بیشتر بخوانید : چرا شورای نگهبان احمدی نژاد را رد صلاحیت نکرد؟...
بیشتر بخوانید : ماجرای رد صلاحیت چپ ها در انتخابات مجلس...
بیشتر بخوانید : جزئیات نامه احمدی نژاد به رهبری در مورد شورای نگهبان...
یک معاون دولت احمدی نژاد که به او بسیار نزدیک بوده، در یادداشتی تلگرامی با یادآوری ادعای خود احمدی نژاد در گفت و گوی خصوصی آن دو مبنی بر نفوذ منافقین در دولت دهم، نوشت: بعد از حدود شش سال و کلی فکر و تامل ماجرای مهدی هاشمی و کشمیری و نابودی من و استعفای من و بقایی و مشایی را هنوز نفهمیدهام. امیدوارم روزی این گزارههای پراکنده و نامربوط را برایم قشنگ توضیح دهید تا شیر فهم شوم.
روح الله احمدزاده کرمانی نوشت:
آقای احمدی نژاد! سوالاتی فراوان از سالهای دولت دهم در ذهنم بی پاسخ مانده است! یکی از آن سوالات ماجرای نفوذ منافقین در دولت دهم بود که خود به من فرمودید و بعد ماجرای مهدی هاشمی و کشمیری را مثال زدید و در جلسهی خصوصی به من فرمودید که حواست باشه این افراد به تو نزدیک نشوند. بعد در یک جلسهی خصوصی به من فرمودید تو باید از جایگاه فعلیات کنار بری چون قرار است تو رو نابود کنند. بعد در آخرین جلسهی خصوصی فرمودید اینقدر من رو تحت فشار بقایی و مشایی قرار نده.
القصه؛ الان بعد از حدود شش سال و کلی فکر و تامل ماجرای مهدی هاشمی و کشمیری و نابودی من و استعفای من و بقایی و مشایی را هنوز نفهمیدهام. امیدوارم روزی این گزارههای پراکنده و نامربوط را برایم قشنگ توضیح دهید تا شیر فهم شوم.
آقای دکتر! یادتونه همیشه منو به اسم کوچیک صدا میزدید و من کلی ذوق میکردم!
آقای دکتر! یادتونه به من میگفتید تو تیپ و قیافت شبیه خالد مشعله فقط شکم داری؛ مشعل شکم نداره و من کلی ذوق میکردم!
آقای دکتر! یادتونه یه شب بارونی سال ۸۴ تو دانشگاه امام صادق ع موقع رفتن صحبت از رهبری شد؛ شما گفتید دیگه از امروز آقا تو کشور تنها نیست و من اون شب با این جملهی شما تا صبح از شوق گریستم.
آقای دکتر! یادتونه در سفر استانی به فارس توی ملاقات مردمی؛ وقتی با یک آدم پر درد هم صحبت شدید، آرام از گوشهی چشمتان اشک جاری شد!
آقای احمدی نژاد! این روزها حال من خیلی بده!
میدانید چرا؟ چون بزرگترین و با شکوه ترین تجلی آرمان عدالت خواهی و مردم داری و ساده زیستی و دردمندی و استکبار ستیزی من در حال نابود شدن است!
آقای احمدی نژاد! خیلی از سیاستمداران کشور خوشحالاند این روزها! ولی من بارها گریستهام! بارها! بارها! چون احمدی نژاد من در حال نابود شدن است! چون دکتر عزیز من در حال زوال است!
دکتر! رابطهی من و شما هیچگاه اداری و مدیریتی نبود و من همیشه ساده و بی تکلف با شما نه به عنوان رییس جمهور که به عنوان محبوب صحبت میکردم! لذا حرفهای تلخ من رو با همون بی توجهی تون تموم میکردید! ولی میدونستم چون به من حسن نیت داشتید دعوام نمیکردید!
دکتر! من آقا روح الله شمام! همونی که توی سن ۳۱ سالگی استاندارش کردید و بعد بهم گفتید محکم برو پشتت هستم! مثل یک پدر پشتم بودید و حمایتم کردید!
دکتر! از اینکه این گونه در حال تمام شدنید خیلی اندوهگینم!
ای کاش امروز شما میماندید و دوباره آقا تنها نمیشد!
ای کاش امروز یکی مثل خودتان وارد گردونهی دولت سازی میکردید و همون گفتمان ۸۴ دوباره زنده میشد! بوی عشق به ولایت، رایحهی خوش خدمت و روحیهی جهادی دوباره الگوی غالب خدمت به مردم و محرومین میشد!
ای کاش به نگاههای منتظر و تشنهی انبوهی از جبههی مستضعفان مثل ۸۴ توجه میکردید!
ای کاش اصلا صحبتهای روشنفکری به زبان نمیآوردید و مثل قدیم صحبت از انقلاب و محرومان و خدمت و روحیهی جهادی میکردید!
خدا لعنت کند اونایی که اولویتها رو در ذهن شما جابجا کردند!
همونایی که توانستند مثل کشمیری و هاشمی به شما نزدیک شند و دغدغههای انقلابی رو تبدیل به دغدغهی حمایت از یک مشت اپوزوسیون سیاسی کنند!
لعنت خدا به این مهدی هاشمیها که احمدی نژاد رو از مردم و ولایت جدا کردند!
ای کاش آقا تنها نمیشد و ملت و ولایت را به یک آدم پوچ به باد فنا نمیدادید!
دکتر! این آخرین جملهی من: آقای دکتر! بر سر پوچ؛ خود را از مردم و ولی تان محروم نکنید! سر یک پوچی بنام بقایی!
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است