بیشتر بخوانید: مسمومیت هاشمی رفسنجانی ؟
بیشتر بخوانید: سوالات بی پاسخ پس از مرگ آیت الله .
مسیح مهاجری، مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی مصاحبه ای درباره آیت الله هاشمی رفسنجانی داشته که بخش های مهم آن در ادامه می آید:
*من خودم به عنوان یکی از این صاحبنظران یا اظهارنظرکنندگان درباره آقای هاشمی رفسنجانی با توجه به اینکه سابقه آشنایی خیلی طولانی با ایشان دارم و با توجه به اینکه در تمام دوران مسوولیت ایشان، چه مجلس، چه ریاست جمهوری، چه ریاست خبرگان و چه مجمع تشخیص مصلحت نظام با ایشان مرتب رفت و آمد داشتم و البته در دوران تقریبا غربت یعنی دو دهه آخر عمر ایشان بیشتر با ایشان رفت و آمد خصوصی داشتم، نظرم این است که آقای هاشمی رفسنجانی، آقای هاشمی رفسنجانی بود و مثل همه انسانهایی که به اقتضای زمان ممکن است یک موضعی بگیرند و بعد از مدتی خودشان متوجه شوند این موضع باید اصلاح شود یا تغییر کند، -نه تغییر به عنوان چرخش 180 درجه ای- تغییر کمتر، آقای هاشمی هم یک انسان معمولی بود و این تغییر را داشت.
* آقای هاشمی رفسنجانی در دوران انقلاب، چه قبل از پیروزی و چه بعد از پیروزی و سالهای بعد، یک تفاوتهایی کردند اما تفاوتها در جهت تکمیل و تصحیح بود نه در جهت تقابل با نظر قبلی. به عنوان مصداق، ایشان در زمان ریاست جمهوری که آن زمان هم من با ایشان ارتباط زیادی داشتم و مشاورشان بودم، نگاهشان به مسائل حقوق شهروندی و آزادی و تفکر شهروندان و ابراز این تفکر یک نگاه بسته نبود اما این نگاه در دوران بعد از ریاست جمهوری به خصوص در دهه 80 و 90 یک مقدار تفاوت کرد. تفاوتش هم این بود که همان نگاه گذشته بازتر و قویتر و بهتر شد. یعنی برای حقوق شهروندی و برای آزادی بیان و آزادی فکر اهمیت بیشتری قائل شدند.
*آقای هاشمی خودشان در دوران ریاست جمهوری گفته بودند که من در این دولت به فرهنگ اهتمامی نخواهم کرد ولی به اقتصاد و سیاست اهمیت میدهم و اهتمام زیادی هم داشتند، توجه داشتند و عمل میکردند. علت اینکه گفتند به فرهنگ کاری ندارند را هم آن زمان و هم بعدا توضیح دادند. علتش این بود که یک واقع بینی نسبت به مسائل کشور داشتند، نه اینکه نسبت به فرهنگ بیاعتنا بودند. تقریبا تمام فرهنگ در کشور یا نود درصدش در اختیار نهادها و دستگاههایی است که زیر نظر رهبری هستند. رادیو تلویزیون، سازمان تبلیغات اسلامی، دفتر تبلیغات حوزه علمیه قم، مجمع اهل بیت، مجمع تقریب، ائمه جمعه و ائمه جماعات و...همه این دستگاههایی که به نوعی تریبون فرهنگی هستند و افراد و نهادهای دیگر زیر نظر رهبری کار میکنند. ما اگر بخواهیم وارد این کار شویم دخالت است و یک دوگانگی پیش میآید. دلیلش این بود. در واقع نه اینکه اقای هاشمی بگویند من اصلا آدم فرهنگی نیستم. چون آقای هاشمی قبل از اینکه سیاسی باشد فرهنگی بود. یک روحانی تحصیلکردهِ مجتهدِ مفسرِ قرآن و فقیه و متکلم بود و همه اینها یعنی فرهنگ. بنابراین ایشان یک عنصر کاملا فرهنگی بود. پس نمیخواست بگوید من کار فرهنگی بلد نیستم یا فرهنگی نیستم، میگفت من نمیخواهم وارد موضوعی شوم که متولی دیگری دارد. بنابراین آن دستگاهها کار خودشان را انجام دهند و من وارد آن نشوم، وقتم را صرف کارهای دیگر مملکت کنم. این نه به معنای دعوا بود، نه قهر و نه اعتراض. ایشان میخواست بگوید من وقتم را در این سمت ریاست جمهوری و اداره دولت صرف چیزی نمیکنم که متولی دارد، صرف چیزی میکنم که متولی ندارد یعنی مسائل سیاسی و مسائل اقتصادی.
