محمدرضا ذوالعلی (نویسنده) که با رمان «افغانیکِشی»اش در بخش رمان جایزه «مهرگان ادب» جزو تحسینشدهها بود در گفتوگو با خبرنگار ایلنا، درباره آخرین داستانها و رمانهایش گفت: مشغول نوشتن یک رمان درباره مهاجرات به آلمان هستم که در قالب سفرنامه و طنز است و یک تم کمرنگ ماجرایی هم دارد. فعلا نام «سفر به غرب» را برایش درنظر گرفتهام و 90درصد نگارشش تمام شده است. یک مجموعه داستان کوتاه هم آماده چاپ دارم که برای شابک هم اقدام کردم ولی با توجه به وضعیت بازار که این روزها فروش همه کالا کاهش چشمگیری داشته و طبعا فروش کتاب هم در بیشتر دچار افت شده برای چاپش دست نگاه داشتهام و احتمالا امسال با این وضعیت بازار کتابی منتشر نکنم.
این نویسنده سپس درباره تاثیر وضعیت بد اقتصادی بر بازار کتاب و نقش حمایتهای دولتی مثل اجرای طرحهای فصلی حمایت از کتابفروشیها بیان کرد: سابقه نشان داده که هرکجا دولتی دخالتی کردهاند خرابش کردهاند. یعنی اگر حمایتی هم شده حمایت جهتداری بوده که تنها نسیب قشر و گروه و کتاب و نشر خاصی شده است و همه به آن نسبتی که شایستگیاش را داشتهاند و به اندازهای که عادلانه و منصفانه باشد، از این حمایتها بهره نبرده و نمیبرند. منتها به نظرم کار از این حمایتهای تسکین دهنده و مسکنها گذشته است. جدا از بحث اقتصادی که واقعا بحرانی و به هم ریخته است؛ آنچه که واقعا آزاردهنده شده سیستم ناامیدی و نگرانیست که در جامعه شدت گرفته است. این نگرانی و ناامیدی باعث میشود دیگر اصلا کششی به سمت کالاهای فرهنگی از قبیل کتاب نداشته باشند.
او افزود: کتابفروشی دیروز میگفت از کتاب «ملت عشقی» که هفتهای هشت تا ده نسخه میفروختم دو هفته است یک جلد هم نفروختهام. یعنی در چنین شرایطی مردم حتی به سمت کتابهای که به اصطلاح تو بورس میافتند یا اسمشان سر زبانها قرار میگیرد و همه ناخودآگاه احساس میکنند وظیفه دارند بروند و این کتاب را بخرند و بخوانند هم نمیروند و در مورد چنین آثاری هم بازار راکد است؛ مثل بقیه بازارها. عملا در کشور به جز بازار سکه و ارز که بازاری متاطم و خیلی سرمایهای است مابقی بازارها خوابیده و راکد است. بازار کتاب هم در چنین فضایی بد که بود افتضاح شده است.
ذوالعلی سپس با اشاره به محتوا و کیفیت داستانهای و رمانهای امروز ادبیات کشور و نقش نابهسامانیهای اقتصاد در شدت گرفتن ادبیات تجاری و صرفا سرگرمکننده نیز اظهار داشت: کتابهایی که منتشر میشوند و به اصطلاح تو بورس میافتند چون سطح کیفی و محتوایی خیلی بالایی ندارند خواننده را مایوس و از کتابخوانی زده میکنند. مثلا کتابی بود دوسال پیش که بسیار پرفروش شد و ظرف چند ماه به چاپ بیستم به بعد هم رسید و مدام همه جا حرفش بود و همه تبلیغش را میکردند که جو عظیمی برای خواندنش به راه افتاده بود. منتها پس از مدتی این تب تبلیغاتی که خوابید متوجه شدند اثر مذکور آنقدرها هم که حرفش زده میشد قوی نبود. در حقیقت بیشتر شاهد یک موج و تب و تاب کاذب درباره بسیاری از آثار هستیم که مردم را مشتاق به خرید و خواندن فلان اثر میکند ولی بعد میبینند مطابق با انتظارشان نبوده است و نسبت به کتاب بیاعتماد میشوند.
