آفتاب

در پارک انتقام گرفتم! | سهیل پایان جشن مرا به جای خلوت برد و آزار داد و..

در پارک انتقام گرفتم! | سهیل پایان جشن مرا به جای خلوت برد و آزار داد و..

در پارک انتقام گرفتم! | وقتی حکم رهایی از قصاص پسر نوجوان که در یک پارک دست به جنایت زده بود در دیوان عالی کشور شکسته شد وی دیروز بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد.

این متهم گفت: وقتی در جشن تولد یکی از دوستانم از سوی قربانی مورد آزار قرار گرفت زندگی ام تباه شد.
مهرداد 20 ساله دوم اردیبهشت 93 وقتی که 17 سال داشت سهیل 21 ساله را در یک پارک در خیابان پیروزی تهران خفه کرد و هنگامی که قصد داشت با همدستی دوستش جنازه را به بیرون از شهر منتقل کند دستگیر شد.
این پسر در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و طبق ماده 91 قانون مجازات اسلامی جدید که امتیازی ویژه برای محکومان زیر 18 سال قائل شده است از قصاص معاف و به پرداخت دیه و زندان محکوم شد.
حکم صادره اما با اعتراض اولیای دم در دیوان عالی کشور تحت رسیدگی موشکافانه قرار گرفت و تایید نشد. به این ترتیب مهرداد دیروز در شعبه هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران پای بار دیگر پای میز محاکمه ایستاد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده پدر و مادر قربانی در جایگاه ویژه ایستادند و برای قاتل پسرشان حکم قصاص خواستند.آنها گفتند به هیچ قیمتی حاضر به گذشت نیستند.
سپس مهردادکه از کانون اصلاح و تربیت به دادگاه منتقل شده بود به دفاع پرداخت و گفت: قتل را قبول دارم اما من قصد کشتن سهیل را نداشتم.
او در تشریح جزییات ماجرا گفت: سال 90 وقتی که 14 ساله بودم به جشن تولد دوستم پوریا دعوت شدم. در آن جشن که سهیل هم حضور داشت مشروب خوردم و مست شدم. از هوش رفته بودم که سهیل مرا آزار داد. از آن روز به بعد روزگارم سیاه شد. سهیل به همه دوستانم گفته بود مرا آزار داده و آبرویم را برده بود. سهیل دست از سرم بر نمی داشت. بعد از آن ماجرا همه بچه های محل مرا تحقیر می کردند. به افسردگی مبتلا شده بودم و از خانه بیرون نمی رفتم که به فکر انتقام افتادم.
وی ادامه داد: دوم اردیبهشت ماه ساعت حدود 12 شب بود که سهیل با من تماس گرفت تا به دیدن او بروم. من به پارک رفتم همان موقع شالی را که همراه داشتم دور گردن او پیچیدم که روی زمین افتاد و بیهوش شد. از ترس اینکه سهیل به هوش نیاید وبا من درگیر نشود، با دو تسمه گردنش را محکم بستم که جان سپرد. وی ادامه داد : از ترسم جنازه را پشت شمشادها کشاندم و به خانه رفتم و از پدرم کمک خواستم. اما وقتی پدرم گفت که قصد دارد با پلیس تماس بگیرد از خانه خارج شدم و سراغ دوستم پوریا رفتم. پوریا در جریان همه بلاهایی که سهیل به سرم آورده بود قرار داشت به همین خاطر همراهم به پارک آمد. من جنازه را در یک کیسه خواب گذاشتم تا آن را با ماشین پدرم به خارج از شهر منتقل کنم، اما همان موقع پلیس سر رسید و من و پوریا از ترس فرار کردیم.
وی در حالی که بغض کرده بود گفت: باور کنید وقتی دست به چنین کاری زدم نوجوان بودم و حرمت این عمل را نمی دانستم. من حتی نمی دانستم مجازات کسی که دست به قتل بزند اعدام است. در کانون اصلاح و تربیت این موضوع را یاد گرفتم.من از اینکه در جشن تولد مشروب خوردم پشیمانم و حالا از قضات دادگاه تقاضا دارم به خاطر اشتباه بزرگی که مرتکب شده ام مرا ببخشند.
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد تا رای صادر کند.
کد N1798731

وبگردی