آفتاب

بلای شومی که حجت سر دختر بی نوا آورد

بلای شومی که حجت سر دختر بی نوا آورد

بلای شومی که حجت سر دختر بی نوا آورد | زنی در دومین ازدواج پای در یک خانه جهنمی گذاشت.

به نقل از رکنا، به خاطر این که در دومین ازدواج خودم باز هم شکست خوردم خیلی ناراحتم. انگار مشکلات و بدبختی های زندگی من پایانی ندارد، اما در این میان مقصر اصلی در انتخاب های اشتباه برای ازدواج، خودم هستم چرا که فردی خوش باور بودم و همواره تحت تأثیر حرف های زیبا و یا نیش و کنایه های دیگران قرار می گرفتم و بدون هیچ گونه تحقیق و یا بررسی اوضاع و احوال اجتماعی و اخلاقی خواستگارم بلافاصله تصمیمی می گرفتم که...
زن ۲۶ ساله ای به نام المیرا که سعی می کرد بغض در گلو مانده اش را پنهان کند، دفتر خاطراتش را از گذشته ای نه چندان دور ورق زد و به مشاور دایره اجتماعی کلانتری گفت: چند سال قبل ابراز محبت ها و نگاه های عاشقانه سهیل مرا از دنیای درونم بیرون کشید. زمانی به خود آمدم که دیگر چیزی جز سهیل را در زندگی ام نمی دیدم. با هر جمله زیبا و عاشقانه او قصری از خوشبختی در افکارم می ساختم و به چیزی جز رسیدن به سهیل نمی اندیشیدم. در حالی که هیچ شناختی از خانواده و یا وضعیت اجتماعی و اخلاقی او نداشتم بلافاصله پیشنهاد ازدواجش را پذیرفتم و پای سفره عقد نشستم اما خیلی زود شیشه های رنگارنگ آرزوهایم با سنگ بی مهری و اعتیاد در هم شکست، چرا که در همان روزهای آغازین زندگی مشترکمان فهمیدم سهیل به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. او وقتی خمار می شد دیگر چیزی جلودارش نبود و با کتک مرا مجبور می کرد تا اجازه فروش لوازم منزل را به او بدهم در حالی که این لوازم جهیزیه ام بود و بسیاری از آن ها هنوز مورد استفاده قرار نگرفته بود. دیگر تحمل این زندگی را نداشتم و به ناچار حدود ۳ سال قبل با حکم دادگاه در حالی از سهیل طلاق گرفتم که همه حق و حقوقاتم را به او بخشیدم. این گونه بود که به منزل پدرم بازگشتم اما به خاطر انتخابی اشتباه نزد پدر و مادرم بسیار خجالت زده و شرمگین بودم. از سوی دیگر نیز طلاق در خانواده ما سابقه نداشت و من به خاطر شکست در این ازدواج مورد سرزنش و نیش و کنایه قرار می گرفتم. حدود ۲ سال در خانه پدرم زندگی کردم اما به هیچ یک از خواستگارانم برای ازدواج مجدد پاسخ مثبت ندادم. این در حالی بود که حرف های اطرافیان خیلی آزارم می داد و آن ها اصرار می کردند دوباره ازدواج کنم تا این که «حجت» مرا خواستگاری کرد. او دختری ۶ ساله داشت و علت جدایی از همسر سابقش را بلند پروازی و خیانت های او عنوان می کرد. من هم تحت تأثیر حرف های احساسی و عاطفی «حجت» قرار گرفتم و بدین ترتیب زندگی ما در طبقه بالای منزل پدر شوهرم آغاز شد. او خود را مهندس ساختمان معرفی کرده بود و بیشتر اوقات تا دیر وقت به منزل نمی آمد. چند ماه بعد وقتی بهانه گیری ها و کتک های او نیز شروع شد تازه فهمیدم که همسرم با یک خودروی اجاره ای مسافرکشی می کند و به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد. از شدت خجالت چیزی به پدر و مادرم نگفتم تا این که مدتی قبل به خاطر کتک کاری های شدید او جنین ۳ ماهه ام سقط شد او هنگام کتک زدن حتی به التماس هایم توجه نکرد و من به یک بیمار افسرده تبدیل شدم. حالا هم با شکست در دومین ازدواج می خواهم از او طلاق بگیرم و با یک دنیا پشیمانی...
http://www.aftabir.com
کد N1896244

وبگردی