زن ۲۶ ساله ای به نام المیرا که سعی می کرد بغض در گلو مانده اش را پنهان کند، دفتر خاطراتش را از گذشته ای نه چندان دور ورق زد و به مشاور دایره اجتماعی کلانتری گفت: چند سال قبل ابراز محبت ها و نگاه های عاشقانه سهیل مرا از دنیای درونم بیرون کشید. زمانی به خود آمدم که دیگر چیزی جز سهیل را در زندگی ام نمی دیدم. با هر جمله زیبا و عاشقانه او قصری از خوشبختی در افکارم می ساختم و به چیزی جز رسیدن به سهیل نمی اندیشیدم. در حالی که هیچ شناختی از خانواده و یا وضعیت اجتماعی و اخلاقی او نداشتم بلافاصله پیشنهاد ازدواجش را پذیرفتم و پای سفره عقد نشستم اما خیلی زود شیشه های رنگارنگ آرزوهایم با سنگ بی مهری و اعتیاد در هم شکست، چرا که در همان روزهای آغازین زندگی مشترکمان فهمیدم سهیل به مواد مخدر صنعتی اعتیاد دارد. او وقتی خمار می شد دیگر چیزی جلودارش نبود و با کتک مرا مجبور می کرد تا اجازه فروش لوازم منزل را به او بدهم در حالی که این لوازم جهیزیه ام بود و بسیاری از آن ها هنوز مورد استفاده قرار نگرفته بود. دیگر تحمل این زندگی را نداشتم و به ناچار حدود ۳ سال قبل با حکم دادگاه در حالی از سهیل طلاق گرفتم که همه حق و حقوقاتم را به او بخشیدم. این گونه بود که به منزل پدرم بازگشتم اما به خاطر انتخابی اشتباه نزد پدر و مادرم بسیار خجالت زده و شرمگین بودم. از سوی دیگر نیز طلاق در خانواده ما سابقه نداشت و من به خاطر شکست در این ازدواج مورد سرزنش و نیش و کنایه قرار می گرفتم. حدود ۲ سال در خانه پدرم زندگی کردم اما به هیچ یک از خواستگارانم برای ازدواج مجدد پاسخ مثبت ندادم. این در حالی بود که حرف های اطرافیان خیلی آزارم می داد و آن ها اصرار می کردند دوباره ازدواج کنم تا این که «حجت» مرا خواستگاری کرد. او دختری ۶ ساله داشت و علت جدایی از همسر سابقش را بلند پروازی و خیانت های او عنوان می کرد. من هم تحت تأثیر حرف های احساسی و عاطفی «حجت» قرار گرفتم و بدین ترتیب زندگی ما در طبقه بالای منزل پدر شوهرم آغاز شد. او خود را مهندس ساختمان معرفی کرده بود و بیشتر اوقات تا دیر وقت به منزل نمی آمد. چند ماه بعد وقتی بهانه گیری ها و کتک های او نیز شروع شد تازه فهمیدم که همسرم با یک خودروی اجاره ای مسافرکشی می کند و به مواد مخدر نیز اعتیاد دارد. از شدت خجالت چیزی به پدر و مادرم نگفتم تا این که مدتی قبل به خاطر کتک کاری های شدید او جنین ۳ ماهه ام سقط شد او هنگام کتک زدن حتی به التماس هایم توجه نکرد و من به یک بیمار افسرده تبدیل شدم. حالا هم با شکست در دومین ازدواج می خواهم از او طلاق بگیرم و با یک دنیا پشیمانی...
http://www.aftabir.com
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است