* آقای هاشمی شهامت و شجاعتش را داشت که بگوید من وارد این مقوله نمیشوم چون متولی دارد. بقیه این شهامت را نداشتند، نگفتند ولی عملا همان بو. اصلا دستگاههای فرهنگی تابع دولت نیستند و نبودند. بنابراین اگر اتفاقی هم بیفتد دولت در آن بیاختیار است.
*من در این سالهای آخر عمر آقای هاشمی هر هفته چهارشنبه یک جلسه خصوصی با ایشان داشتم که نزدیک ظهر برگزار میشد و تا ظهر طول میکشید. آخرین دیدار من با آقای هاشمی روز چهارشنبه قبل از فوت ایشان بود. یعنی ایشان یکشنبه فوت کرد، من چهارشنبه ایشان را دیده بودم. شرایط جسمی آقای هاشمی حداقل برای ده، پانزده سال دیگر مناسب بود. به هیچ وجه این شرایط شرایطی نبود که آدم احساس کند ایشان به مرگ نزدیک هستند یا حتی در دو سه سال آینده از دنیا میروند. عمر که دست خداست ولی این روال طبیعی را که آدم میبیند، میشد حدس زد که ده، پانزده سال دیگر هم ایشان هست. خیلی سرحال بودند و از همه کسانی که در آن سن یعنی 82 سالگی بودند، سرحالتر بودند.
*اصلا نمیشد احتمال مرگ در آینده نزدیک را برای ایشان داد. اما یک باره، روز یکشنبه عصر، ما در روزنامه بودیم که خبر رسید ایشان حالشان خوب نیست. اول نگفتند فوت، گفتند بیمارستان هستند، بعد گفتند از دنیا رفته. برای ما خیلی غیرعادی بود و اصلا نمیشد باور کنیم که ایشان فوت کردند. اما اینکه واقعا علت فوت چه بوده این را باید کسانی که سررشتهای دارند بگویند. ما هم مثل بقیه افراد شنیدهایم که شورای عالی امنیت ملی تحقیق کرده و در آن به این نتیجه رسیده که مواد رادیواکتیو در بدن ایشان ده برابر حدمجاز بوده و در بدن بعضی از اعضای خانواده ایشان هم بیش از حد مجاز بوده و از اینجا این احتمال را دادند که ممکن است این عامل فوت ایشان بوده باشد. ما هم همینها را شنیدیم و البته جستجو کردیم که ببینیم این رادیواکتیو از کجا آمده و چه کسی و چطور باعثش بوده، تا اینجا شورای عالی امنیت ملی دراینباره چیزی نگفته است. این را هم شنیدیم که وقتی گزارشش را به آقای روحانی دادند و خواستند نتیجه بگیرند و پرونده را ببندند که شاید این عامل فوت نباشد، آقای روحانی قبول نکردند و گفتند بیشتر تحقیق کنید. این خودش معنایش این است که این ماجرا مشکوک است و هنوز روشن نیست. اینکه واقعا طبیعی یا غیرطبیعی بوده و یا دستی در کار بوده هنوز معلوم نیست.
*من فکر میکنم امکانش نیست که (وصیتنامه) نداشته باشند. تا جایی که من خبر دارم ایشان دو مطلب را در اواخر عمر مینوشتند که یکی سابقهدار است و از دهه 60 بوده، یعنی خاطرات و دیگری هم مربوط به این اواخر بود به خصوص از اتفاقات دهه 80 و بعد از آن بود و وصیت نامه هم یا بخشی از این نوشته بود یا به صورت جدا بود.چند نفر از فرزندان ایشان هم که مصاحبهای با روزنامه جمهوری اسلامی به بهانه ویژه نامهای که قرار است به مناسبت سالگرد ایشان منتشر شود، داشتند روی همین نکته تایید داشتند و گفتند که وصیت نامه بوده و احتمالا در صندوقچهای در دفتر ایشان بوده ولی بعد که ما خواستیم آن را به دست بیاوریم دیدیم که چیزی نیست. هفته گذشته یک دیداری بین آقای محمد هاشمی اخوی مرحوم هاشمی و آقای محسن هاشمی با رهبری بود برای اینکه برای کنگره بزرگداشت اولین سالگرد رحلت آقای هاشمی درخواست کنند که رهبری یا شرکت کنند یا پیام بدهند یا با اعضای ستاد دیدار کنند، آقای محسن هاشمی درباره اینکه بنا بوده نوشتههای آخر ایشان را بیاورد - که حالا یا وصیت نامه است یا مطالبی که از همان جنبه سیاسی مینوشتند که میشود به عنوان وصیت نامه سیاسی در نظر گرفت- صجبت شد، اقا محسن هم گفتند آماده است و وقتی بگذارید که بیاوریم با هم بخوانیم. وصیت نامه به معنایی که روی آن نوشته باشند وصیت نامه، امکان دارد الان دست خانواده ایشان نباشد ولی مطالبی که نوشته شده باشد که به عنوان وصیت سیاسی و مربوط به این سالهای اخیر است موجود است.
