او میگوید: دو ساله بودم که مادرم برای دیدار با خانواده، مرا همراه خودش به ایران آورد، تا 14 سالگی در ایران بودم و بعد دوباره روزهای سخت جدایی از وطن آغاز شد، برای گذراندن دوران دبیرستان به آمریکا رفتم. دانشگاه را در رشته زبان انگلیسی و ریاضی گذراندم و متوجه شدم دیگر وقت آن رسیده که به ایران بیایم و آرزوی دیرینهام را محقق کنم.
یادگار ارشد محمدعلی فردین یک سال است که دوباره به ایران آمده است؛
آفتاب: قصد دارید برای چه مدت در ایران بمانید؟
آمدهام که برای همیشه در ایران بمانم.
آفتاب: چه خاطراتی از پدربزرگ برای شما به یادگار مانده؟
از آنجایی که پدربزرگ ممنوع کار بود، سعی می کرد سر خودش را با علاقه مندی هایش همچون گل پروری و گل کاری در ویلای شمال گرم کند و بیشتر زمانش را با خانواده در ویلای نوشهر بود و من هم در آنجا در کنار پدر بزرگم خیلی دوران خوب و آموزنده ای را سپری کردم که در زندگی من بسیار تاثیر گذار بود. می توانم بگویم بهترین خاطره ها زمانی بود که فیلم هایی که پدر بزرگ بازی کرده بود را با هم تماشا و راجع به آن فیلم ها با هم صحبت می کردیم. همچنین وقتی با هم به سینما جمهوری می رفتیم بسیار خوش می گذشت. ۱۴ ساله بودم که پدربزرگم با کلی خاطره زیبا و بیاد ماندی، ما را ترک کرد. پدربزرگ فوت کرد. نزدیکی و وابستگی من به پدربزرگ، گذر از این لحاظات را برای من سخت تر کرد.
آفتاب: حالا که اکثر بستگانت در خارج از ایران هستند؛ می توانم بپرسم برای چه آمدی و میخواهی برای همیشه بمانی؟
کلا زندگی کردن در ایران را خیلی دوست دارم. شاید چون اوج زمان نوجوانی و خوشیهایم در ایران اتفاق افتاده است. خوب میدانم که شرایط ایران با 15 سال پیش که رفتم خیلی فرق کرده و حتی سبک زندگی مردم هم تغییر کرده است ولی با هر خوشی و ناخوشی که وجود داشته باشد میخواهم در وطنم باشم. حتی یک سال پیش که به ایران آمدم خیلی با آن چیزی که از 15 سال پیش در ذهنم بود فرق داشت ولی با این وجود می خواهم از این به بعد زندگی روتینم در ایران بگذرد. تمام این سالها فکر و ذکرم ایران بود. آنقدر که پدرم هر شش ماه به شش ماه قول می داد به ایران برمی گردیم، ولی این شش ماهها 15 سال طول کشید.
آفتاب: الآن مشغول چه کاری هستید؟ هیچ وقت دوست نداشتید بازیگر شوید؟
پدرم خیلی دوست داشت که پزشکی یا وکالت بخوانم ولی خودم علاقه نداشتم؛ بیشتر کارهای عملی و اجرایی را دوست داشتم. بعد از اینکه در آمریکا تحصیلاتم را تمام کردم، چند سالی با بردار کوچکترم سام به کار ساخت و ساز پرداختیم.
بازیگری را خیلی دوست داشتم و دارم، چند دوره بازیگری هم گذراندم. ولی دوست دارم در صنعت سینما نام پدربزرگم زنده بماند.
خیلی از حضور در کشوری که ۱۵ سال از آن دور بودم واهمه داشتم. پیش خودم میگفتم، آیا مرا می پذیرند؟ آیا میتوانم حداقل کمی به اخلاق حرفهای پدربزرگم نزدیک شوم؟ آیا می توانم به عنوان نوه فردین در صنعت سینمای ایران فعالیت کنم!! دوست دارم بازیگر شوم و نقشهای مثبت بازی کنم که به شخصیت خودم و فردین نزدیکتر باشد.
آفتاب: چه ویژگیای از پدربزرگ در شما هم هست؟
دوست سیروس فردین پاسخ میدهد: ما از کودکی هم محلهای و همبازی بودیم و اولین بار سیروس را در پاساژ ولنجک در گیمنت دیدم و کم کم با هم دوست شدیم. از همان اول هم مغرور نبود. به نظرم همان فردین بازیها را از پدربزرگش به یادگار دریافت کرده است.
آفتاب: چرا محمد علی فردین مثل خیلیهای دیگر از ایران نرفت؟
پدربزرگم عاشق ایران بود و می گفت مردم مرا «فردین» کردند پس پیش آنها میمانم. ویژگی بارز پدربزرگم همانهایی بود که در فیلم هایش تماشا می کردید. کمک به مردم نیازمند، خاکی بودن و مرام و معرفت در زندگی، فکر می کنم با آموزه های پدربزرگم من هم به آنها رسیده ام. حتی گاهی فکر می کنم به خاطر محبوبیت بیش از حدی که داشت دیگر نگذاشتند کار کند.
هدی جاویدی
خبرنگار
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است