روزی از من خواست به دفترش در خیابان گاندی بروم تا با او و همسرش –پروین- بیشتر آشنا شوم. قبول کردم و به دفترش که هیچ تابلویی نداشت رفتم که متوجه شدم آنها در دفتر تازه تأسیسشان کلاسهای عرفانی برگزار میکنند و میتوانند بسیاری از مشکلات روحی، روانی و حتی گرفتاریهای شخصی را حل کنند. از آنجائیکه از بعضی مشکلات در زندگی خسته شده بودم قرار شد در کلاسهایشان شرکت کنم و حتی پول زیادی هم به عنوان شهریه پرداخت کردم. بعد از چند جلسه شرکت در کلاسها بود که پروین با حرفهایش مرا راضی کرد تا برای سیر مراحل کلاسهای عرفان، خودم را در اختیار شوهرش قرار دهم.»
دختر جوان در ادامه گفت: «روز حادثه وقتی به دفتر آنها رفتم، ابتدا پروین کلمات نامفهومی به زبان آورد و سپس از من خواست شربت بنوشم که آرامم کند. با خوردن آن بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم متوجه شدم مورد آزار قرار گرفتهام. اعتراض کردم اما آنها گفتند این مرحلهای از درمان افسردگی و حل مشکلات روانی است! باور نکردم و به پزشک مراجعه کردم که مطمئن شدم واقعاً مورد آزار قرار گرفتهام. آنجا بود که تصمیم گرفتم از این زوج میانسال شکایت کنم.»
به دنبال اظهارات دختر جوان، شناسایی زن و مرد میانسال در دستور کار پلیس قرار گرفت و در حالیکه تحقیقات در این زمینه ادامه داشت شکایتهای مشابهی به پلیس رسید و تعداد زیادی زن و دختر جوان با مراجعه به اداره پلیس گفتند آن زوج آنها را خام حرفهایشان کردهاند و زن میانسال با گرفتن شهریه زیاد آنها را در اختیار همسرش قرار دادهاست.
به این ترتیب کامران و پروین بازداشت شدند و پرونده بعد از صدور کیفرخواست به دادگاه انقلاب اسلامی فرستاده شد. در اولین جلسه رسیدگی به پرونده هر دو متهم به اعدام محکوم شدند و پرونده برای رسیدگی به اتهام تجاوز به عنف به شعبه ششم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد. بنابراین زوج میانسال بار دیگر در همان شعبه پشت درهای بسته و به صورت غیرعلنی محاکمه شدند و هیئت قضایی مرد میانسال را به اعدام و همسرش را به 25سال حبس محکوم کرد. این حکم به دیوان عالی کشور فرستاده شد و در حالیکه حکم صادره در حال بررسی بود، اواخر بهمن سال 96 با اجرای حکم دادگاه انقلاب اسلامی، کامران به دار مجازات آویخته شد. سرانجام حکم صادره از سوی شعبه ششم دادگاه کیفری استان تهران نیز از سوی یکی از شعبات دیوان تأیید شد.
http://www.aftabir.com
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است