*از بین رفتن (وصیتنامه) نه به معنای اینکه نابوده شده باشد، به معنای اینکه دست افراد دیگری باشد و آن را تحویل گرفته باشند. تحویل گرفتن هم نه به معنای اینکه به رئیس دفترشان یعنی آقای محمد هاشمی آن را تحویل بدهند، خودشان مهر و موم کرده بودند بعد هم خودشان برداشتند. حالا چه کسی برداشت را من نمیدانم ولی طبق آنچه اعضای خانواده اظهار میکنند دفتر و آنچه در آن بود را به آنها تحویل ندادند و افراد دیگری بردند.
*یکی اینکه خاطرات ایشان روزانه بود نه به معنای اینکه هر روز یک مطلبی داشت، به معنای اینکه هر روز مینوشت. بعضی هستند که بعد از یک هفته ده روز فرصتی پیدا میکنند و مینویسند، آقای هاشمی هر شب مینوشتند. خیلی کم اتفاق میافتاد که یکی دو روز به دلیل کثرت کار نرسیده باشند بنویسند ولی بعد از دو روز حتما مینوشتند. این نکته را برای این گفتم که بگویم خاطرات متقن است به این معنا که انسان بعد از دو سه روز، پنج روز، ده روز یا یک ماه ممکن است خیلی دقیق نتواند بنویسد اما ایشان هر روز مینوشتند و این دقیقتر است. مخصوصا که آقای هاشمی حافظه خیلی خوبی هم داشتند. یک نکته دیگر هم مربوط به سفر است. خاطرات سفرهای ایشان را من هم نوشتم و در قالب کتاب هم منتشر شد. خاطرات سفرهای مکه، عراق، سوریه، کویت و چند کشور آسیایی یا کشورهای منطقه که با ایشان بودم. ایشان در سفرها هم حتی خاطراتشان را به روز مینوشتند یعنی صبر نمیکردند از سفر برگردند بعد بنویسند. نکته دیگر اینکه خاطرات را مختصر مینوشتند یعنی شرح نمیدادند درباره اینکه الان امروز فلان کس آمد، فلان مطلب را مطرح کرد، این مطلب چه سابقهای دارد بعدها چه شد و... علتش هم این بود که کثرت کار ایشان اجازه نمیداد این قدر وقت بگذارند که مفصل بنویسند. به همین اختصار که مینوشتند اصل مطلب را بیان میکردند. آقای فلانی آمد؛ ولی چرا آمد هم در آن بود. یعنی موضوع اصلی بود. این خودش نشان دهنده سیر حوادث کشور در سطح بالای مسوولین در آن زمان بود و نکته چهارم هم این که ایشان به نوشتن خاطرات سیاسی اکتفا نمیکردند، خاطرات مردمی، خانوادگی و... را هم مینوشتند.
*این خاطرات، جامع، جالب و قابل اعتماد است. البته عدهای سعی میکنند این خاطرات را زیر سوال ببرند و ایراد بگیرند. خب ایراد گرفتن و نقد کردن حقشان است ولی کسانی هم در دفاع میتوانند بگویند که به دلیل این ویژگیها خاطرات منحصربفردی است و تاریخ انقلاب است و البته بعضی از انتقادها و ایرادها هم به دلیل نگرانیهایی است که بعضیها دارند. چون آقای هاشمی بزرگ بود و از کسی حساب نمیبرد و ترسی نداشت، برای همین هم همه چیز را مینوشت و چیزی را پنهان نمیکرد.
