با حرکات دست از من میخواست توقف کنم. زن جوان که ادعا میکرد این مرد مزاحمش شده از من خواست به حرفش گوش ندهم. با شنیدن این حرف تعصبی شده بودم و به موتورسوار بد و بیراه گفتم. حتی یکیدوبار جلوِ او پیچیدم و نزدیک بود تصادف کند. پس از طی مسافتی به چراغ قرمز چهارراه رسیدم و توقف کردم. جوان موتورسوار هم خودش را رساند. با اصرار زن جوان چراغ قرمز را رد کردم، اما آن طرف چهارراه، مرد موتوسوار که سایه به سایه پشت سرم حرکت میکرد جلوِ ما را گرفت. با عصبانیت از ماشین پیاده شدم. میخواستم به او بگویم چه میخواهی از این زن بیچاره و چرا حیا نمیکنی؟ اما دیدم او خیلی توپش پر است.
قبل از آنکه فرصت کنم حرفی بزنم به طرفم حمله ور شد. دست به یقه شده بودیم که پلیس سررسید. گفتم این خانم مسافرم بوده است. افسر پلیس پرسید: «مگر ماشین شما تاکسی یا آژانس تلفنی است که مسافر سوار کردهای؟» مانده بودم چه بگویم. ما را به کلانتری بردند. با همسرم تماس گرفتم و گفتم بهخاطر دعوا دستگیرم کردهاند. من تازه فهمیدم مرد موتورسوار شوهر زن جوان بوده که بعد از جر و بحث شدید، همسرش از خانه بیرون زده و سوار ماشین من شده است.
من با اطلاع از این موضوع، معذرتخواهی کردم و تازه داشت موضوع ختم به خیر میشد که همسرم و مادرش آمدند. آنها وقتی متوجه شدند یک خانم جوان سوار ماشینم شده، بدون آنکه بدانند ماجرا از چه قرار است مغلطه راه انداختند. شانس آوردم و کارشناس مشاوره کلانتری با هردوشان صحبت کرد.
خوشبختانه موضوع ختم به خیر شد و همسرم و مادرش هم دریافتند که درباره من اشتباه فکر کردهاند. من هم دیگر از آن به بعد با ماشین شخصی مسافرکشی نمیکنم، چون این کار خلاف مقررات است و اگر مشکلی پیش بیاید نمیتوانی راهی برای توجیه کار خودت پیدا کنی.
http://aftabir.com
نظر شما چیست؟
لیست نظرات
نظری ثبت نشده است