» خوانده بود. گفته بود که «الأیمان و العقل»، توضیح داده بود، «فَلَا یَصِحُّ مِن غَیرِ المُؤمِن». گفته بود یعنی چه؟ بعد مؤمن را هم توضیح داده بود یعنی اعتقاد به تک تک امام‌ها داشته باشد. همین است، منظور اسلام از ایمان یعنی این و خوب هم توضیح داده بود. گفت: آقای ترکاشوند یعنی چه؟ این چیست؟ گفتم: آقای فلانی، فقط صوم نیست همه‌ی عبادات این‌طور است، شرط صحّت عبادات، چه صوم، چه صلاة، چه چیزهای دیگر، این است، رأی غالب قدمای ما این بوده است. گفت: یعنی یک نفر سنّی و شافعی روزه بگیرند از نظر این فقیه ما قبول نیست؟ گفتم: نه، قبول نیست. این را چطور حل کنیم؟

کاشانی: این بحث مبنایی است، مشکلی نیست. از بحث خروج می‌کند وگرنه بحث مبنایی است، می‌شود ورود کرد بحث کرد. این‌که اگر حقّی وجود دارد آن فرد حق را شناخته یا نشناخته است؟ اگر حق را نشناخته در نشناختن مقصّر است یا به او نرسیده است؟ این‌که آن فقیه فرموده برای کسی است که تقصیر دارد که به حق نرسیده، مثل این است که من کارمند شما هستم شما می‌گویید این کار را برای من انجام بده و من تصوّر می‌کنم که شما یک کار دیگری را گفتید و از من نمی‌پذیرید. منتها نگاه می‌کنید من عمدی داشتم؟ خواستم کم‌کاری کنم؟ عمداً خواستم تمرّد کنم یا اشتباه متوجّه شده‌ام؟ کلام شما را بد فهمیده‌ام؟ در توبیخ یا عدم توبیخ من، در پاداش و عدم پاداش من به این‌ها نگاه می‌کنید.

ترکاشوند: دایره‌ این از شرط صحّت عمل هم فراتر می‌رود. می‌بینیم در شرایط شاهد دوباره شرط ایمان وجود دارد.

کد N1961141

وبگردی