* این چیزهایی که در این کتابها منتشر شده، همه مواردی نیست که ایشان نوشتند. بعضی از مطالب را به ملاحظاتی که مربوط به این زمان است در تدوین و انتشار جدا کردند. حذف نکردند به این معنا که نابود کنند و در آینده اصلا نباشد. جدا کردند و گذاشتند برای زمان مناسب منتشر کنند. الان به دلیل ملاحظات این کار را نکردند اما اینها شاید دو درصد هم نباشد. خود این هم نشان میدهد که ایشان در نگارش ملاحظه کسی را نمیکردند. به همین دلیل این خاطرات خیلی باارزش است و آنهایی که از این خاطرات میترسند یا نگران هستند به خاطر همین است که ایشان ملاحظه کسی را نکرده و همه چیز را نوشته است.
*هم خود آقای هاشمی، هم رحلت ایشان با آن رستاخیز عظیم مردمی که در تشییع ایشان صورت گرفت، شجاعتی به مردم برای حرف زدن و تحولی در آزادی بیان داد. اگر به عنوان یک محقق نوع حرف زدنها، نوشتنها، روزنامه نگاریهای قبل و بعد از فوت آقای هاشمی را بررسی کنید به این نتیجه میرسید که تفاوت زیادی کرده و خیلیها قلمشان راحتتر میچرخد، راحتتر فکر میکنند و راحتتر حرف میزنند. این نتیجه همان تاثیری بود که ایشان حتی با فکر و رحلتش در جامعه گذاشت، خیلی به نفع انقلاب، مردم، کشور، آزادیهای سیاسی بوده و هنوز هم ادامه دارد و امیدوار هستم گسترش پیدا کند.
*روزهای قبل از انتخابات من نگرانی مردم را میشنیدم و میدیدم ولی خودم اصلا نگران نبودم و یقین داشتم که آقای روحانی رای میآورد. علتش هم دو چیز بود، یکی عملکرد دولت آقای روحانی به خصوص در برجام که برای مردم خیلی مهم بود. غیر از آثار برجام، خود برجام و کاری که صورت گرفت برای مردم مهم بود و یکی دیگر هم نفوذ کلام آقای هاشمی.
*می دانستم که نظر آقای هاشمی این بود که در دور دوم باز آقای روحانی رأی میآورد. من جامعه را جوری میدیدم که احساس میکردم این دو عامل تاثیرگذار خواهند بود و هر کاری صورت بگیرد باز هم مردم، به خصوص اگر حضور قوی داشته باشند که در این جهت هم الحمدلله کار زیاد شد و مردم آمدند، حتما به آقای روحانی رای خواهند داد. یک ثانیه هم در این موضوع تردید نکرده بودم.
*من قبل از اینکه او(احمدی نژاد) را هم رد کنند مطمئن بودم که آقای روحانی رای میآورد. البته من مطمئن بودم که احمدی نژاد تایید نمیشود چون کارش تقابل با رهبری بود. مردم خیلی تغییر کردند، فکرشان نسبت به احمدی نژاد و جریان انحرافی عوض شده و هر روز هم که میگذرد بیشتر تغییر میکنند. افرادی را دیدیم که خیلی متعصب طرفدار احمدی نژاد بودند اما برگشتند و الان در مقابل او قرار دارند. اینکه بعضی وقتها جاهایی میرود و فیلمی نشان میدهند که انگار جمعیت زیاد است، آن فوت و فن فیلمبرداری است و اگر دقت کنید میبینید که دویست، سیصد نفر یا نهایت هزار نفر بیشتر نیستند و در جامعه طرفداری ندارد. این کارهایی هم که این روزها میکند و از بعضی از گلایهها و ناراحتیهای مردم سوء استفاده میکند برای این است که خودش را مطرح کند.
* از ویژگیهای آقای هاشمی این بود که نگاه عمیق آینده نگرانه داشت خیلی چیزهایی میدید که خیلیها نمیدیدند. میگفتند بیبصیرت، خواص بیبصیرت و... عنوانی که مطرح کرده بودند، مصداق بزرگ و بارزش از نظر کسانی که مطرح کرده بودند آقای هاشمی بود ولی حوادثی که در سالهای اخیر اتفاق افتاد نشان داد که بابصیرتترین فرد در کشور آقای هاشمی بود.