خالق رمان «افغانیکِشی» ادامه داد: مورد دیگر اینکه اصولا سطح و کیفیت رمان نه فقط در ایران که نه جهان شاید افت نکرده باشد ولی به سمتی رفته که دیگر از شاهکارها و آثار غولهای ادبی قرن نوزده و اوایل قرن بیستم و حتی تا دهه 1970 خبری نیست و دیگر همینگوی و داستایفسکی و مارکز نداریم. البته این روزها نویسندگان نویسندگان متوسط خوبی هم داریم که تعدادشان هم زیاد است ولی وقتی با امثال مارکز و داستایوفسکی مقایسه میشوند آدم ترجیح میدهد همان کتابهای قدیمی را بخواند. درواقع بازار پرشده از کارهای متوسط خوب ولی الزاما نه قابل قیاس با شاهکارهای ادبی اول قرن بیستم.
او همچنین در ارزیابیاش از انتقاد برخی از کارشناسان ادبی از قطع ارتباط بدنه جامعه با ادبیات داستانی و رمان ایرانی؛ متذکر شد: تا حدی که من مطالعه دارم و طبعا همه داستانهای کوتاه و رمانهای منتشر شده در چند سال گذشته را نخواندهام احساس میکنم درست است که داستانهای ما از بدنه مردم دور شدهاند. البته داستانی که روشنفکر مینویسد معمولا مخاطبش همان قشر فرهیخته است. درصورتی که اگر شما روشنفکر هستی لزومی ندارد حتما برای روشنفکر بنویسی و گروهی هم باید باشند که با تمام روشنفکری برای بدنه جامعه و عامه مردم بنویسند. منظور از عامه هم حتما یک فرد کمسواد نیست این عامه ممکن است که پزشک کتابخوان باشد. بسیاری از داستانهای امروز را که میخوانی واقعا فقط دغدغههای روشنفکری و انسانهای مایوس و سرخوردهایست که مدام غر میزنند و انگار دقیقا هم نمیدانند چه میخواهند و از چه کسی یا چه چیزی ناراضی هستند. هرچند به نظرم این فاصله در حال کمتر و کمرنگتر شدن است و نویسندههای ما فهمیدهاند که حتما هم لازم نیست از زوایه دید یک دانشجوی بچه پولدار یا شخصی که تنها دغدغهاش بحران هویتش است یا دیگر مسائل روشنفکریست، داستان خلق کنند و یک آدم معمولی هم دوست دارد خودش را و عشقش را و زندگیاش را در رمان و داستان ببید.
ذوالعلی در پاسخ به این پرسش که چه میتوان کرد تا حوزه فرهنگ کمترین ضربه از این آشفتگی و بحران اقتصادی متحمل شود نیز گفت: بهترین کار این است که دولت خودش را کنار بکشد؛ منظورم هم از دولت در یک نگاه کلان کل ساختار حکومت است. فرقی هم ندارد که حکومت؛ حکومت چپ چپ است یا راست راست اگر پایش را از حوزه فرهنگ بیرون بکشند وضعیت این حوزه خیلی بهتر میشود. معمولا کسانی که فعالیت فرهنگی و هنری دارند و واقعا هنرمند و فرهنگی هستند خیلی به مسائل مالی و شهرت و این موارد خارجی و فیزیکی اهمیتی نمیدهند و اثر هنری خلق میکنند تا حس درونیشان ارضاء شود. پس همین که سنگی جلوی پایشان انداخته نشود کافیست و اگر از فروش کتابشان 100 میلیون هم درنیاورند مهم نیست. مهم این است که کتاب نویسنده بدون سانسور و ممیزی چاپ شود و یک سال در فلان اداره معطل مجوز نماند و راحت هم توزیع شود و بعد از دو روز اثر را از کتابفروشیها جمعآوری نکنند.
او در پایان تاکید کرد: به هرحال هر جامعهای یک نیاز فرهنگی دارد و یک نیاز روحی دارد و مهمترین ارضاکننده این نیاز هم هنر است. در جامعه ما متاسفانه رفع این نیاز به عهده گروهی خارج از هنرمندان گذاشته شده است و مثلا میبینی روحانیون میخواهند هرطور شده این دغدغههای روحی و روانی نسل جدید را خودشان پرکنند؛ درصورتیکه نه کارکردشان این است و نه میتوانند و نه تواناییاش را دارند. اگر سیستم فرهنگی درست باشد طبعا خود مردم کالای فرهنگی متناسب با نیاز خودشان را پیدا میکنند و به سراغ فیلم و نقاسی و کتاب و ... میروند. همانطور که قبلا میرفتند.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است