*درباره نامه بیسلام و والسلام من معتقدم بیشتر باید کار شود. برای اینکه خیلیها بعد از آن اشاراتی غلط کردند و بخاطر بیسوادی کسانی بود که نمیدانستند که اصلا سلام جز نامه نیست. امام نامههای زیادی داشتند که من از صحیفه امام آنها را درآوردم و در روزنامه منتشر کردم که مثلا امام به فلان آیتالله العظمی یا فلان رئیسجمهور نامه نوشتند و سلام ندادند، حتی خود این آقایان مسوولین فعلی که نامه نوشتند به امام و سلام اولش نیست، در گذشته نامههایی که از علمای بزرگ ما هست و در کتابهای تاریخ هم هست، با «به عرض عالی میرساند» شروع میشود. اصلا سلام ندارد. آدمهای بیسواد، مغرض و عوام این مسائل را مطرح کردند و یک عده هم که نمیدانند چه خبر است اینها را باور کردند. من معتقدم یک کار رسانهها باید این باشد که این موضوع را بیشتر مطرح کنند و نمونههایش را بگویند و این را روشن کنند که این هو کردن عدهای علیه آقای هاشمی همان قضیه مار و مار است.
* درباره محتوای نامه؛ به نظرم در تاریخ این به عنوان یک تابلوی طلایی برجسته باقی خواهد ماند و به جای اینکه ما زحمت بکشیم بخواهیم این را ثابت کنیم، خود عوامل ایجادکننده مسائل 88 که به آن فتنه گفتند و در واقع فتنه گرهای واقعی همان جریان انحرافی بودند، آنها الان خودشان دارند این را ثابت میکنند که آنچه آقای هاشمی در آن نامه نوشتند درست بود و مصلحت کشور همان بود که جلوی آن ماجراها گرفته شود. یعنی همان پیشنهادی که آقای هاشمی داشتند و اینکه اگر الان جلوی این موضوع امروز با بیل جلویش گرفته نشود بعدها با پیل هم نمیشود. همین پیشبینی هم درست بود. این نشاندهنده عمق تفکر سیاسی آقای هاشمی و شناختش از جامعه و آینده نگری ایشان بود.
* روی کره زمین و زیر این آسمان دلسوزتر از آقای هاشمی برای آیت الله خامنهای به عنوان رهبر سراغ نداشتم. در همه زمینه ها. گاهی اتفاق میافتاد که من گله میکردم، بهرحال من هم با آیت الله خامنهای ارتباط داشتم هم با ایشان. سابقه دوستی و کار با این بزرگان زیاد داشتم. از ابتدای تاسیس حزب جمهوری اسلامی من عضو شورای مرکزی بودم و با این این دو شخصیت کار کرده بودم، این دوستی و ارادت همچنان بود ولی گاهی از یک چیزهایی پیش آقای هاشمی گله میکردم. با اینکه آقای هاشمی خودش آماج حملاتی بود که من به خاطر آن گله میکردم ولی ایشان من را نصیحت میکرد و میگفت که اینطور نیست و تا میتوانست از رهبری حمایت و تعریف میکرد و هرگز حاضر نبود که طوری درباره ایشان صحبت شود که به معنای مخالفت و دعوا باشد. یک نمونه برایتان بگویم.
*در سال 86 آیتالله فاضل لنکرانی از دنیا رفت. ایشان علاوه براینکه در حوزه علمیه استاد درس خارج من بود، یک مرجع تقلید کاملا انقلابی و حامی پروپاقرص نظام بود. در ماجرای انتخاب آیت الله خامنهای به عنوان رهبر هم ایشان از کسانی بود که خیلی اصرار داشت. من با ایشان هم خیلی رفت و آمد داشتم و جلسات خصوصی با هم داشتیم. در روزنامه هم خیلی ایشان را مطرح میکردیم و از ایشان حمایت میکردیم. خیلی اوقات پیش میآمد که آقای هاشمی کارهایی درباره نظام داشتند و من را میفرستادند که از ایشان استمداد کنم. یک نمونه هم در انتخابات خبرگان در دوره اصلاحات بود که ایشان احساس کرده بودند تلاش خوبی از طرف دولت برای اینکه جمعیت خوبی پای صندوق بیاید صورت نمیگیرد و باید کاری کرد که در انتخابات خبرگان جمعیت بیشتری بیایند. به من گفتند با آقای فاضل صحبت کنید که یک بیانیه بدهند مردم را برای شرکت در انتخابات خبرگان تشویق کنند و امروز این کار را انجام بدهند از فردا بهتر است. من صبح به قم و منزل آقای فاضل رفتم و با ایشان صحبت کردم. وقتی به تهران برگشتم حدود ساعت سه و چهار بعدازظهر بود، به روزنامه رفتم و دیدم که بیانیه آقای فاضل روی میزم است. این قدر سریع ایشان عمل کردند. خیلی هم اعلامیه خوبی بود و ما همان شب در روزنامه چاپ کردیم و نتیجه خوبی هم داشت. این از نمونههایی بود که آقای هاشمی دلش میخواست برای آیت الله خامنهای به عنوان رهبر اتفاق بیفتد و طوری عمل شود که رای خبرگان بالا باشد. این از موارد دلسوزی ایشان برای رهبری بود. منتهی من این را برای این گفتم که بگویم آقای فاضل چقدر به مسائل انقلاب اهتمام داشت. وقتی آقای فاضل از دنیا رفتند، من با چند نفر از دوستان که همه را شما میشناسید، پیش آقای هاشمی رفتیم و من به عنوان سخنگوی این جمع صحبت کردم. به ایشان گفتم ما یک مرجع تقلید انقلابی از دست دادیم، حالا از چه کسی حمایت کنیم که مرجع تقلیدی با این خصوصیات و حامی انقلاب باشد. آقای هاشمی بدون هیچ معطلی گفتند آقای خامنه ای. گفتم منظور ما این است که کسی در حوزه علمیه قم باشد، ایشان که تهران و رهبر انقلاب هستند. آقای هاشمی باز هم گفت آیت الله خامنه ای. من برای بار سوم گفتم خوب دقت کنید سوال من این است که ایشان باید حمایت شود، همانطور که آقای فاضل از ایشان حمایت میکردند. حالا بعد از آقای فاضل چه کسی را در قم حمایت کنیم که او از آقای خامنهای که در تهران هستند و رهبرند حمایت کنند؟ باز گفت آیت الله خامنهای و بعد توضیح دادند که الان وظیفه همه ما این است که ایشان را تقویت کنیم.
*(لیست انگلیسی انتخابات خبرگان) من در یکی از جلساتی که با ایشان داشتم گفتم با این بمباران تبلیغاتی چطور هستید؟ ایشان گفت این شیرینی زندگی است و زندگی بدون این چیزها اصلا معنی ندارد و اصلا مهم نیست. این موضوع لیست انگلیسی هم که شما گفتید میدانید که رادیو تلویزیون مرتب مطرح میکرد و حتی سریال کیف انگلیسی را مطرح کرده بود و تمام کسانی که میشد با یک تشر کنار بروند و این حرفها را نزنند این کار را میکردند و حتی تعبیرات زشتی مثل فتنه اکبر مطرح کرده بودند و جوری حرف میزدند که اصلا آقای هاشمی را مصداق انگلیسی معرفی کنند. با همه این احوال ایشان میگفتند شیرینی زندگی به همین است.
پشت پرده (تذکر آیت الله هاشمی به فائزه) این بود که من خارج از قرار پیش آقای هاشمی رفتم. هفتهای یک بار میرفتم گاهی به خاطر اتفاقی دو بار میرفتم. آن روز هم رفتم و گفتم این خیلی بد است که دختر شما با بهاییها ملاقات کرده و این موضوع یک بهانه تبلیغاتی علیه شما شده. نفس کار هم کار بدی است حتما باید شما کاری کنید. ایشان گفتند بله درست است کار بدی کرده و من محکوم میکنم و باید جبران کند. همین مطالب را شما در قالب یک خبر منتشر کنید. من سوار ماشین شدم که به سمت روزنامه بیایم، خبر را روی صفحه تلگرام تدوین کردم، صبر نکردم که در روزنامه فردا منتشر شود، چون فضا را خیلی بد میدیدم. همان لحظه آن را برای یک سایت فرستادم و گفتم شما به دیگران بدهید. این تا شب یعنی خیلی قبل از اینکه روزنامه فردا منتشر شود در فضای مجازی به صورت گسترده پخش شد. بعد از این گستردگی در روزنامه منتشر شد. عامل گرفتن این مطلب از آقای هاشمی خود من بودم و به این صورت هم عمل کردم.
*همیشه خانم هاشمی عامل تشویق بچهها برای گفتن این حرفها بودند و اخیراً هم که یک مصاحبهای روزنامه جمهوری اسلامی برای ویژه نامه سالگرد با ایشان داشت، باز بوی همین وضعیت میآید. یعنی ایشان کوتاه نیامده و روش خاص خودش را دارد. من گاهی شاهد بودم که آقای هاشمی بعضی جاها با نصیحت یا حتی گاهی با یک مقدار تندی میخواستند ایشان را کنترل کنند ولی خانم آقای هاشمی از ایشان همیشه انقلابیتر بود و شاید یکی از عوامل انقلابی بودن آقای هاشمی هم خانمش بود که هنوز هم همین روحیه را دارد.
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است